بررسی کتاب رونالد فریر درباره شاردن

دور باطل کلی‌نگری علمی در عصر صفوی

کدخبر: ۲۴۵۷
ژان شاردن جواهرساز، بازرگان و سیاح فرانسوی (متولد پاریس ۱۶۴۳، متوفی لندن ۱۷۱۳) در نیمه دوم قرن هفدهم میلادی در خلال سال‌های ۱۶۶۵ تا ۱۶۷۷ جمعا دوبار به ایران عصر صفوی مسافرت کرد و شرح مشاهدات خود را درسال‌های آخر عمر که در انگلستان به سر می‌برد، در سال ۱۷۱۱ در هشت مجلد به چاپ رساند.
دور باطل کلی‌نگری علمی در عصر صفوی
نویسنده: علی قیصری

سفرنامه شاردن از همان ابتدا شهرت و محبوبیت زیادی درمیان اروپاییان پیدا کرد، چه در میان عامه کتابخوان که اینک مایل به خواندن عجایب سرزمین‌های دور دست و افسانه‌ای مشرق زمین بودند و چه آنها که نسبت به ویژگی‌های اقلیمی و اوضاع اقتصادی و روابط اجتماعی ممالک دیگر کنجکاوی و دقت نظر بیشتری داشتند. مشاهدات شاردن از بدو انتشار مورد نظر نویسندگانی چون منتسکیو، گیبون، ولتر و روسو قرار گرفت؛ مثلا نظریه مشهور منتسکیو درمورد تاثیر شرایط اقلیمی بر طرز فکر و روابط اجتماعی جوامع، مطروح در آثاری مانند «نامه‌های ایرانی» و «روح القوانین»، به گزارش‌های شاردن از ایران و هندوستان ارجاع دارد. گیبون نیز او را کنجکاوترین سیاح دنیای جدید می‌دانست.

شاردن خود برخی متون قدیمی یونانی و رومی درباره ایران ازجمله آثار هرودوت و استرابو را خوانده بود و نیز با آثار سیاحان اروپایی پیش از خود هم آشنا بود و با دیدی انتقادی به نوشته‌های آنان در باره ایران می‌نگریست۱.کتاب حاضر به قلم رونالد فریر ترجمه و تلخیصی است از سفرنامه شاردن (نسخه چاپ آمستردام، ۱۷۱۱)، و اگرچه پژوهندگان تاریخ صفویه را از ارجاع به اصل سفرنامه بی‌نیاز نمی‌کند ولی خلاصه مفیدی است از سفرها و مشاهدات شاردن و دربردارنده اطلاعات و نکاتی درباره ایران زمان صفوی، به‌طور کلی و دربار شاه عباس دوم (۱۶۴۲-۱۶۶۶) و شاه سلیمان صفوی (یا شاه صفی دوم، ۱۶۹۴-۱۶۶۶) و شهر اصفهان، به‌طور اخص.

کتاب دارای یک پیش‌گفتار، یک مقدمه، یازده فصل و یک بخش پایانی است. در ابتدای کتاب اسامی و تواریخ شاهان صفوی و نیز جدولی برای مقایسه ارزی مسکوکات ایران، فرانسه و انگلستان در زمان شاردن آمده است؛ به‌علاوه سی و هشت تصویر برگرفته از سفرنامه شاردن (نسخه چاپ پاریس، ۱۸۱۱)، دو نقشه از سفرنامه کمپفر (نویسنده و سیاح سوئدی که چندی پس از شاردن به ایران مسافرت کرده بود) و نقشه دیگری از اصفهان، زینت‌بخش چاپ نفیس کتاب است.

اگر از معدود اغلاط مطبعی در ثبت برخی اسامی (مانند یعقوب کندی، صص ۱۳۰ و ۱۹۰) و سهوهای دیگر (مانند اشاره به «سلسله جبال الوند» به جای البرز، ص ۱۶۶) و کمبودهای فهرست انتهای کتاب که بعضی اعلام مهم وارده در متن را از قلم انداخته بگذریم، مطالب خواندنی درکتاب فراوان است.

