حکایت روشن اسناد
پیش از شروع جنگ جهانی اول و همزمان با حوادث مشروطهخواهی در ایران، دولت انگلستان در سهام شرکت نفت دارسی شریک شد و سلطه خود را بر آن مستحکم کرد.
در حقیقت، هنگامی که سرمایه اولیه دارسی درحال اتمام بود، دولت انگلستان از بیم آنکه امتیاز نفت بهدست تراستهای آمریکایی و هلندی بیفتد، خود را به موضوع نفت علاقهمند نشان داد و از دارسی خواست که مذاکره با بیگانگان را تا پیدا شدن منابع انگلیسی علاقهمند به سرمایهگذاری در این طرح به تعویق اندازد. انگلیسیها کوشیدند، ضمن کنار زدن دیگر رقبای اروپایی و آمریکایی و با تضعیف دولت مرکزی ایران که گرفتار انقلاب مردم برای استقرار مشروطیت بود و نزدیک شدن به سران ایلات و عشایر ایران و تحتتاثیر قرار دادن مراکز متعدد قدرت، مناطق نفتخیز را به مالکیت خود درآورند.
آرنولد ویلسون که در سال۱۹۰۷ میلادی با درجه سرجوخه ارتش بریتانیا به ایران آمد و تا ۱۹۱۴ میلادی، یعنی شروع جنگ جهانی اول در ایران میزیست؛ از جمله افرادی بود که در این زمینه بسیار کوشید و در خاطرات خود به کرات به این نکته اشاره دارد که دولت متبوعش هیچ علاقهای به استقرار مشروطیت و دولت مقتدر مرکزی، آن هم پاسخگو به ملت نداشته است.
ویلسون، مانند هر سیاستمدار انگلیسی دیگری در آن مقطع، از رقابتهای آلمان و آمریکا با انگلستان در قضیه نفت در هراس بود.شاید یکی از دلایل اصلی تضعیف دولت مرکزی و بیاهمیت جلوه دادن نقش آن در قضیه نفت نیز همین باشد که دولت مقتدر و صاحب اختیار نتواند با دیگر متقاضیان نفت وارد مذاکره شود. از همین منظر میتوان یکی از علل مخالفت ویلسون و همکارانش را با استقرار رژیم مشروطه و تشکیل مجلس در ایران دریافت.مشروطه واقعی اگر به ثمر میرسید، موجب تقویت قدرت دولت مرکزی میشد و این برای منافع استراتژیک بریتانیا زیانآور بود.
ویلسون، بهویژه از آن بیم داشت که مبادا هندیها هم بخواهند مشروطه شوند و به صراحت مینویسد: «از اینکه در ایران منابع زرخیز خوزستان نصیب دیگران گردیده و ما از این عواید محروم بمانیم، نگرانم.»
گزارش ویلسون از قیام مردم بوشهر نیز موید عناد بریتانیا با جنبش مشروطه در ایران بود. بوشهر در مقطع مذکور، بندر اصلی تجارت ایران در خلیج فارس بهحساب میآمد و عمده کالاهای انگلیسی از این بندر وارد خاک ایران میشد اما بهرغم تمامی تلاشهای سیاسی و تهاجمات نظامی بریتانیا، آن بندر هرگز تسلط بریتانیاییها را گردن ننهاد. بهخصوص تجار بوشهر که روابط خوبی با روحانیون و مشروطهخواهان داشتند و حضور انگلیسیها و کالاهایشان را به دیده رقابت مینگریستند.
همزمان با مبارزات مردم بوشهر برای کسب مشروطه، ویلسون چنین گزارش میدهد: «بوشهر را در ۱۹۰۹ میلادی عدهای از ملیون و طرفداران مشروطه متصرف شده و برای کالاهای خارجی یک نوع تعرفه گمرکی خاص وضع کردند.چون کلیه کسانی که در بوشهر تظاهر به مشروطهطلبی میکنند، بویی از فرهنگ و تمدن به مشامشان نرسیده، بیم آن میرود درصدد نهب و غارت شهر برآمده و کلیه امتعه انگلیسی را که در مغازهها و دکاکین موجود است غارت و چپاول کنند.» این گزارش مغرضانه بیش از هرچیز، گویای عناد ماموران بریتانیا با مشروطهخواهان است.
