گذر از راههای ناهموار
اما آنها نیز سرانجام مغلوب قدرت فزاینده قاجار گردیدند که اصالتا از میان قبایل ترکمن نواحی خزری واقع در شمال ایران برخاسته بودند. قاجارها پایتخت خویش را تهران برگزیده، تا سال ۱۹۲۵ م/ ۱۳۴۴ ق/ ۱۳۰۴ ش. بر ایران سلطه داشتند. دو پادشاه اصلی قاجاریه، فتحعلیشاه (۱۸۳۴-۱۷۹۷/۱۲۵۰-۱۲۱۲) و نتیجهاش ناصرالدینشاه (۹۶-۱۸۴۸ م/ ۱۳۱۴-۱۲۶۴ ق/ ۱۲۷۵-۱۲۲۷ ش)، توازنی میان سیاست همکاری متقابل با نهادهای مذهبی، اداری و تجاری برقرار ساختند که در زمینه داخلی و تداوم روابط با دولتهای اروپایی، بهویژه بریتانیا، فرانسه و روسیه بود که از آغاز قرن نوزدهم به مداخله در امور ایران میپرداختند.
این سیاست خارجی، درهای ایران را به روی اروپاییان گشود. دیپلماتها، سربازان، کارشناسان علمی و فنی و کارگزاران تجاری که در ایران رحل اقامت افکنده بودند، همگام با بازدیدهای صورتگرفته از سوی باستانشناسان، محققان، هنرمندان و سیاحان کنجکاوی که تحتتاثیر آثار تاریخی، چشماندازها،تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم قرار گرفته بودند، رفتهرفته منجر به پیریزی شبکه وسیعی از روابط و آگاهیها گردیدند.
ایزابلا برد از این فرصت، کمال بهره را برد و در سال ۱۸۹۰ م/ ۱۳۰۸ ق/ ۱۲۶۹ ش. به سیر و سیاحت در ایران پرداخت. در بدو امر به نظر میرسد اطلاعات چندانی درباره اینکه چرا وی دست به چنین انتخابی [سفر به ایران] زد، وجود ندارد. او از یک خانواده دیپلمات یا نظامی که از پیشینه اقامت بلندمدتی در ایران برخوردار باشند، نبود. با وجود این، بررسی مختصر پیشینه خانوادگی وی، تحصیلات و نگاهی به اوان زندگی او، سرنخهایی را در اختیار ما قرار خواهد داد.
ایزابلا برد در ۵ اکتبر ۱۸۳۱/ ۲۰ صفر ۱۳۰۸/ ۱۲ مهر ۱۲۱۰ در بروق بریج هال در یورکشایر، دیده به جهان گشود، وی دختر یک روحانی به نام ادوارد برد بود، که قبل از بازگشت به انگلستان و ازدواج با دورا لاسان، در کلکته به امر وکالت مشغول بود. آنها در سال ۱۸۴۳ م/ ۱۲۵۹ ق/ ۱۲۲۲ ش. به تاتنهال در چشر نقل مکان کردند و در همین جا بود که پدرش به خاطر کلیسا، دست از امر وکالت کشید و در کسوت یکی از روحانیون انگلیکن درآمد. خانواده وی محترم و از اهل فرهنگ محسوب میشدند، روابط بسیار قوی آنها با دستگاه روحانیت و اقدامات بشردوستانه، ایشان را هم به اسقفهای انگلیکن و هم به میسیونرهایی که به فعالیت در هند و سپس ایران مشغول بودند، مرتبط ساخت.
به غیر از ادوارد که در کلکته به امر وکالت میپرداخت، عمه ایزابلا نیز در هند یک میسیونر بود. دختر عموی ایزابلا، ماری برد، در ۱۸۹۱م/ ۱۳۰۹ق/ ۱۲۷۰ش. به انجمن میسیونری کلیسا در بخش ارمنینشین اصفهان یعنی جلفا پیوست، که سرانجام به خاطر پرداختن به حرفه طبابت، از احترام درخور توجهی در آنجا برخوردار گردید. ایزابلا خود در زمینه هنر و علومی نظیر ادبیات، نقاشی، فرانسه، لاتین، شیمی و زیست، از تحصیلات خوبی برخوردار بود. او در نهایت در رشته گیاهشناسی بافتی، تحصیلات خود را به اتمام رسانید و در این زمینه صاحب نظر گردید. وی همچنین به عکاسی میپرداخت.
