نافرمانی سالارالدوله؛ شورش علیه مشروطه
طی دوران مشروطه درحمایت از برادرش محمدعلی شاه در کردستان دست به شورش زد و سنندج را گرفت و از مجلس شورای ملی خواست تا با شاه مخلوع همکاری کند.هنگام جنگ جهانی اول باز هم به ایران آمد و کاری از پیش نبرد و سرانجام به کشور عثمانی پناه برد سپس به مصر رفت و در اسکندریه در خردادماه سال ۱۳۳۸ درگذشت.
سالارالدوله در دوران مشروطه از هیچ تلاشی به منظور سرکوب مشروطهخواهان کوتاهی نکرد. او به پشتوانه آشنایی با سران ایلات و عشایر در مناطق غربی کشور توانست نظر مساعد برخی از آنها را جلب کند.
دولت و مجلس در برابر سالارالدوله دست اتحاد به هم دادند، تلگرافهای متعددی به شهرهای مختلف ایران مخابره کردند از جمله به شهرهای کرمانشاه، همدان و زنجان تلگراف زده و خواهان اعزام نیرو به نهاوند به منظور رویارویی با سپاه سالارالدوله در اسرع وقت شدند. آنها در تلگراف به زنجان و همدان از عبدالله خان همدانی امیر افخم و جهانشاه خان زنجانی خواسته بودند که هر تعداد نیرو میتوانند جمعآوری کرده، راهی نهاوند کنند. دولت به دنبال این اقدامات قشونی را با دو عراده توپ کوهستانی به سوی نهاوند حرکت داد تا قشون کمکی ایلات و عشایر نیز به آنها ملحق شوند. مجلس و دولت برای جنگ و مبارزه خود را آماده کرده بود ودیگر کار از نصیحت گذشته بود. آنها سعیشان بر این بود که هرچه زودتر در نهاوند که از پایتخت دور بود، کار سالارالدوله و سپاه او را مختومه کنند زیرا ورود آنها به مرکز حکومت میتوانست خطرآفرین باشد.
از طرف دیگر، داود خان، رییس ایل کلهر، پس از باخبر شدن از تلگراف دولت و مجلس، ماموران مخصوص خود را به سوی روسای ایلات مجاور وطوایف تابعه ایل کلهر در سراسر منطقه راهی ساخت و همگی آنها را با قشون تحت فرمان شان فراخواند. به این ترتیب آنها در اسرع وقت، به گیلان غرب آمده و پس از به هم پیوستن به سوی کرمانشاه وسپس نهاوند حرکت کردند.
سالارالدوله پس از شنیدن همراهی ایل کلهر با دولت، با اشخاص صاحب نفوذی در کرمانشاه از قبیل حاجی محمدمهدی که سردستگی مشروطهطلبان را بر عهده داشت مکاتبه کرده واز او خواست که با او همراهی کند. ملک زاده مینویسد:
«سالارالدوله جمعی از ایلات وعشایر غرب را گرد خود جمع کرده و در ظاهر طرفدار مشروطیت و در حقیقت برای رسیدن به تاج وتخت و سلطنت قیام کرد و اعلامیههایی بر موافقت با مشروطه انتشار میداد و با رهبران مشروطه خواه کرمانشاهان و سر سلسله آنها حاجی محمد مهدی مکاتبه میکرد و آنها را به دستیاری میطلبید و محمد علی شاه را سخت نگران و پریشان کرده بود.»
اما سالارالدوله از این مکاتبات نتیجهای نگرفت؛ زیرا مشروطه طلبان هنگامی که دیدند مجلس با محمد علی شاه علیه اقدامات سالارالدوله به جد مشغول کاراست.آنها نیز با وی همکاری نکرده و میدانستند که هدف سالارالدوله به دست آوردن تاج وتخت است. پس از آنکه سالارالدوله موفقیتی در جلب نظر مشروطه خواهان کسب نکرد میخواست قبل از رسیدن ایل کلهر قوای دولتی وکمکی آنها را در نهاوند شکست داده، به طرف تهران حرکت کند. داودخان نیز پس از آنکه سیورسات اردو فراهم شد، از کرمانشاه برای کمک به قوای دولتی عازم نهاوند شد. قبل از رسیدن ایل کلهر، سپاه عبدالله خان همدانی امیر افخم با نیروهای سالارالدوله درگیر شد. در این درگیری امیر افخم کاری از پیش نبرده و شکست خورد و میگویند علت شکست سواران امیر افخم فراوانی قوای سالارالدوله و سنگربندی آنها در ارتفاعات نهاوند بوده است.
