طلای سیاه و منافع انگلیسیها
وی در این نطق اعلام کرد: «نیاز مملکت به نفت به قدری است که این سوخت باید با قیمتی ثابت برای کشتیها تهیه شود. نیروی دریایی باید به غیر از گامهای مهم و موثری که برای تهیه این سوخت برمی دارد، برای تهیه آن، تبدیل به یک خریدار مصر شود و به زور هم که شده اقدام به تهیه نفت کند.» وی در این نطق تاریخی خود میافزاید: «تهیه نفت نیروی دریایی باید تا آنجا که امکان دارد از منابع تحت سلطه انگلیس یا تحت نفوذ آن انجام شود.»
به دنبال همین اظهارنظر بود که نیروی دریایی انگلستان درست یک ماه بعد از نطق چرچیل تصمیم گرفت هیاتی را برای بررسی اراضی نفتخیز شرکت نفت ایران انگلیس و تاسیسات آن به جنوب بفرستد. این هیات مرکب از دریادار «ای.جی.و.اسلید»، «پروفسور جان کرمن»، «دکتر پاسکو» از دایره زمینشناسی هند و «مسترجی.سی.کلارک» از نیروی دریایی بود. اعضای این هیات در اواخر اکتبر ۱۹۱۳ میلادی به ایران رسیدند و از آبادان، خرمشهر، مسجدسلیمان، اهواز (جایی که حفاری در حال پیشرفت بود)، نفت سفید، جزیره قشم و سایر نواحی خلیجفارس دیدن کردند و در ۲۵ژانویه ۱۹۱۴ میلادی به انگلستان برگشتند.
این هیات درباره فعالیتها و استعدادهای شرکت نفت ایران انگلیس گزارشهایی عرضه کرد مبنی بر اینکه اراضی نفتخیز موجود در مسجد سلیمان میتوانند قسمت اصلی نیازهای سوختی نیروی دریایی را برای مدت قابلتوجهی تامین کنند و اگر کل امتیاز با روش عاقلانهای مورد بهرهبرداری قرار گیرد، میتواند پشتیبان اصلی نیروی دریایی باشد؛ در نتیجه این گزارش مذاکرات بین شرکت نفت ایران انگلیس و نیروی دریایی و خزانه به سرعت انجام شد. در ۲۰ ماه مه ۱۹۱۴ میلادی نیروی دریایی، خزانه و شرکت نفت ایران انگلیس قراردادی امضا کردند که در میان مواد آن، ماده زیر قابل توجه بود: «دولت دو نفر مدیر رسمی در هیات مدیره شرکت خواهد داشت. این دو مدیر اگر اعضای دیگر هیات مدیره کاری انجام دهند که مضر به علایق ملی بوده یا خطرناک برای قرارداد شرکت با نیروی دریایی (که در همان روز امضا شده بود) باشد، حق وتو خواهند داشت.»