همان‌طور که نویسنده نشان می‌دهد، گزارش‌های شاردن درباره راه و رسم زندگی مردم، آیین دربار، وضعیت اصناف، معماری و فضای درونی منازل، محوطه‌سازی باغ‌ها، درختکاری و گیاه‌شناسی (حتی ثبت شیوه‌های پیوند زدن درختان میوه در ایران) و... سوای اینکه از دقت حرفه‌ای او در جواهرسازی که پرداختن و توجه به جزئیات را ایجاب می‌کرد سرچشمه می‌گرفت، بیانگر جهان بینی عصر او نیز بود. شاردن به تبع روحیه جست‌وجوگر زمانه در پی کشف روابط مکنون در واقعیت پیرامون بود و از همین دیدگاه راه و روش ایرانیان را می‌سنجید و نقد می‌کرد.

مثلا هرچند از طرفی ستایشگر ارج‌گذاری ایرانیان به علوم و دانش‌ها و به فضلا و دانشمندان بود ولی از سوی دیگر از گرایش آنها به کلیات و عدم پیروی از ضابطه مشخص علمی خرده می‌گرفت. به‌زعم شاردن، ایرانیان به جای آنکه شاخه‌ای از علمی را گرفته و آن‌را گسترش بخشند، به دور باطل کلی‌نگری و کلی‌گویی درباب دانش‌ها افتاده بودند، یا اینکه آنها به خلق و خوی شخص دانشمند اهمیت بیشتری می‌دادند تا به ثمره واقعی دانش او. برهمین منوال، شاردن از یکسو ایرانیان را دارای روحیه‌ای معتدل می‌داند و آنها را به خاطر اینکه اهل مدارا و تساهل هستند تحسین می‌کند ولی از سوی دیگر کم تجربگی و محافظه کاری و عدم رغبت آنان را به مسافرت ناشی از عدم دسترسی آنان به نقشه می‌داند و از همین رو به نظر او ایرانیان تصور درستی از دنیای خارج در ذهن نداشتند و به‌طور کلی در جغرافیا بی سررشته بودند.

علومی که ایرانیان در آن دستی داشتند، به زعم وی، عبارت بود از ریاضیات و موسیقی (که شاردن آن‌را جزو ریاضیات به حساب می‌آورد) و به‌خصوص نجوم. هرچند که از اسطرلاب‌های ساخت ایران که نوع مرغوبش ساخته خود ریاضی‌دانان و منجمان بود بسیار تعریف می‌کند ولی به اعتبار علمی استفاده از اسطرلاب اعتقادی ندارد.

شاردن همچنین متذکر می‌شود که در ایران، در قیاس با دسته‌ای که به علوم نظری و طبیعی می‌پردازند، آن دسته که به علوم دینی مشغولند ارج و اعتبار بیشتری دارند. تازه دسته اخیر هم مبنای کار خود را براین گذاشته بودند که هرچه باید گفته شود تابه حال توسط علمای سابق گفته شده و کار علمای کنونی باید همان تکرار گفته‌های پیشینیان باشد و نه کوشش در ارائه تفاسیر یا آرای جدید.

گذشته از نخستین فصل کتاب که به سرگذشت شاردن اختصاص دارد، فصول بعدی هریک به بررسی وجهی از مشاهدات او در خصوص اوضاع اقلیمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، آموزشی و هنری ایران عهد صفوی می‌پردازد. به نظر شاردن، سرزمین ایران به‌دلیل پهناور بودنش شرایط اقلیمی متنوعی دارد و این امر در تنوع آداب و رسوم آن مستقیما موثر بوده است.