محیط مافی جریان این درگیری را چنین آورده است:
«از قوای دولتی اول کسی که به خاک نهاوند میرسد وقدم در میدان جدال میگذارد امیر افخم وابواب جمعیاش بودند.از قضا در ساعت ورود امیر مزبور و سوارهایش، با سوارهای سالارالدوله تلاقی ومصادف میشوند. آتش جنگ از طرفین شعلهور میشود. سوارهای امیر افخم در برابر خصم قوی پنجه، پای ثبات فشردند تا عده قلیلی از ایشان نیمه جانی به در بردند. در آن روز جنگ سختی واقع شده و از طرفین جمعیت زیاد کشته شدند. در این وقت سالارالدوله سوارهای خود را غالب دید. جمعیت و سوار زیادی برای تصرف و تسخیر شهر نهاوند از اردو حرکت داد. سوارهای ایلات هلهلهکنان به طرف شهر حرکت کردند، جمعیتی با سواران امیر سرگرم جنگ، گروهی مشغول گرفتن سنگرها و محاصره و تسخیر شهر بودند سوارهای ایلات چندین سنگر از شهریها وسربازها گرفتند. نزدیک بود که شهر به تصرف سوارهای سالارالدوله درآید و جمعیت امیر افخم شکست فاحشی بخورند.»
قشون کمکی دولت چنین وضعیت نامطلوبی داشت که ایل کلهر پس از طی طریق با هزار دشواری به حوالی نهاوند رسیده بود. به دلیل بعد مسافت خستگی راه برسواران کلهر چیره شده بود. داودخان به سواران تحت فرمان خود دستور داد که در دو فرسخی شهر نهاوند برای رفع خستگی اطراق کنند. امیر افخم که در وضعیت نامطلوبی پس از شکست و فرار قرار گرفته بود، با شنیدن خبر رسیدن کلهرها سریعا دو نفر را به دنبال آنها فرستاد تا هر چه زودتر به کمک قوای دولتی که در نهاوند در تنگنا قرار گرفته بودند، بشتابند. سهامالممالک کلهر که هنوز گرد خستگی از تن او و سوارانش ننشسته بود دستور آمادهباش را صادر و به عنوان مقدمه جوانمیرخان ضرغام لشکر را با دویست نفر از سواران زبده کلهر به کمک آنها فرستاد وخود به همراه دیگر سواران پشت سر آنها حرکت کرد. محیط مافی مینویسد:
«چون این خبر را به داودخان، رییس ایل کلهر دادند، فوری سوارهای خود را با ترتیب حرکت داد و خودش هم با نهایت عجله حرکت کرد تا وارد میدان جنگ شوند. دیدند قیامتی بر پا است، جمعی با یکدیگر مشغول زد و خورد، جمعی دیگر مشغول یورش به شهر هستند. سوارهای داودخان چون چنان دیدند داخل در معرکه قتال گردیدند، مشغول جنگ شدند.»
یکی از روشهای ایل کلهر در هنگام حمله، شناسایی منطقه به صورت کامل بود. هرگاه چنین میکردند در صورت رشادت سواران موفقیت حتمی بود. داودخان به مشورت اهمیت بسزایی میداد و او همیشه میگفت: «شاید شخص مورد مشورت ما، راهی به ما نشان دهد که هرگز به فکر ما نرسیده باشد.» او در این جنگ با مشاوران خود که تمامی کلانتران وکدخداهای ایلات وطوایف و تیرههای مختلف کلهر بودند به مشورت پرداخته و بهترین راه را برای حمله به قوای سالارالدوله انتخاب کردند. کلهرها در این روز در دستههای ۵۰ نفری که در راس آنها روسای ایلات وطوایف و تیرهها قرار داشتند قوای سالارالدوله را به ترک سنگرها وفرار از معرکه جنگ وادار کردند. سواران کلهر در این روز (۲۶ ربیعالثانی) هرچند خسته بودند، اما با مقاومت و ستیزی ستودنی قوای سالارالدوله را وادار به عقبنشینی کردند.
سالارالدوله از بالای کوه با دوربین جنگ را دنبال میکرد. داودخان سهام الممالک و پسرش ضرغام لشکر را میبیند که خود در قلب سپاه امان را از قوای او گرفته و در اولین برخورد سنگرهای شهریها را که سواران او تصرف کرده بودند، آزاد میکنند. او به عینه مشاهده میکرد که سواران او چگونه در برابر کلهرها فرار را بر قرار ترجیح دادهاند وخود را به بالای کوه میرسانند، اما هوا که تاریک شد دو طرف از جنگ دست کشیدند.