جالب توجه است که این حق وتو هرگز قابل برگشت نبود؛ در همان روز امضای این قرارداد، نیروی دریایی با شرکت نفت ایران انگلیس یک قرارداد ۲۰ ساله برای تهیه ۶ میلیون تن نفت با قیمت ثابت از آبادان یا هر جای دیگر مورد قبول خلیجفارس، امضا کرد. نتیجه قرارداد ۲۰ ماه مه ۱۹۱۴ میلادی با دولت انگلیس و امضای قرارداد دراز مدت با نیروی دریایی در همان روز دست کم جای پای شرکت نفت ایران و انگلیس را محکمتر ساخت که فکر اولیه برای تاسیس پالایشگاه آبادان نیز برخاسته از نیاز روزافزون کشورهای غربی به ویژه انگلستان به سوخت و فرآوردههای نفتی بود. به این ترتیب بعد از آنکه شرکت نفت ایران و انگلیس توانست اراضی نفتخیز کشور را به دست آورد، به فکر انتقال این منابع به خارج از ایران و از طریق دریا به بازارهای جهانی بود. به همین دلیل نقطهای به این منظور در نظر گرفته شد که در آن زمان منطقه کوچکی به نام آبادان بود. برای رسیدن به این هدف قرار شد خط لولهای به آبادان کشیده شود که ایجاد خط لوله تا آبادان به دلیل صعبالعبوربودن راهها، مشکلات زیادی به بار آورد. این خط لوله که ۱۴۰ میل طول داشت، سالانه ۴۰۰ هزار تن ظرفیت انتقال فرآورده را داشت، خط لوله مذکور گرچه در ژوئن ۱۹۱۱ تکمیل شد، ولی به دلیل تاخیر تاسیس تصفیهخانه و تانکهای ذخیره نفت، تا نزدیک به یک سال پس از آن مورد بهرهبرداری قرار نگرفت. دو سال پس از آن بود که تصفیهخانه تکمیل شد و توانستند از تمام قدرت خط لوله استفاده کنند و تا این زمان بر مقدار تولید نفت در مسجد سلیمان تا حد چشمگیری افزوده شد؛ اولین بارگیری نفت ایران در آگوست سال ۱۹۱۲ انجام و با یکی از تانکرهای شرکت ایران و انگلیس منتقل شد.
منطقه آبادان در آن زمان بیشتر عربنشین بود و شیخ خزعل که داعیه جداییطلبی و خودمختاری داشت در خوزستان نوعی حکومت محلی برقرار کرده بود. «سرگرد کاکس» کمیسر سیاسی انگلیس در خلیجفارس موافقت وی را با اجاره دادن زمینی به مساحت یک مایل مربع در آبادان در برابر سالی ۶۵۰ لیره جلب کرد. کمپانی به این زمین برای ساختمان بندر و تصفیهخانه نیاز داشت و اعتراضهای دولت وقت ایران به توافقهای شرکت نفت ایران و انگلیس با شیخ خزعل و ایلها بینتیجه ماند.
سال ۱۹۱۲ ساختمان خط لوله نفت میان چاههای مسجد سلیمان و بندر آبادان و تصفیهخانه آن تکمیل شد. «دکتر فریر» مورخ نفت انگلیس گفته است: «این امر غیرقابل انکار است که سهامدار شدن دولت، روح امتیازنامه دارسی را عوض کرد و اثر عظیمی بر موضع آن در روابط بینالمللی گذاشت. از این پس کمپانی، هر چقدر هم تلاش میکرد که ادعای استقلال و جدایی از دولت انگلیس داشته باشد، نه به چشم یک سازمان متعلق به بخش خصوصی، بلکه بهصورت یک سرمایهگذاری ملی (دولتی) در راه اجرای منویات دولت بریتانیا به آن نگریسته میشد، از این رو بسیاری از دولتهای جهان، از جمله ایران، اعتقاد داشتند که دست پنهان بریتانیا، اگر پشت تمام فعالیتهای آن نباشد، دستکم حرکتدهنده اصلی قسمت عمده آن است.»
با آغاز جنگ اول جهانی، نیازمندیهای نفتی وزارت دریاداری بریتانیا به شدت افزایش یافت و پالایشگاه آبادان قدرت تولید خود را بالا برد تا بتواند بیشترین درصد ممکن از محصولات خود را به تهیه سوخت اختصاص دهد و این رقم به ۶۵ درصد کل تولیدات آن رسید. در واقع این نفت تقریبا رایگان ایران بود که در تمام مدت چهارساله جنگ، ماشین جنگی بریتانیا را به حرکت درمیآورد. کل مبلغی که ایران بابت حقالامتیاز از سال ۱۹۱۲ تا سال ۱۹۲۴ به دست آورد، در مجموع بالغ بر ۷/ ۳ میلیون لیره میشد.