در مقایسه با اروپا در ایران فعالیت مسافرتی کمتر به چشم می‌خورد، به‌خصوص در زمستان‌ها که بسیاری از راه‌ها به علت برف و سرما مسدود می‌شوند. مسافرت غالبا به صورت گروهی و با کاروان انجام می‌گیرد و از این رو کاروانسراها که تعدادشان هم زیاد است بسیار اهمیت دارند. شاردن علاوه‌بر اصفهان از تبریز و قم و کاشان و شیراز و بندرعباس هم یاد می‌کند و اطلاعات گوناگونی در باب هریک می‌آورد.

مثلا اشاره می‌کند که قم حدودا شامل ۱۵هزار باب خانه است و هرچند از نظر تجاری دارای اهمیت زیادی نیست ولی صادرکننده صابون‌های مرغوب و ظروف سفالی و تیغه شمشیر است. کاشان، با وجودی که با داشتن «حدود ۶۵۰هزار [باب] خانه و ۴۰ مسجد و ۳ مدرسه» به مراتب از قم بزرگ‌تر بود، زیاد چشم شاردن را نگرفت. تنها منبع تامین آب آشامیدنی و مصرفی کاشان را یک قنات می‌داند.

از نظر او بازارها و حمام‌ها خوب ساخته شده بودند و یک کاروانسرای بسیارخوب هم در آنجا وجود داشت. وی از پارچه‌های خوش بافت و صنعت نساجی کاشان نیز با تحسین یاد می‌کند (ص ۳۵).

فصل چهارم کتاب به ذکر مشاهدات شاردن از شهر اصفهان اختصاص دارد. اصفهان برای شاردن جذابیت زیادی داشت و او آنجا را زیباترین شهر مشرق زمین محسوب می‌کرد و آب و هوایش را به‌دلیل اعتدال از همه جای دنیا سالم‌تر می‌دانست.

در واقع آن اصفهانی را که شاردن می‌دید شهری بود در اوج ترقی خود. او نیز از آن رو که اعتماد و دوستی برخی افراد متنفذ شهر از تجار و علما و اهل دربار را جلب کرده بود می‌توانست با بخش‌های متنوع جامعه ارتباط یابد. به گزارش وی اصفهان ۱۶۲ مسجد، ۴۸ مدرسه، ۲۷۳ حمام، ۱۲ گورستان و متجاوز از ۱۸۲۰ کاروانسرا داشت (ص ۴۴).

بیشتر ارزاق شهر از مزارع اطراف به شعاع حدود یازده کیلومتری شهر تامین می‌گردید. در اطراف شهر حدود ۳هزار برج کبوتر وجود داشت که از آنها برای جمع‌آوری کود جهت تقویت محصولات صیفی، مخصوصا خربزه و طالبی، استفاده می‌شد. شاه حدود ۸۰۰ باز و قرقی نگه می‌داشت که هرکدام هم دارای نگهبان مخصوص خود بود.

اعیان و اشراف هم دارای پرندگان شکاری بودند. شکار شامل شیر و ببر و پلنگ بود. ماهی غالبا از بحرخزر به صورت خشک و نمک سود به اصفهان و چند شهر دیگر برده می‌شد. ماهی خلیج‌فارس هم، که به زعم وی لذیذترین ماهی جهان بود، به بازار می‌رسید. شاردن طرفدار نظم حکومتی و کارآیی اداری و نکوهنده استبداد سیاسی است.

از این نظر دربار صفوی را استوار بر بنیادی می‌داند که شاه عباس اول گذاشته بود و هرچند که پس از او سلاطین نالایق بر سر کار آمدند ولی نظام سیاسی و اداری ایران دارای عوامل نیرومندی ازجمله قدرت سلطنت و قدرت روحانیت بود که از درون متضمن ادامه و بقای آن بودند.

امور عرفی مشروعیت خود را به میزان زیادی از تایید روحانیت کسب می‌کردند. خدا حاکم کل آفرینندگان دانسته می‌شد که مردم را به‌وسیله پیامبران هدایت می‌کرد و سلاطین نیز تا جایی که به امر رهبری جامعه مربوط می‌شد جانشین پیامبران بودند، از این‌رو نوعی قدرت الهی در قدرت و نهاد سلطنت متجلی می‌شد. به نظر شاردن این گونه اطاعت کامل از اوامر شاه مختص تمدن‌های قدیم آسیا مانند ژاپن و چین بود که دارای حکومت‌های مطلقه بودند و هیچ‌یک از این قبیل حکومت‌ها به راه تکامل سیاسی آن‌طور که اروپا افتاده بود، نیفتاده بودند.