درباره تلفات این برخورد در کتاب مقدمات مشروطیت آمده است:
«سالارالدوله قشون خود را وارسی نمود غیر از چند نفری که تقریبا از پنج، شش نفری بیشتر نبود، تلف نشده بودند. چند نفر هم زخمدار و مجروح بودند، از قرار راپورتی که خود امیر افخم داده بود این طور نوشته بود که آنقدر بدانید که الان که راپورت را مینویسم از کسانم کسی که زنده مانده واز این جنگ جانی به در برده، خود غلام جان نثار است و یکی، دو نفر دیگر...» از ایل کلهر هم چند نفری زخمی شده بودند، البته مسالهای که باعث قتل تعداد زیادی از سواران امیر افخم شد، سنگربندی از قبل آماده قوای شاهزاده قاجاری بود که از میان سنگرها قوای امدادی دولتی را از پای در آوردند. محیط مافی تاکید دارد که تنها کمک سواران ایل کلهر وداودخان بود که باعث شد باقی مانده سواران امیر افخم جان سالم به در برند.
اردوی دولتی واقع در نهاوند راپورتی به مرکز مخابره کردند که تمام اتفاقات روز ۲۶ ربیعالثانی ۱۳۲۵ هـ.ق را منعکس ساخته است:
«اردوی سهام الممالک از کنگاور به سوی نهاوند که هفت فرسخ مسافت دارد حرکت کرد. در یکی، دو فرسخی شهر فرود آمد. شب را قصد توقف داشتند که روز بعد به اردوی امیر افخم وارد شوند. از ورود خود نیز به امیر افخم خبر دادند. شاهزاده که از آمدن ایل کلهر مستحضر شد، عزم تسخیر شهر کرد و به طرف شهر سوق عسکر داد. تمام سنگرهای شهری را از سرباز وغیره گرفتند. امیر افخم دو نفر سوار با عجله نزد سهام الممالک فرستاد که اگر فوری خود را نرسانید کار از دست میرود و شهر را تصرف خواهند کرد. داودخان هم ضرغام لشکر پسر خود را با دویست سوار با عجله فرستاد.باقی سوارها را به ترتیب حرکت دادند سالارالدوله از بالای کوه سوارهای مزبور را میدید. طولی نکشید که سوارکلهر شلیک کنان به طرف سنگرها حمله آوردند و چهار سنگر را از تصرف آنها خارج کردند. قشون سالار را شکست دادند. به طرف کوه گریزاندند. شبانه تا مسافتی آنها را عقب کردند. اگر به واسطه تاریکی شب نبود آنها را معدوم الاثر کرده بودند. دو، سه روز دیگر هم نمیگذاشتند این غائله باقی بماند. … تمام عده داودخان سالمند مگر یک نفر که در سنگر گلوله خورده و بیخطر است.»
داودخان تصمیم داشت که فردای درگیری به هنگام طلوع آفتاب سالارالدوله و همراهانش را محاصره کند، اما یکی از این میان او را باخبر ساخت و راه فرار در پیش گرفت. در راپورتی که از اردوی دولتی به مرکز مخابره کردهاند، آمده است: «رییس ایل کلهر قصد داشت، وقت طلوع آفتاب شش دسته سوار را برای محاصره امر به یورش بدهد. یک نفر از آن میان این قصد ونیت را به سالارالدوله خبر میدهد که اگر امشب در اینجا بمانند و حرکت نکنند، دستگیر میشوند. شاهزاده هم با نظر علی خان امیرانی (امرایی) ظاهرا شبانه به طرف لرستان رفتند.» از طرف دیگر قوای زیادی ازجمله، احتشام الدوله پسر امیر افخم همدانی و داماد مظفرالدین شاه، با تعدادی سوار به کمک قوای دولتی شتافتند، دربین راه به سالارالدوله وسواران همراه او برخوردند و جنگی بین آنها در گرفت. سواران سالارالدوله که آمادگی بیشتری داشتند احتشامالدوله را در تنگنا قرار دادند. داودخان که از درگیری روز قبل خسته و کوفته به استراحت مشغول بود با شنیدن صدای شلیک تیر و روشن شدن طرفین درگیری، پس از شناسایی کامل اوضاع حدود ۷۰۰ نفر از سواران کلهر را به کمک قوای احتشامالدوله فرستاده او و همراهانش را از تنگنا ومحاصره قوای سالارالدوله نجات دادند. نیروهای سالارالدوله ونظر علی خان پا به فرار گذاشته به سنگرهای خود رفتند.
فردای آن روز تصمیم قوای دولتی بر این بود که کار سالارالدوله را یکسره کنند. هنگامی که اردوی دولتی به روبهروی کوه جهت حمله نزدیک شد هیچگونه عکسالعملی از قوای سالارالدوله مشاهده نکرد. نیروهای دولتی که کوه را به محاصره گرفته بودند عاقبت چند نفر را برای شناسایی اوضاع فرستادند تا از وضعیت اردوی سالار باخبر گردند. آنها با تعجب تمام مشاهده کردند که تمامی سنگرها خالی و اثری از قوای سالارالدوله نیست.
