بزنگاه تاریخی تجارت انگلیسیها
کشف نفت در چاههای مسجد سلیمان در شمال اهواز بهعنوان موفقیتی بسیار بزرگ در تاریخ تجارت انگلیسیها در ایران، بهوسیله ویلیام دارسی و رینولدز است که سردنیس رایت، وزیر مختار اسبق انگلیس در ایران (طی سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۱) فصلی مجزا با ذکر جزئیاتی چند از این حکایت جاری تاریخاقتصاد در اثر خود، «انگلیسیان در ایران» آورده و اشاره میکند که ویلیام دارسی همه اندوخته خود را برای به نتیجه رساندن این امر به خطر انداخت و رینولدز اداره این عملیات را در ایران بهعهده داشت.
ویلیام ناکس دارسی از اشراف زادگان انگلیسی که از هفده سالگی با خانوادهاش برای مدتی در استرالیا زندگی میکرد و به استخراج طلا از کوه «مورگن» سرگرم بود، پس از بازگشت و ادامه زندگی در لندن متوجه وجود نفت در ایران شد. پیش از او ژولیوس رویتر (موسس خبرگزاری رویتر) با مطالعه یادداشتهای یک زمینشناس فرانسوی که قبلا از ایران دیدن کرده بود به فکر گرفتن امتیاز اکتشاف و استخراج آن از دولت تهران افتاده بود، ولی موفق نشده بود.
رینولدز مهندسی بود که در سوماترا به اکتشاف نفت پرداخته بود و در اداره خدمات اجتماعی هند کار کرده بود و دارسی برای اکتشاف و استخراج نفت، او را به ایران فرستاد. گرچه وقتی به ایران رسید بیش از پنجاه سال داشت، اما پشتکار و تیزهوشی او در یافتن نفت، او را به تحمل گرما، زندگی در اوضاع سخت و مشکلات سنگین تدارکاتی قادر میساخت، حال آنکه افراد جوانتر از او را از پا در میآورد.
رایت در گزارشهایش مینویسد که تصمیمات و راهبریهای رینولدز مشکلات عظیم انتقال تجهیزات سنگین از قبیل دیگهای بخار و لولههای فولادی را در کوههای بدون جاده و رودهای بدون پل امکانپذیر ساخت. برای رساندن وسایل به چاه میدان نفتون، آنها را در بندر محمره (خرمشهر) پیاده میکردند. سپس با قایق از رود کارون به اهواز میبردند و با گاری مخصوصی که برای این منظور ساخته شده بود به بالای آبشار حمل میکردند و از آنجا با یک قایق موتوری متعلق به شرکت لینچ براس به شوشتر میرساندند.
در آنجا بار دیگر آنها را پیاده میکردند و با گاری و قاطر به میدان نفتون میبردند. اطمینان به اینکه نفت به مقادیر تجارتی در میدان نفتون به دست خواهد آمد، موجب پیشرفتهای سریع و هیجان انگیزی شد. مسیر خط لوله برای انتقال نفت خام به ساحل خلیجفارس نقشهبرداری و محل پایانه و پالایشگاه در جزیره آبادان نزدیک محمره انتخاب شد و با شیخ محمره و خانهای ایلبختیاری قراردادی برای استفاده از زمین بسته شد. شرکت محدود نفت انگلیس و ایران در لندن تشکیل شد و جانشین سندیکای امتیازات شد و سرمایه عظیمی را که اینک برای تولید و فروش نفت لازم بود تامین کرد.
برای کارکنان خانه، مدرسه و یک بیمارستان ساخته شد که بهتر از هرجای دیگر در ایران بود. مقارن سال ۱۹۱۱ حدود ۲۰۰ کیلومتر لوله کشیده شده بود و دو سال بعد پالایشگاه بهکار افتاد. استخراج نفت از ۴۳ هزار تن در سال ۱۹۱۲ به ۲۷۲ هزارتن در ۱۹۱۴ رسید. در ۱۹۲۰ برابر با ۳۸۵ هزار تن شد و بیش از ۲۰ هزار ایرانی و ۵۰۰ انگلیسی در شرکت نفت کار میکردند. با توجه به آغاز کار که از هیچ شروع شد و نه جاده، نه راه آهن و نه تسهیلات بندری و برق وجود داشت، این پیشرفت کوچکی نبود و مقامات ایرانی هرگز مفید نبودند.