دیگر اینکه در ایران خزانه‌داری و اداره حسابداری کل ساختی متمرکز و واحد داشتند اما نظام حقوقی کشور دارای یک مرکزیت سازمانی نبود و هرکس بنا به میل خود می‌توانست به محکمه‌ای که می‌خواست رجوع کند. شغل متولیان اوقاف هم یک کار اداری و عرفی شمرده می‌شد و نه یک مسند روحانی.

وضع مدارس ایران به نظر شاردن به همان روال گذشته‌شان بود. مدارس بیشتر بر دروسی مانند صرف و نحو، کلام، فلسفه، ریاضیات، نجوم، طب قدیم و ادب عرب تمرکز می‌کردند و در آنها از دانش‌های معاصر مغرب زمین خبری نبود.

شاردن بدون اینکه صریحا داوری کند می‌نویسد که درمدارس علمی ایران طلاب درآن واحد می‌کوشیدند تاچند موضوع جداگانه را فرا گیرند. مدرسین نیز معمولا انواع دانش‌های رایج در نظام فکری و آموزشی قدیم را تدریس می‌کردند و گاه حتی یک مدرس همزمان «چهار تا پنج موضوع جداگانه» را به شاگردان می‌آموخت؛ شیوه‌ای که به گفته شاردن هرچند در دنیای قدیم مرسوم بود در دنیای جدید جایی نداشت.

بیشترین کتاب‌هایی که در مدارس تدریس می‌شد از جمله آثار خواجه نصیرالدین طوسی در زمینه اخلاق، نوشته‌های اُلُغ بیگ و غیاث‌الدین کاشانی در نجوم و ریاضیات و متون یعقوب ابن اسحاق کَندی بود. درعین حال، آثار موجود در هر یک از بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها از «چهارصد جلد» تجاوز نمی‌کرد. به علت گرانی کار استنساخ، نسخ چندانی از آثار موجود در دسترس نبود و تحقیق کم صورت می‌گرفت. منشیان و رونویسان به کرات نسخ مخدوشی از کتب و مراجع قدیمی تهیه می‌کردند و این خود از تعجیل و از عدم اشراف و آگاهی آنها به موضوع سرچشمه می‌گرفت.

چاپخانه درآن زمان در ایران پا نگرفت، یکی به خاطر پایبندی ایرانیان به سنت و دیگر به خاطر اینکه شاه سلیمان صفوی به آن رغبتی نداشت. پیداست که مجموع این عوامل، در زمانی کوتاه، راه آموزش و گسترش دانش‌های جدید در ایران را از راهی که اروپا در آن گام گذاشته بود جدا ساخت. همان‌طور که فریر نشان می‌دهد، یکی از نخستین جلوه‌های این جدایی را می‌توان در جهان بینی کلی شاردن و برداشت او از طرز فکر و نگرش ایرانیان در نیمه دوم قرن هفدهم سراغ گرفت.۲

منابع:

Ronald W. Ferrier, A Journey to Persia: Jean Chardin' s Portrait of a Seventeenth-Century Empire, London & New York: I. B. Tauris, ۱۹۹۶, ISBN I ۳۴۰۵۸ ۴۶۵ ۲

۱-برای اطلاعات بیشتر در باره شاردن، بنگرید به: John Emerson, "Sir John Chardin," Encyclopaedia Iranica, Vol. ۵, pp. ۷۷۳-۹۶۳.

۲- برای نقد دیگری بر کتاب فریر، بنگرید به:

Robert Irwin, "The Persian Version," Times Literary Supplement, July ۶۲, ۱۹۹۶, pp. ۹-۸.