در مجمع عمومی سال ۱۹۱۷ شرکت نفت ایران و انگلیس، رئیس کمپانی با غرور تمام گفت: «بهرهبرداری سالانه چهار میلیون تن نفت از چاههای مسجد سلیمان فقط با چهار میلیون لیره سرمایهگذاری صورت گرفته، درحالی که پیش از جنگ ۲ هزار چاه در میدانهای نفتی رومانی و گالیسی، با صرف سرمایهای معادل ۴۰ میلیون لیره کمتر از این میزان تولید داشته است.»
دولت آلمان در جنگ جهانی دوم همانند انگلستان علاقه فراوانی به دستیابی به نفت ایران و عراق داشت و این واقعیت را میتوان از مطالعه اسناد موجود در وزارت امور خارجه این کشور به خوبی دریافت. برای مثال در سال ۱۳۱۶ه ش/ ۱۱ ژوئیه ۱۹۳۷م کلودوس، از بخش اقتصادی وزارت امور خارجه، از سفیر آلمان در بغداد میخواهد گزارشی در زمینه میزان منابع نفتی ایران و عراق تهیه و به برلین ارسال کند.
در گزارش دیگری که اروین تل، سفیر آلمان در تهران، مورخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۹ه ش/ ۱۹مه ۱۹۴۰م. به برلین میفرستد، ضمن اعتراف به نیاز جدی ماشینآلات جنگی آلمان به نفت، توصیه میکند دولت آلمان باید تمام توان خود را برای تسخیر منابع نفتی ایران به کار گیرد و از آنجا که ایتالیا نیز مانند آلمان به نفت خوزستان چشم دارد، اروین تل پیشنهاد میکند دو کشور هم پیمان، سیاستهای خود را در این زمینه با یکدیگر هماهنگ کنند. علاقهمندی آلمان به نفت به ویژه نفت خاورمیانه به جز گسترش روزافزون ماشین نظامی، رشد سریع صنایع تسلیحاتی و نوسازی دو نیروی زمینی و دریایی هیچ دلیل دیگری نداشت. نیازمندی این کشور به نفت از بهار سال ۱۹۴۲ به خاطر مسدود شدن راه دونا و عدم دسترسی آلمانیها به نفت بلغارستان دوچندان شد.
به هر حال با توجه به خطر انفجار حوزههای نفتی ایران به دست طرفدار آلمان یا جاسوسان آلمانی و احتمال دستیابی آلمانیها به این مناطق پس از پیروزی بر شوروی، حفاظت از مناطق نفتی جنوب از سوی انگلیسیها کاملا ضروری تلقی شد به ویژه آنکه دولت انگلستان مدارکی به دست آورده بود که نشان میداد ارتش آلمان قصد اشغال مناطق نفتخیز جنوب را دارد.
ایدن وزیر امور خارجه انگلستان در ۲۲ ژوئیه ۱۹۴۱م/ ۳۱ تیرماه ۱۳۲۰ه. ش گزارشی به چرچیل ارائه کرد که در آن اظهار امیدواری شده بود هر چه زودتر مناطق نفتخیز جنوب محاصره و ازسوی سربازان انگلیسی حفاظت شود. چرچیل متقابلا بر ضرورت تقویت نیروهای انگلیسی مستقر در عراق جهت حفاظت از چاههای نفتی ایران و عراق تاکید میکند و در پاسخ گزارش ایدن مینویسد: «اگر شورویها شکست بخورند، ما باید آماده باشیم که خودمان مناطق نفتخیز ایران را اشغال کنیم؛ زیرا در چنین مواردی ایران قادر نخواهد بود در مقابل فشار آلمان برای اخراج ما از ایران مقاومت کند.» در همان روز ژنرال ویول، که فرماندهی نیروهای انگلیسی در عراق را به عهده داشت، دستور گرفت قوای تحت فرماندهی خود را برای تصرف مناطق نفتخیز جنوب و کنترل پالایشگاه آبادان آماده نگه دارد.
