صنعت به خودی خود و بدون شرایط لازم در هیچ کجا رشد نمییابد و اگر هم از اتفاق در جای نامساعدی کاشته شود، بعد از مدتی خشک شده و از بین خواهد رفت. (نمونه آن دو کارخانه نخریسی دوره ناصری است) چه شد که در این دوره پنجاه ساله، به یکباره اصفهان در صنعت نساجی استعداد خود را یافت و در بستر خود این صنعت را نشاند و شکوفا گردانید؟
این روند چه اثراتی بر حیات اجتماعی مردم شهر بر جای نهاد؟ شهرسازی و فضای شهری را تا چه حد متحول کرد؟ وجود این همه کارخانه بر موضوعات اجتماعی مانند بیکاری، سواد، مهاجرت، حملونقل، بیمههای اجتماعی، خدمات درمانی، بهداشت و امور خیریه چه اثری بر جای نهاد؟ جنبشهای کارگری و تحولات سیاسی وابسته به آن چه بودند؟ در این کتاب سعی شده است از دریچه روزنامهها و اسناد به بخشی از این پرسشها پرداخته شود.
شاید این خصوصیت روزنامه باشد که موضوعات را تک بُعدی نمینگرد. مثلا در میان هزاران سندی که راجع به کارخانههای نساجی اصفهان برجای مانده است، شاید هیچ کدام بهاین امر اشاره نداشته باشند که وجود این همه کارگر، در خیابانهای شهر چه تغییراتی بهوجود آورده و یک نمونه میزان دوچرخهسواران در خیابانها را چه اندازه زیاد کرده بود.
جنبش کارگری و نزاعهای خیابانی در هیچ کجا به این وضوح بر صفحه کاغذ نیامدهاند. پیامدهای زیستمحیطی صنایع نساجی، بهعنوان مسائل روزمره، بیشتر در روزنامهها انعکاس مییافت. کارنامه مدیران صنایع به روشنی در مطبوعات همان روزگار قابل بررسی است. نگاه مردم عادی و روزنامهنگاران، بهعنوان نماینده افکار عمومی، نسبت به صنعت و جنبههای مختلف آن، در کتابها و اسناد یافت نمیشود، بلکه در خلال اوراق روزنامهها است که میتوان به این دادههای مهم دست یافت.
تاریخ نساجی اصفهان در دوره قاجار و پهلوی
(به روایت مطبوعات و اسناد)، عبدالمهدی رجائی، جهاد دانشگاهی واحد اصفهان