ویلسون همچنین گزارش میدهد رئیس مافوقش، سرپرسی کاکس، سرکنسول بریتانیا در بوشهر نیز معتقد بوده انقلاب مشروطه ایران موجب اخلال در امنیت مناطق نفت خیز خواهد شد و اجازه نداده همزمان با مبارزات مشروطهطلبان، سربازان هندی به هندوستان مراجعت کنند و ویلسون نیز بهدستور وی همچنان در خوزستان باقی مانده است.
ویلسون در بخش دیگری از خاطرات خود به نظرات روشنفکران مشروطهخواه ایرانی اشاره دارد و مینویسد؛ طبقه منوره ایران معتقدند تا یک حکومت مقتدری در مرکز مملکت روی کار نیاید و برای تامین آرامش و امنیت در سراسر کشور بذل مساعی نکنند، آبادی و پیشرفت مملکت به همین وضع حاضر متوقف خواهد ماند.از نظر آنان نوشداروی هرج و مرج و طغیان و شورش ایلات و قبایل فقط و فقط منوط به تشکیل یک حکومت مقتدر در مرکز مملکت است تا بلافاصله برای سرکوبی متمردین قیام کرده و با قدرت هرچه تمامتر بر اوضاع مسلط شود.
در مجموع از خاطرات ویلسون چنین بر میآید که در مقطع مد نظر، انگلستان به هیچ عنوان نمیتوانست خواهان ترقی و پیشرفت سیاسی مردم ایران و ایجاد مجلس قانونگذار باشد. هر اقدامی از سوی ایرانیان که به هر شکل با منافع دراز مدت یا کوتاه مدت آن امپراتوری در تعارض قرار میگرفت، از نظر دولت انگلستان و مامورانش مردود و محکوم بود. بهرغم آنکه استقرار نظام مشروطه در ایران میتوانست به زیان رقیب سنتیاش روسیه تمام شود.اما بیم حضور یک مجلس قدرتمند از نمایندگان مردم این خطر را ایجاد میکرد که مجلس، حکومت مرکزی را به بازبینی در قرارداد نفت ملزم کند!
از سوی دیگر، قرارداد ۱۹۰۷ بین روسیه و انگلستان و تقسیم ایران به مناطق تحت تسلط تنها منافع کوتاهمدت بریتانیا را تامین میکرد و در بلند مدت کارگر نبود. بنابراین بهنظر میرسد بریتانیا با مشروطه در ایران، تا جایی که دامنه نفوذ روسیه را محدود میکرد موافق بود و نه بیشتر! خاطرات ویلسون تاییدکننده عناد بریتانیا با مشروطه و مشروطهخواهی است و با استناد به این منبع دست اول دیگر نمیتوان مشروطه را انگلیسی دانست!
در بریتانیا قانونی وجود دارد، به نام قانون مخصوص حفظ اسناد دولتی و محرمانه کشور انگلستان Public Records Act مصوب سال ۱۹۵۸ میلادی که به موجب آن کلیه اوراق و اسناد قابل نگهداری مربوط به وزارتخانههای مختلف انگلستان پس از گذشت ۵۰ سال (و در برخی موارد ۳۰ سال) از تاریخ پیدایش آنها برای ملاحظه و مطالعه عامه بر طبق آییننامه مخصوص در اداره بایگانی کل اسناد دولتی انگلستان بلامانع است.
حسن معاصر، در مقدمه کتاب خود - تاریخ استقرار مشروطیت در ایران - گزارش میدهد در سال ۱۹۶۴ میلادی در جریان سفر به لندن و با کسب اجازه از اداره بایگانی اسناد عمومی انگلستان موفق میشود برخی از اسناد مرتبط با موضوع مشروطه را ملاحظه و ترجمه کند.او در این زمینه مینویسد: «این اسناد که اینجانب در نتیجه مطالعه محتویات ۲۹ پرونده مجلد بهصورت کتاب حاوی مندرجات مذکور از لحاظ اهمیت سیاسی و تاریخی آنها انتخاب نموده و به تدریج که خوانده میشد از شعبه مخصوص عکاسی همان اداره فتوکپی آنها را میگرفته ام عبارت از نامهها و تلگرافها و گزارشهایی است اغلب محرمانه و بعضی خیلی محرمانه یا سری که از اواسط سال۱۹۰۵ میلادی(۱۲۸۴ شمسی و ۱۳۲۳ قمری)اواخر سلطنت مظفرالدین شاه تا اواخر سال ۱۹۱۲ میلادی(۱۲۹۰ شمسی)از طرف وزیر مختار وقت دولت انگلستان مقیم تهران راجع به اوضاع و وقایع مهم روز در ایران نسبت به هر موضوعی به وزارت امور خارجه انگلستان فرستاده میشده و جوابها و دستوراتی که به آنها داده میشده است.»