آنان قرارداد اولیه شرکت را با خانهای بختیاری به رسمیت نمیشناختند و میگفتند شیخ محمره حق ندارد در آبادان زمین بفروشد، همچنین به کشیدن خط تلفن بین میدان نفتون و پالایشگاه با استفاده از قایقهای باری در کارون علیا معترض بودند و شرکت را متهم میکردند که پنهانی اسلحه وارد کرده و در آبادان قلعه ساخته است. شرکت نفت بهرغم کارشکنیهای اداری و مشکلات طبیعی زیاد موفق شد کار از پیش ببرد.در ۱۹۱۴، یعنی در آستانه جنگ جهانی اول، معلوم بود که تصمیم لرد فیشر برای تبدیل سوخت ناوگان نیروی دریایی از زغال سنگ به نفت صحیح است و نفت ایران عامل مهمی در این کار است.
به خاطر این بود که وینستون چرچیل، که در آن هنگام لرد اول دریاداری بود، دولت را تشویق کرد دو میلیون لیره در شرکت نفت انگلیس و ایران سرمایهگذاری کند و ۵۱ درصد سهام موسسهای را بخرد که بعدا بزرگترین ثروت انگلیس در ماوراء بحار شد.
رایت که خود، سیاست پیشهای انگلیسی است و طبیعتا نمیتوانسته حتی در نگارش این گزارشها نیز جانبدارانه سخن نگوید، اما اشارههایی قابل تامل و گاه صریح، به نادیده گرفتن حق و حقوق و منافع ایرانیان در برخورداری از این شراکت و سود بالای آن میکند و میگوید:
هرچه زمان میگذشت و شرکت پررونقتر میشد، در چشم میهن پرستان ایرانی تصویر صورت دیگری مییافت. برای آنان شرکت نفت یک موسسه دور از دسترس و ممتاز بیگانه بود. آن را ناسازگار با حاکمیت دولت ایران میدیدند، زیرا آموزش را مستقیما با خانها و شیوخ محلی حل و فصل میکرد. آنان توجه داشتند که انگلیسیها همه کارهای فنی را در دست دارند و جدا از کارکنان ایرانی شرکت زندگی میکنند.
گاه بحق تصویر شرکت را از معافیتهای گمرکی مذکور در امتیازنامه مورد اعتراض قرار میدادند. ورود تعداد زیادی کارگر هندی را یادآور میشدند، درحالیکه در قرارداد ذکر شده بود که در امور غیرفنی فقط باید از ایرانیان استفاده شود، به روشی که شرکت سود خود را بر اساس آن حساب میکرد و ۱۶ درصد از آن را باید به دولت میداد و درصد خیلی بیشتر به خزانه انگلیس و جیب سهامداران انگلیسی میرفت معترض بودند. از اشغال میدانهای نفتی و پالایشگاه به وسیله افراد هندی و انگلیسی در جریان جنگ و امتناع شرکت از پرداخت بهای نفتی که ناوگان سلطنتی انگلیس بارگیری کرده بود، ناراضی بودند.
از نظر ایرانیان انگشت شماری که در این قضایا منافعی داشتند، خاتمه این دعاوی و جواب آنها در ۱۹۲۰ کاملا غیرمکفی تلقی میشد. با این همه در آن روزها کمتر نشانهای از گرفتاریهایی که در انتظار شرکت نفت بود، دیده میشد. کارکنان انگلیسی به خاطر ماهیت تخصصی شغلشان و جدایی آنان از بقیه کشور کمتر به آنچه در بقیه نقاط میگذشت، توجه داشتند. خود ایرانیان کمتر در فکر خوزستان بودند و بازهم کمتر نگران شیخ خزعل و خانهای بختیاری. شرکت نفت تقریبا ناخودآگاه بهصورت یک دستگاه خودمختار درآمده بود که برای خود قانونی نافذ داشت و در وقت خود مورد حمله میهنپرستان و سیاستمداران تهران قرار گرفت.