نگاهی به «دستورالعمل‌زبانی» رضاشاه

تغییر نام‌های تاریخی و زوال هویت

کدخبر: ۲۸۷۱
اگر بگویند معاهده‌ای میان دو کشور بهارت و هلاس منعقد شده است، شنونده ایرانی چه تصوری از این دو کشور دارد؟ یا اگر بگویند در کدام هنگام جنگی بین دویچلند و پولسکا اتفاق افتاد، چه جوابی می‌توان بدان داد؟ و نیز اگر بگویند فرهنگ دو کشور نیهون و ژونغوآ تحت تاثیر متقابل یکدیگر بوده است، شنونده چه تصوری از این کشور‌ها خواهد داشت؟
تغییر نام‌های تاریخی و زوال هویت
نویسنده: رضا مرادی غیاث‌آبادی

نام‌های جغرافیایی و واحدهای سیاسی و شهر‌ها و کشور‌ها، در میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و زبان‌های گوناگون متفاوت هستند و به شکل‌های متنوعی در تاریخ و خاطره تاریخی و اسناد مکتوب آنان ثبت شده و شناخته می‌شود.عمده کشورهای جهان دارای نام‌های متنوع و متفاوتی در زبان‌های دیگر هستند. هر اندازه کشور و تمدنی کهنسال‌تر و دارای پیشینه فرهنگی فراوان‌تر و کهن‌تری باشد، بر تنوع این نام‌ها افزوده می‌شود.

تغییر دادن نام کشور‌ها موجب از دست رفتن سابقه تاریخی و فرهنگی آن کشور خواهد شد و آشفتگی‌ها و گسست عمیقی را در هویت و مناسبات مشترک آنان به وجود خواهد آورد. از همین رو است که معمولا کشورهای جهان از دیگران نمی‌خواهند تا آنان را با نام محلی‌ای بشناسند که در بین خودشان متداول و شناخته شده است؛ چراکه از عواقب مخرب آن و تاثیر زیان‌باری که از قطع ارتباط امروز خود با هویت تاریخی خویش ناشی می‌شود، به خوبی آگاه هستند.به همین دلیل، کشور «بهارت» از ایرانیان نخواسته تا نام مشهور «هند» را که دستکم سابقه‌ای سه هزار ساله در ایران و متون ایرانی و ادبیات فارسی دارد، به فراموشی بسپارند و از جهانیان نیز نخواسته است تا نام India را که برگرفته از نام ایرانی هند است، به کنار بگذارند. همچنین کشور «هلاس» از ایرانیان درخواست نکرده تا نام مشهور و تاریخی «یونان» را با ۲۵۰۰ سال قدمت در ایران به کنار نهند و از انگلیسی‌زبانان نیز نخواسته تا نام Greece را به دست فراموشی بسپارند. این چنین است کشور «دویچلند» که در میان ما و فرانسویان با نام «آلمان» شناخته می‌شود و در کشورهای انگلیسی‌زبان با نام Germany تداول دارد. و نیز اینچنین است کشورهای «پولسکا»، «نیهون» و «ژونغوآ» که ما به ترتیب آنها را با نام‌های «لهستان»، «ژاپن» و «چین» می‌نامیم و می‌شناسیم. به همین ترتیب است نام کشور «مجارستان» که در کشورهای انگلیسی‌زبان با نام Hungary شناخته می‌شود و یک شخص لهستانی ممکن است تصوری از هیچ یک از این دو نام نداشته باشد؛ چراکه او این کشور را با نام Węgry می‌شناسد.

اما در ایران و در زمان رضاشاه راهی برخلاف این در پیش گرفته شد و در روز ۶ دی ۱۳۱۳ از همه کشورهای جهان خواسته شد تا در مکاتبات و اسناد رسمی، هرگونه نام یا تلفظ متداول در تاریخ و فرهنگ خود را کنار بگذارند و منحصرا از نام «ایران» (Iran) استفاده کنند. چنین تصمیمی انقطاع تاریخی و فرهنگی عمیقی را به وجود آورد؛ به طوری که هنوز نیز بسیاری کسان نمی‌دانند که ایران نام تازه‌ای برای «پرشیا/ پرس/ پرسی/ پرسیس/ پرسیدا/ باریا» و انواع دیگر آن است و گمان می‌برند با کشور نوظهوری مواجه هستند.