ایزابلا در آغاز چندان به سفر نمیرفت، از آنجا که پدر و مادرش تعطیلات تابستانی را در ارتفاعات اسکاتلند به سر میبردند، او نیز بیشتر به آنجا میرفت. او سرانجام در اسکاتلند سکنی گزید و پس از فوت پدرش در سال ۱۸۵۸م/ ۱۲۷۵ق/ ۱۲۳۷ش. به همراه مادر و خواهرش به ادینبرو نقل مکان کرد و صرف نظر از بازدیدهایی که از لندن به عمل آورد یا سفرهای خارجی پرمخاطرهای که داشت، همیشه در ادینبرو به سر میبرد. گویا ایزابلا برد از زندگی پویایی برخوردار بوده است، در مناظرات حضور بههم میرساند و خودش را وقف کارهای خیر کرده بود. ایزابلا در راستای بهبود شرایط زارعان اوتر هیبرید و فقرای زاغهنشین ادینبرو، گردهمایی برگزار کرده، در این زمینه قلم میزد.
او، در حالی به انجام چنین اموری میپرداخت که با بیماریهای شدیدی نظیر درد مداوم در ستون فقرات، بیخوابی و افسردگی، در زندگیاش دست و پنجه نرم میکرد. ایزابلا سرانجام پی برد که بسیاری از این عارضهها بار روانی دارد که ناشی از محدودیتهای دست و پاگیری بوده که زندگی در خانوادهای متوسط برای زنی با هوش و ذکاوت چون او به همراه داشته است؛ بهطوری که هر وقت در سفر بود، سلامتی اش رفته رفته بهبود مییافت و زمانی که به خانه باز میگشت، رو به وخامت میگذاشت.
دکترش به این مساله پی برد و برای او در سال ۱۸۵۴م/ ۱۲۷۱ق/ ۱۲۳۳ش. یک سفر دریایی بلندمدت تجویز کرد. از همین رو، وی با صد لیره استرلینگی که از پدرش گرفت، به مدت هفت ماه به سیر و سیاحت در آمریکا و کانادا پرداخت تا آنکه پولش ته کشید. در هنگام بازگشت، با ناشری به نام جان موری آشنا شد که به شدت تحت تاثیر ایزابلا واقع گردید و در سال ۱۸۵۶م/ ۱۲۷۳ق/ ۱۲۳۵ش. نخستین کتاب از دو کتابی را که وی در مورد مخاطرات سفرش نگاشته بود، به چاپ رساند.
ایزابلا حال دیگر راه درمان مشکلاتش را یافته بود؛ دست زدن به سفرهایى طولانى مدت به دور از خانه، که اغلب هم دشوار و به نواحى پرت و دور افتاده صورت مىگرفت؛ سفرهایى که با انتشار کتابهایش توسط مورى همراه شد و از راه فروش همین کتابها، درآمد لازم براى سفرهاى بعدى اش مهیا مىگردید. ایزابلا به خوبى از این امر آگاه بود، چنان که در یکى از نامههایش که از کوه هاى راکى نوشته بود، به این امر اشاره کرده است:
تمام مدتى را که روى زین اسب به سر مىبرم، ساعت هشت به رختخواب مىروم، در هواى آزاد یا کلبههاى چوبى مىخوابم و کلا زندگى نامتعارفى دارم، در سلامت کامل به سر مىبرم، اما هر بار که تنها براى چند روز در شهر هنو لولو و سن فرانسیسکو راه مدنیت را در پیش گرفتهام، متوجه مىشوم که مجددا به سرعت حالم رو به وخامت گراییده است.»
این ابراز خشنودى از سفرهاى سخت و ملالتبار، در تمامى آثارش به چشم مىخورد تا آنجا که حتى در سخت ترین شرایط، ذرهاى خلل در علاقه و حس کنجکاوى وى حاصل نگشت. سفرهاى وى با دو تورى که به دور دنیا صورت گرفت، همراه چاپ سفرنامههایى از او ادامه یافت. او در حد فاصل سالهاى ۱۸۷۲ و ۱۸۷۳م/ ۱۲۸۹ و ۱۲۹۰ق/ ۱۲۵۱ و ۱۲۵۲ش. به مدت ۱۸ ماه به دور از خانه در استرالیا، هاوایى و کوههاى راکى در کلورادو به سر برد و دوباره ۱۸ ماه دیگر را در سال هاى ۱۸۷۸ و ۱۸۷۹ م/ ۱۲۹۵ و ۱۲۹۶ ق/ ۱۲۵۷ و ۱۲۵۸ ش. در ژاپن و مالایا سپرى نمود، که عمدتا هم به سیر و سیاحت در میان اقوام آینو هوکایدو و به دور از آبادى گذشت.
