آخرین اخبار خواب

  • «سراپا غرق جواهر بود و چنانکه نشسته بود پیدا بود مرد زورمندی است که تقریبا چهل سال دارد و میلیون‌ها جواهر به خود بسته بود. تاجش و بازوبند چپش بسیار گرانبها بود. ریش سیاهش که زیباترین ریش‌های ایران بود تا به زانو می‌رسید. در پای تختش پسرانش صف کشیده بودند. دیگر هیچ‌کس در تالار نبود. دیگران همه در ده قدم فاصله در باغ صف کشیده و دست‌هایشان در آستین‌ها پنهان شده بود. {...} شاه به ما گفت که ما را…

  • اشاره: آنچه می‌خوانید راپرت محرمانه به ناصرالدین شاه درباره اوضاع سفارتخانه‌ها است که از کتاب «یکصد سند تاریخی»، گردآوری ابراهیم صفایی، برداشت شده است:

  • امروز باید برویم به شفیلد، از خواب برخاستیم، نهار قلیان خوردیم... در کالسکه نشسته راندیم... به استاسیون [ایستگاه] دیگر می‌رویم که اسم آن رِدیچ است... از جاهای خوب گذشتیم به یک شهر کوچکی رسیدیم که هیچ همچو شهری نمی‌شود، شهر پریان بود، کوچه‌ها کوچک و ظریف، با روح است، شهر بالای بلندی واقع شده منظر باصفایی دارد.