در این منبع، همچنین گزارشهایی نیز از سفرای انگلستان در سایر کشورها در ارتباط با اوضاع ایران وجود دارد و گزارش شماره یکصد و هفت از فصل بیست و ششم این کتاب، به نامه سفیر انگلستان در فرانسه به لندن درخصوص ملاقات با علیقلی خان سردار اسعد در این زمینه اختصاص دارد. متن این گزارش به شرح ذیل است؛
از سر اف برتی به سر ادوارد گری، شماره29، پاریس 14 ژانویه 1909
«سرکار محترم؛ بنا به خواهش وزیرمختار ایران در پاریس امروز حاجی علیقلی خان را که خود را رئیس ایل بزرگ بختیاری معرفی نموده نزد خود پذیرفتم. همراه او یک ایرانی بود که اظهارات رئیس را ترجمه میکرد.او گفت برای معالجه چشمش به پاریس آمده و به علت اوضاع ناگوار ایران در اینجا مانده است.برخی از بستگانش در تهران با سران قوم که در اصفهان هستند همراه نیستند. او شخصا خواهان رژیم مشروطه است.شاه برخی بختیاریهایی را که د رتهران هستند با خود موافق ساخته است تا با اصلاحات مخالفت کنند و عدهای ازآنها را به اصفهان فرستاده است به امید اینکه بین طوایف بختیاری تفرقه ایجاد کند و نظمی را که بختیاریها در اصفهان برقرار کردهاند به هم بزند. تا زمانی که مصادر امور فعلی بختیاری حاکم بر اصفهان باشند، هیچگونه خطری جان و مال خارجیها را تهدید نخواهد کرد.
آنچه مورد تقاضای مشارالیه بود این است که وزیرمختار انگلیس در تهران اهمیت اتفاق و همکاری بختیاریهای ساکن تهران را با بختیاریهای اصفهان برای پافشاری نسبت به برقراری رژیم مشروطه به آنان تاکید کند.
او میگفت اگر رژیم مشروطه برقرار نشود نواحی جنوبی ایران دستخوش هرج و مرج خواهد شد و آن وقت است که انگلستان برای حفظ منافع خود ناگزیر به دخالت خواهد شد.
به بزرگ خاندان بختیاری گفتم بهطوری که باید بدانند هدف تفاهم و قرارداد بین انگلستان و روسیه احتراز از دخالت در امور داخلی ایران است.او جواب داد مگر اینکه شاه از رفتار کنونی خود دست بردارد، دخالت باید صورت گیرد و الا وضع ایران بدتر میشود. علما با هم اختلاف نظر دارند آنهایی که در تهران مخالف دولت مشروطه هستند در اثر دریافت رشوه بوده است که تحت نفوذ واقع شدهاند. بیشتر علما در سایر نواحی ایران طرفدار تغییر سیستم حکومت هستند. او میگفت بختیاریها نسبت به دودمان شاه وفادار خواهند ماند؛ به شرط آنکه اصلاحات صحیحی در سیستم حکومت صورت گیرد. با تقدیم احترامات، امضاء فرانسیس برتی.»
توجه به متن این گزارش نشان میدهد که نه تنها انگلیسیها محرک سردار اسعد برای حضور در نهضت مشروطه نبودهاند، بلکه حتی سردار اسعد ایشان را به تهدید منافعشان در صورت عدم موافقت نیز متذکر شده است!
سردار اسعد همچنین در مورد اوضاع اصفهان نیز صراحتا به سفیر بریتانیا در پاریس گفته است: «تا زمانی که مصادر امور فعلی بختیاری حاکم بر اصفهان باشند هیچگونه خطری جان و مال خارجیها را تهدید نخواهد کرد.» این امر نیز نشاندهنده حضور سردار در جلسه مذکور از موضع قدرت بوده و نه بهعنوان همسو با آنها. مضافا اینکه تصویر منتشر شده در همین کتاب نیز که لحظه ورود سفرای بریتانیا و روسیه پس از فتح تهران توسط مجاهدان بختیاری و گیلان و سرنگونی محمدعلی شاه به بهارستان را نشان میدهد صحنه دیپلماتیکی را به تصویر میکشد که حاکی از حضور سردار در موضع قدرت است.