درباره علت فرار همراهان سالارالدوله و پراکنده شدن آنها، میگویند که از طرف مرکز تلگرافی به نظر علی خان فرستاده و او را از عاقبت این همکاری با سالارالدوله ترسانده بودند. متن تلگراف دولت به نظرعلی خان چنین بود:
«این بازیها چه چیز است فراهم آورده، کوس یاغیگری میزنی. از شخص تو بعید بود که به حرف سالارالدوله، اسباب تمام کردن ایل و خانواده خودت را فراهم کنی، گویا طرفیت با دولت را بازیچه میدانی. هر قدر دولت سرگرم و مشغول به خود باشد از دفع امثال تو و سالار عجز ندارد. البته به وصول این تلگراف سوارهای خود برداشته برو در ایل، دولت هم از تقصیرت میگذرد. فوری حرکت کرده، بروید سالار را به حال خود بگذارید.»
نظر علی خان که ازتعداد فراوان نیروهای دولتی با اطلاع بود به محض مخابره این تلگراف، با عجله اردوی داماد خود را ترک کرد. سالارالدوله با هر ترفندی که خواست از رفتن او جلوگیری کند نتوانست موفق شود. با رفتن نظر علی خان وهمراهان لر و لک خود سالارالدوله نیز بیش از پیش ترسیده شبانه فرار کرد و اردوی او به طور کامل متلاشی شد.
سالارالدوله به طرف کرمانشاه فراری شده در آنجا به قنسولخانه انگلیس پناهنده شد. از آنجا نامهای به ادوارد هفتم پادشاه انگلستان نوشته حمایت او را برای خود و خانوادهاش طلبیده است. در سندی به تاریخ ۸ جمادی الاول ۱۳۲۵ه.ق ( ۲۸ خرداد ماه ۱۲۸۶ شمسی) یعنی ۱۱ روز پس از شورش اودر نهاوند، آمده است:
«سواد تلگراف سالارالدوله به پادشاه انگلیس از کرمانشاه به تاریخ ۸ شهر جمادی الاول ۱۳۲۵.
حضور مرحمت ظهور مبارک اعلیحضرت قدر قدرت قوی شوکت، عم اکرم اعظم تاجدار نامدار امپراتور کل ممالک انگلستان خلدالله ملکه وسلطانه. به اقتضای عوالم اتحاد و یک جهتی که فی مابین آن دو دولت قوی بنیاد منعقد است در این موقع چنان مقتضی آمد که خود را در قنسولخانه آن عم اکرم تاجدار کامکار حاضر نموده، تشکر منزله آن مقام را که مایه امیدواری ابدی هست عرضه بدارد. همواره از درگاه خداوند ذوالجلال سلامت وجود مسعود مقدس و ازدیاد شوکت وشهامت عم اکرم اعظم تاجدار خود را عاجزانه مسئلت مینماید و در این موقع حفظ شرف منزلت خود و خانواده خود را از فتوت و عنایات ملوکانه آن اعلیحضرت قوی شوکت همایونی تمنا دارد.
سالارالدوله ابوالفتح قاجار
-انقلاب مشروطه ایران، احمد کسروی
- تاریخ انقلاب مشروطه، رحیم نامور
- اما جواب انگلیسیها به او منفی بود و او را تحویل نماینده دولت که برای آوردن او به مرکز آمده بود دادند. در این ارتباط فریدالملک همدانی کارگزار کرمانشاه چنین نوشته است:
«شاهزاده سالارالدوله را که در لرستان یاغی شده بود و ادعای سلطنت میکرد، شاهزاده حاجی سیفالدوله این دو روزه به تهران آورده در منزل شهری اتابک اعظم میرزا علیاصغرخان ورود دادهاند تا چه حکم در حق شاهزاده بشود.»
سالارالدوله پس از آنکه اورا به تهران بردند در تاریخ ۲۷ مرداد ماه سال ۱۲۸۶ پس ازآنکه اشخاص زیادی از جمله: مادرش نورالدوله (نور السلطنه) و پسرش محمدرضا میرزا با وساطت علمای اعلام طباطبایی و بهبهانی از محمد علی شاه تقاضای عفو او را کردند بخشیده شد، اما بعد او را ناگهانی گرفتار و در یکی از قصرهای باغ دولتی «عشرتآباد» توقیف کردند. شاید علت اینکه محمد علی شاه به بخشش او رضایت داد این بود که او را برای روز مبادا در برابر مشروطهطلبان نگه دارد و از او بهعنوان یک اهرم فشارعلیه آنها استفاده کند، اما یک سال بعد که مجلس را به توپ بست و قدرت او در برابر مشروطه خواهان افزایش یافت سالارالدوله را به اروپا تبعید کرد.
منابع: ایل کلهر در دوره مشروطیت، علیرضا گودرزی، انتشارات کرمانشاه