ماجرای خنده طالقانی بابت گرفتن خمس/ طالقانی گفت با این حساب ما یک چیزی به شما بدهکار میشویم
مادرم گفت میخواهم سهم مال خودم را حلال. کنم سهم امام را بدهم و بروم مکه آیتالله گفتند خب چه دارید؟ ایشان شروع کرد به شرح دادن در مورد طلا، مادرم گفتند هر چه دارم اغلب استفاده میکنم و نباید خمس بدهم در این مورد مادرم با سادگی خاصی اصرار میکرد و در هر موردی میگفت این که خمس ندارد.
مرحوم طالقانی خندیدند و گفتند فلانی من باید یک پولی هم به شما بدهم چون طوری که ایشان محاسبه میکنند ما خمس به ایشان بدهکاریم نه ایشان به ما. مدتی خندیدیم و بالاخره خمس وجوهات مادرم را حساب کردند. خاطرم هست جلد اول کتاب پرتوی از قرآن که واقعاً تفسیر بسیار روشن و جالبی از قرآن است چاپ شده بود، ایشان دو جلد به من دادند و پشت جلد نوشتند به دوست محترم آقای کورنگی.
کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. پایگاه خبری «انتخاب» روزانه بخش هایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سال های قبل از انقلاب است، منتشر می کند.