سفیر بریتانیا در پاریس همچنین تصریح میکند که سردار اسعد یک مشروطهخواه است و هنگامی که برای سردار توضیح میدهد که به موجب قرارداد۱۹۰۷ با روسیه نمیخواهند دخالتی در امور داشته باشند، سردار اسعد که گویی دست ایشان را از این ادعای بیاساس خوانده است، غیرمستقیم وی و کشورش را به تهدید منافع اقتصادی شان در سرزمین بختیاری تهدید میکند.
موضوع دیگری که شائبه تاثیرگذاری انگلستان در انقلاب مشروطه را ایجاد میکند، بستنشینی مشروطهخواهان در سفارت انگلستان در باغ قلهک است؛ موضوعی که محققی همچون اسماعیل رائین، بدبینانه آن را جوشیدن دیگ مشروطه در باغ سفارت انگلیس تعبیر کرده است.
کسروی اما درخصوص دلایل بستنشینی مشروطهخواهان در باغ قلهک مینویسد: «در آن زمان در ایران به جایی پناهیدن و بست نشستن و دارنده آن جای را به میانجیگری برانگیختن، یکی از شیوههای شناخته میبود. این کار را با امامزادهها و مسجدها کردندی، با خانههای مجتهدان کردندی، با تلگرافخانههای دولتی کردندی. اما با سفارتخانهها جز چند بار رخ نداده بود.آنچه به تازگی رخ داده و مردم میدانستند و به یاد میداشتند داستان ابوالحسن میرزای شیخ الرئیس و شیخ زینالدین زنجانی میبود (که به)سفارتخانه عثمانی پناهیده و به میانجیگری سفیر زینهار از شاه گرفته بودند.
این یک داستان درسآموز مردم گردید که آنان نیز به یک سفارتخانهای پناهنده و چون عثمانیان سپاه به مرز فرستاده و در این زمان دشمنی با ایران پیدا کرده بودند و دولت روس خود از مشروطه دور و در این زمان با توده خود در کشاکش میبود، ناگزیر سفارت انگلیس را برگزیدند.»
نهضت مشروطه، حرکتی برای مشروط کردن سلطان مستبد و تاسیس عدالتخانه در کشوری بود که مردم آن از ظلم و استبداد به تنگ آمده بودند و در دنیای دیپلماتیک طبیعی است که هرکدام از کشورهای دیگر جهان، بسته به منافع ملی خود، مدافع یا مخالف این حرکت بودند. به این ترتیب نمیتوان مشروطه را با تفکر ناشی از توهم توطئه، حرکتی انگلیسی دانست.
هرچند نهضت مشروطهخواهی در ایران ناتمام ماند و از دل آن استبداد دیگری به وجود آمد، اما از این نظر که شکستن هیمنه سلطان و شاهان قجر را به همراه داشت، نقطه عطفی قابل توجه در ایران و البته نیازمند بازخوانی و آسیب شناسی است.
منابع:
- لئونارد ماسلی: نفت، سیاست و کودتا؛ترجمه رفیعی مهرآبادی، جلد اول، ۱۳۶۶، رسام.
- بنجامین شوادران؛ خاورمیانه، نفت وقدرتهای بزرگ، ترجمه عبدالحسین شریفیان، چاپ دوم ۱۳۵۴، شرکت چاپ کتابهای جیبی.
- لقمان دهقان نیری؛ چگونگی دستیابی انگلستان بر جنوب ایران، مقاله در کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ۵۰، آذر ۱۳۸۰، انتشارات موسسه خانه کتاب.
- آرنولد ویلسون؛ سفرنامه یا تاریخ سیاسی و اقتصادی جنوب غربی ایران، ترجمه و تلخیص حسین سعادت نوری، چاپ دوم۱۳۶۳، وحید.
- حسن معاصر؛ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان، ۱۳۴۷، ابنسینا.
- احمد کسروی؛ تاریخ مشروطه ایران، ۱۳۸۲، انتشارات نگاه.