با مرگ مادرش در سال ۱۸۶۶م/ ۱۲۸۳ق/ ۱۲۴۵ش. و خواهرش هنریتا در سال ۱۸۸۰م/ ۱۲۹۷ق/ ۱۲۵۹ش. از فشارهاى خانوادهاش بر وى رفته رفته کاسته شد و او راحتتر توانست به دنبال علایق خود برود. اگرچه شاید تا حدى براى زنى چنین مستقل نظیر وى، کمى تعجببرانگیز به نظر برسد، اما او در سال ۱۸۸۱م/ ۱۲۹۸ق/ ۱۲۶۰ش. با بیشاپ جان، که پزشک معالج خواهرش هم بود، ازدواج کرد. با وجود این، بسیارى از دوران زندگى مشترکشان را به دور از هم سپرى کردند، چراکه ایزابلا همواره به سبب عشق سرکشش به سفر و خیانت رهایى همسرش در کش و قوس به سر برد، اما آخرین بارى که همسرش مریض شد، ایزابلا تمام وقتش را صرف مراقبت از وى نمود. فوت همسرش در سال ۱۸۸۶م/ ۱۳۰۴ق/ ۱۲۶۵ش. او را در ۵۹ سالگى بیوه ساخت و با رهایى از هرگونه قید و بند زندگى زناشویى، راهى سفر خیرهکنندهاش به سوی ایران گردید.
ایزابلا سفر خود را در فوریه ۱۸۸۹ م/ ۱۳۰۷ ق/ ۱۲۶۸ ش. آغاز نمود، به کشمیر و از آنجا با اسب به سرینگر رفت و در همین جا بیمارستان زنده یاد جان بیشاپ را تاسیس نمود. او درباره علاقه خاصش به طبابت، با همسرش صحبت کرده و یک دوره سه ماهه پرستاری را در سال ۱۸۸۷ م/۱۳۰۵ ق/ ۱۲۶۶ ش. در بیمارستان سنت ماری لندن گذرانده بود. این تجربه ارزشمند، همراه جعبه کمکهای اولیه وی و لباس مناسب سفر که عبارت بود از یک ژاکت و دامنی که روی یک شلوار ترک میپوشید، و تجربه و آمادگی کافی وی، او را قادر ساخت از پس هر شرایطی در ایران برآید.
در این زمان بخت و اقبال با وی یار بود، چرا که در اواخر قرن نوزدهم، حضور زنان اروپایی از سوی تمامی سطوح در ایران، امری پذیرفته شده بود. الیزابت مک نیل، همسر جان مکنیل، که مدت طولانی را در حدفاصل سالهای ۱۸۲۳ - ۱۸۵۳ م/ ۱۲۳۹ - ۱۲۷۰ ق/ ۱۲۰۲ - ۱۲۳۲ ش. بهعنوان وزیر مختار بریتانیا در ایران مشغول به کار بود و بعدها لیدی شیل، همسر یکی از دیپلماتهای بریتانیایی که از ۱۸۵۳-۱۸۴۲ م./ ۱۲۷۰-۱۲۵۸ ق/ ۱۲۳۲-۱۲۲۱ ش. در تهران زندگی میکرد، به ترتیب از سوی همسر فتحعلی شاه در ۱۸۲۷ م/ ۱۲۴۳ ق/ ۱۲۰۶ ش. و مادر ناصرالدین شاه در ۱۸۵۰ م/ ۱۲۶۶ ق/ ۱۲۲۹ ش. به دربار فراخوانده شدند.
این دو بانو و نیز همسران کادرهای آموزشی و فنی و میسیونرها، توانسته بودند به اندرون زندگی ایرانیان که برای شوهرانشان ممنوع بود، راه یابند و خاطرات و یادداشتهایی را در این زمینه به ثبت برسانند. ایزابلا توانست از حضور ایشان بهرمند گردد و افزون بر این، او از مزیت آزادی نیز برخوردار بود؛ چرا که وی از محدودیتهایی که همسر یک دیپلمات داشت و از او انتظار میرفت تشریفات را رعایت کند و از میهمانان همسرش پذیرایی کند، مبرا بود.
چنان که مشخصه ایزابلا بود، وی برای رسیدن به ایران راه سخت و دشواری را در پیش گرفت. پس از اتمام کارش در سرینگر چیز دیگری که بتواند وی را پایبند کشمیر کند، وجود نداشت؛ از همین رو، بر آن شد تا همراه چند مترجم و ساربان، چندین ماه را به سیر و سیاحت در نواحی سخت و ناهموار تبت غربی بپردازد. ورود ایزابلا به سماله در اواسط اکتبر این شانس را به وی بخشید که بازه زمانی سفر خویش را طولانیتر سازد، چرا که او در اینجا با ماژور هربرت ساویر از ارتش هند ملاقات کرد که بر آن بود تا به بررسی جغرافیای نظامی ایران در نواحی غربی بپردازد. این امر ایزابلا را که به شدت شیفته بازدید از ایران بود، خوشحال کرد. بنابراین پیشنهاد همراهی با ماژور ساویر را تا تهران، با کمال میل پذیرا شد؛ یک توافق سودمند برای طرفین.