شاید تغییر نام کشورهای «ولتای علیا» به «بورکینافاسو» و «برمه» به «میانمار» به دلیل کمبود عناصر برجسته تاریخی، زبانی و فرهنگی، نقش و اهمیت چندانی در فرهنگ جهانی نداشته باشد؛ اما این با تغییر نام کشورهایی با سابقه تاریخی دیرین و تاثیر عمیق، غنی و گسترده در جهان، قابل قیاس نیست.

دستکاری‌ها و تصمیم‌گیری‌های عجولانه و نادرست زمان رضاشاه در نام‌های جغرافیایی، منحصر به این نبود و متعاقب آن دامن بسیاری از نام‌های بومی و محلی را نیز در بر گرفت. دستکاری‌هایی که دارای دو رویکرد متفاوت و متضاد با یکدیگر بوده‌اند:

الف) تغییر نام‌های غیرایرانی به نام‌های ایرانی

در این رویکرد، بسیاری از نام‌های جغرافیایی کهن ایران با مصوبه‌های هیات وزیران تغییر داده شدند و تلاش بر آن بود که نام‌های ایرانی یا فارسی جانشین نام‌های به زعم آنان غیر ایرانی یا غیرفارسی شود. چنین عملی علاوه بر اینکه به اختلاف‌ها و حساسیت‌های قومیتی دامن زد و موجب صدمه به همبستگی مردم و هویت تاریخی آنان شد، صدمه‌های فراوانی را نیز به جغرافیای تاریخی ایران و مفاهیم آن وارد آورد. نمونه‌ای از چنین دستکاری‌هایی عبارت بود از: تغییر نام مشهور «عبادان» به «آبادان»، «خفاجیه» به «سوسنگرد»، «دشت میسان» به «دشت میشان» (که امروزه تبدیل به «دشت آزادگان» شده است)، «آق‌قلعه» به «پهلوی‌دژ»، «تنکابن» به «شهسوار»، «بندر انزلی» به «بندر پهلوی»، «بارفروش» به «بابل»، «علی‌آباد» به «شاهی» (و بعد‌تر به «قائم‌شهر»)، «دزداب» به «زاهدان»، «سلطان‌آباد» به «اراک»، «قمشه» به «شهرضا»، «تُرشیز» به «کاشمر»، «هارون‌آباد» به «شاه‌آباد»، «ارومیه» به «رضائیه»، «خیاو» به «مشگین‌شهر»، «سلماس» به «شاهپور»، «قره‌داغ» به «ارسباران»، و تغییر نام کهن دیگری که از جمله عبارت بود از تغییر نام رودهای «چیغاتو» و «تاتائو» به «زرینه‌رود» و «سیمینه‌رود».

ب) تغییر نام‌های کهن ایرانی به نام‌های عربی

اما در‌‌ همان هنگام نوع دیگری از دستکاری در نام‌های جغرافیایی اتفاق افتاد. تاسیس سازمان ثبت اسناد و نیاز به ثبت نام شهر‌ها و روستا‌ها و تهیه نقشه و فهرست و سند از آنها، موجب شد تا عده زیادی از ماموران اجرایی به بررسی میدانی و ثبت‌نام‌های جغرافیایی گسیل شوند. این عده که برای انجام ماموریت به نواحی و روستاهای گوناگون مراجعه می‌کردند، قادر به ثبت‌ نام‌هایی نبودند که بعضا قدمتی بسیار و تلفظ‌هایی مهجور داشتند. آنان گمان می‌بردند که نام‌های خاص جغرافیایی می‌باید معنای روشنی در زبان معیار داشته باشند و از این نکته بی‌اطلاع بودند که نام‌های خاص و از جمله نام‌های جغرافیایی، الزاما در زبان امروزی هر جامعه‌ای و از جمله در زبان فارسی معنا ندارند. این نام‌ها، از روزگاری کهن تا به امروز باز رسیده‌اند و دست تاریخ و زبان‌شناسی تاریخی از آنها کوتاه است. معنای بسیاری از این نام‌ها که به طور قطعی مشخص نیست، بازمانده کدام زبان یا زبان‌های باستانی هستند، در گذر زمان فراموش شده و از دست رفته‌اند. این نام‌ها علاوه بر اینکه ممکن است قدمتی بسیار داشته باشند، در طول زمان دچار تلطیف و تحول شده و گاه با تغییراتی در شکل تلفظ یا کتابت آن، به زبان معیار هر دوره‌ای نزدیک شده و سازگاری یافته است. تلاش برای معناگذاری هر نام خاصی با معیارهای لغوی و دستوری زبان فارسی، می‌تواند عملی نادرست و گمراه کننده باشد.