آبان ماه ۱۳۲۰ کابینه جنگ انگلستان تلگرامی به شرح ذیل به فرمانده نیروهای مستقر در خاورمیانه ارسال میکند:
«چنانچه فشار آلمانیها به شوروی افزایش یابد و مقاومت شوروی در هم شکسته شود، هیچ امکانی برای ما وجود نخواهد داشت تا به آن وسیله بتوانیم از تصرف منابع نفت توسط دشمن جلوگیری به عمل آوریم. علاوه بر این ما هیچگونه تضمینی نداریم که روسها بتوانند این چاهها را بهصورت موثری ویران کنند. شما باید به این دلیل از هم اکنون طرحی برای فرستادن چهار تا پنج اسکادران بمبافکن و هواپیماهای شکاری به فرودگاههای ایران در شمال آماده کنید.»
انگلیس نمیتوانست برای حفظ منافع نفتی شرکت نفت ایران و انگلیس به ارتش ایران متکی باشد پس باید خود وارد عمل میشد. برای این منظور باید ایران اشغال میشد اما اشغال کشوری که اعلان بیطرفی کرده بود در نظر افکار عمومی توجیه شدنی نبود بنابراین حضور آلمانیها را بهانه قرار داده و تبلیغاتی علیه ایران به راه انداختند که ایران در جهت منافع نازیها حرکت میکند و کشوری با موقعیت استراتژیک ایران در این وضع امنیت بینالملل را به خطر میاندازد.
بعد از اینکه دولت ایران در پیامی که برای متفقین فرستاد، قاطعانه اعلام کرد که به هیچ رو ماموران و اتباع آلمانی مقیم ایران را اخراج نخواهد کرد، بهانه لازم به نیروهای بریتانیا و شوروی داده شد تا بتوانند سرزمین ایران را تحت اشغال درآورند.
پس از آغاز عملیات اشغال، بیدرنگ پالایشگاه آبادان تصرف شد و تحت کنترل واحدهای نظامی انگلیس قرار گرفت. در ۵ شهریور همان سال نیروهای اشغالگر، نخستوزیر ایران را تغییر دادند و «محمدعلی فروغی» را جایگزین «علی منصور» کردند و یک روز بعد نخستوزیر جدید فرمان رضاشاه را که به ارتش ایران دستور میداد دست از مقاومت بردارد، انتشار داد. نیروهای انگلیسی پس از آنکه واحدهای مدافع شهر اهواز را وادار به تخلیه آن شهر کردند، به آسانی کنترل نفتی جنوب را به دست گرفتند؛ اهمیت مساله مناطق نفخیز برای انگلیسیها باعث شد تا لندن به بهانه همکاری رضا خان با نازیها محمدرضا را در ۲۰شهریور به جای وی بنشاند.
۹ بهمن ماه ۱۳۲۰ پیمان اتحاد سه گانه ایران، انگلیس و اتحاد شوروی به امضا رسید که در آن متفقین متعهد شده بودند به تمامیت ارضی، حاکمیت و استقلال سیاسی ایران احترام بگذارند و اعلام کردند نیروهای اشغالکننده حداکثر شش ماه پس از پایان جنگ، ایران را تخلیه خواهند کرد.
عملیات محافظت از مناطق نفتخیز جنوب
پس از آنکه ارتشهای روس و انگلیس به ایران حمله کرده و نقاط مختلف را اشغال کردند اقدامات حفاظتی در نواحی معادن و پالایشگاه آبادان توسعه بسیار یافت. روی پالایشگاه آبادان پوششی از بالنهای متعدد تعبیه کردند و در اطراف پالایشگاه وسایلی ایجاد کردند که در موقع لزوم بتوان با پردهای از دود تمام سطح پالایشگاه را پوشاند.
کمی دورتر از پالایشگاه آبادان، یک پالایشگاه دروغی از حلبی با شعلههای فروزان ساختند که دشمن را گمراه کنند و توپهای ضدهوایی در نقاط مختلف قرار دادند و هواپیماهای جنگنده در فرودگاه حاضر کردند. اطراف ایستگاههای تلمبه در مسیر خطوط لوله سیمهای خاردار کشیده شد و حصارهای فلزی در سر تمام چاههای نفت نصب شد و ورود و خروج افراد به پالایشگا ه آبادان با پروانه مخصوص انجام میگرفت. مقدمات برای بیمصرف ساختن چاههای نفت فراهم شده بود که اگر معادن به دست آلمانیها بیفتد بتوانند در مدت کمی چاهها را تخریب کنند.