آنها با هم همسفر شده، در ژانویه ۱۸۹۰ م/ ۱۳۰۸ ق/ ۱۲۶۹ ش. به بغداد رسیدند تا از آنجا سفر خویش را [داخل خاک ایران] آغاز نمایند. در آن برهه برای رفتن به ایران چندین راه وجود داشت؛ یکی راه خشکی بود که از شمال و از طریق ترکیه میگذشت، راه خشکی دیگر از طریق بغداد به کرمانشاه میرسید و نیز راه دریایی بوشهر که از رشته کوههای زاگرس عبور میکرد. ایزابلا و ماژور ساویر راه بغداد را برگزیدند تا گذرگاههای زاگرس را هم سیاحت نمایند.
تمامی این مسافران، [در مشاهدات خویش] ادعا میکنند بی طرف هستند، ولی هر یک برداشتهای خاص خود را از این سفر دارند که بیشک روی قضاوتهای ایشان درباره کشور ایران تاثیر بسزایی داشته است. ایزابلا که سفرنامه خود را در دو جلد تحت عنوان سفر به ایران و کردستان در سال ۱۸۹۱ م/ ۱۳۰۹ ق/ ۱۲۷۰ ش. منتشر ساخت، آشکارا بیان میدارد که با چه هدفی دست به این کار زده است. او صریحا مدعی است که سعی نموده گزارشی دقیق از وقایع و دیدگاههایش عرضه نماید، اما با دقت این نکته را هم خاطر نشان میسازد که این گزارش بر اساس یادداشتهایی است که اغلب به دلیل خستگی مفرط ناشی از راهپیماییهای طولانی مدت با عجله و شتاب به رشته تحریر در آمده که نیاز به تصحیح و ویرایش دارد.
او درباره این نوشتهها به صراحت میگوید: «کتب بسیاری در باب ایران به رشته تحریر درآمده است، ولی شاید این وجیزه هم بهاستثنای قسمتی از لرستان که تا قبل از این پای هیچ اروپایی به آنجا نرسیده، اطلاعات جدیدی را عرضه نماید.» همچنین اظهار میدارد که سفرنامه دو جلدی وی دربردارنده سفرش به ایران و آسیای میانه است و کتابی صرفا درباره این یا آن کشور نیست.
اثر وی در قالب ۳۵ نامه به چاپ رسیده که ۲۵ مورد از آن به ایران و جادههای آن و زمانهایی که ایزابلا در صحرا و دورههایی را که برای تجدید قوا در شهر به سر میبرده، اختصاص داده شده است.
نامههای ۷-۱: حد فاصل بغداد- تهران به نگارش در آمده، از ۱۰ ژانویه تا ۲۶ فوریه، همراه ماژور ساویر.
نامههای ۱۰-۸: در تهران، حد فاصل ۲۶ فوریه- ۱۸ مه، به رشته تحریر در آمده است.
نامههای ۱۴-۱۱: در اصفهان، حد فاصل ۳۰ - ۱ آوریل نوشته شده است.
نامههای ۱۴-۲۰: در برگیرنده اصفهان- بروجرد- قبایل بختیاری است که حد فاصل ۱مه تا ۹ آگوست - نامههای همراه ماژور ساویر سپری شده است.
نامههای ۲۲-۲۱: در مسیر بروجرد به سمت همدان نوشته شده است.
نامههای ۲۴-۲۳: در همدان و از ۹ تا ۲۶ آگوست به نگارش در آمده است.
نامههای ۲۶-۲۵ همدان- ارومی (ارومیه) را دربرمیگیرد و از ۱۵ سپتامبر تا ۵ اکتبر به رشته تحریر درآمده است.
نامههای ۲۸-۲۷: در ارومیه و حدفاصل ۷ تا ۱۴ اکتبر نوشته شده؛ یعنی قبل از آنکه عازم ترکیه، وان و طرابوزان شود و در نهایت در سال ۱۸۹۰م/ ۱۳۰۸ق/ ۱۲۶۹ش. از استانبول با گرفتن قطار اکسپرس اورینت راهی وطن خود گردد.
۱- موزهدار سابق امور فرهنگی خاورمیانه، موزه ملی اسکاتلند و سخنران افتخاری دانشکده هنر، دانشگاه داندی
۲- دانشجوی دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشگاه شهید بهشتی