پس از آنکه پالایشگاه بحرین مورد تعرض قرار گرفت، چراغهای آبادان را شبها خاموش کرده و تمام شهر در سراسر جنگ تاریک بود؛. برای آنکه بتوانند مقادیر زیادی بنزین هواپیما به روسیه حمل کنند، کارخانه حلبیسازی آبادان را به سرعت توسعه داده و محصول آن را دو برابر کردند. از سال دوم جنگ که معلوم شد نفت ایران باید مقادیر زیادی فرآوردههای نفتی برای شرکت تهیه کند، توسعه عملیات شرکت که متوقف شده بود دوباره آغاز شد و دولتهای انگلیس و آمریکا تصمیم گرفتند لوازم لازم را برای توسعه عملیات به ایران ارسال دارند. اولین اقدامی که انجام شد این بود که استخراج از مخزن آغاجاری شروع شد. خط لولهای به قطر ۳۰ سانتی متر و نیم از آغاجاری به آبادان کشیده شد که در سال ۱۳۲۳ به کار افتاد. سال بعد استخراج از مخزن گچ سفید آغاز و خط لولهای به قطر بین ۲۵ و ۳۰ سانتیمتر از مخزن مزبور به نقطهای بین اهواز و شوشتر که موسوم به «ریس» است کشیده و به خط لوله بین مسجد سلیمان و آبادان تصل شد.
در آبادان هم دستگاههای جدید برای تهیه بنزین هواپیما و سایر فرآوردهها آماده و فراهم شد و گنجایش پالایشگاه آبادان که قبل از جنگ سالی دو میلیون تن بود در سال ۱۳۲۳ به سالی هفت میلیون تن افزایش یافت.
در اندک مدتی قبل از آغاز جنگ شرکت نفت کارخانهای برای تهیه بنزین هواپیما (معروف به یکصد اکتان) سفارش داده و به آبادان وارد کرده بود. کارخانه مزبور در سال ۱۳۱۸ به کار افتاد ولی در سال ۱۳۲۰ معلوم شد دستگاه مزبور برای رفع همه احتیاجات جنگی کافی نیست و بنابراین در ایام جنگ اضافاتی به دستگاه شد و به اندازهای توسعه یافت که در سال ۱۳۲۲ آبادان توانایی این را پیدا کرد که سالی یک میلیون تن بنزین هواپیما به عمل آورد. تهیه این مقدار بنزین هوایی باعث شد قسمت عمده مصرف نیروی هوایی انگلیس و آمریکا در خاورمیانه و خاور دور از آبادان تحصیل شود. علاوه بر این مقدار زیادی هم بنزین هواپیما به روسیه فرستاده میشد که احتیاجات شورویها را تامین میکرد.
در اوایل جنگ که بیشتر عملیات جدید شرکت متوقف شده بود برنامه ساخت خانه و سایر وسایل رفاه کارگران هم قطع شده بود و تمام توجه شرکت معطوف به این بود که وسایل دفاعی حفظ معادن و پالایشگاه آبادان را تامین کند.
تمامی این اقدامات به دلیل ارزش فوقالعاده نفت ایران برای متفقین بود. نفت ایران در نبردهای خاورمیانه، خاوردور، روسیه، مدیترانه و آفریقا سهم بزرگی را به عهده داشت و پیروزی متفقین مدیون و مرهون آن بود، زیرا تمامی نیروی دریایی انگلستان در اقیانوس هند و خلیجفارس و تمامی کشتیهای تجارتی انگلستان در قسمت جنوب کانال سوئز متکی به نفت ایران بودند.