در نتیجه، این عده هر‌گاه که با نامی غامض مواجه می‌شدند، آن را در ذهن خود دستکاری می‌کردند و تغییر می‌دادند تا شبیه به واژه‌ای شناخته شده و معنادار شود. این چنین بود که نام‌های تاریخی انبوهی از روستاهای ایران که علی‌القاعده به روزگاران دیرین و زبان‌های کهن باز می‌گشت و معنایی برای آنان متصور نبود، به باد فنا رفت و ضربه‌ای مهلک و گسستی جبران‌ناپذیر به هویت انسانی و جغرافیایی کهن این سرزمین وارد آمد. از آنجا که این عده برخلاف هیات وزیران و دانشمندان وابسته و دلبسته به آنان، گرایشی به آریایی‌گرایی و سره‌نویسی نداشتند و تعداد نام‌ها نیز بیش از آن بود که از مرکز قابل کنترل باشد، بسیاری از نام‌های جغرافیایی علاوه بر آنکه ساخت کهن خود را از دست دادند، به لغاتی با ریشه عربی نیز تبدیل شدند. نمونه‌ای از چنین دستکاری‌هایی عبارت بود از: تغییر نام روستاهای «مِشِلکو» به «مشهد‌الکویه»، «پَرمَن» به «فرمهین»، «اَنگرون» به «آهنگران»، «بیزووُی» به «ابوزیدآباد» و «سَئل‌آباد» به «سهل‌آباد».در مجموع و به طور خلاصه، دستورالعمل رضاشاه برای اینکه دیگران کشور ما را چگونه بنامند، موجب قطع سابقه تاریخی این کشور در زبان و تاریخ و فرهنگ و خاطره مشترک تاریخی آن مردمان شد. چنانکه تغییرات داخلی نام‌های جغرافیایی نیز همین عوارض زیان‌بار را در پی داشت.هرگونه تغییر و دستکاری در نام‌های خاص و از جمله نام‌های سیاسی و جغرافیایی می‌تواند به هویت تاریخی مردم و جغرافیای تاریخی آسیب رساند و هویت دیرین و پژوهش‌های تاریخی و جغرافیایی را دچار تباهی و سرگردانی کند. تداول اجتماعی و سابقه تاریخی یک نام در زبان مردم و ادبیات مکتوب، بسیار مهم‌تر از بحث بر سر «درست بودن» یا «درست نبودن»، «معنا داشتن» یا «معنا نداشتن» آن نام است.تغییر در نام‌ها نه تنها در زمان رضاشاه، که بعد‌ها نیز ادامه داشت و امروزه نیز کماکان ادامه دارد. گرایش به تغییر نام (همچون گرایش به تغییر لغات) در بین عموم نیز تا حد زیادی رایج است و هر کس به فراخور ذوق و پسند خود سعی می‌کند به دستکاری و جعل لغات و نام‌ها بپردازد. دستکاری‌هایی که در درازمدت چیزی جز تخریب زبان و ادبیات و هرج‌ومرج در تاریخ و جغرافیای تاریخی را به همراه نخواهد داشت.

هویت هر پدیده‌ای در نام آن نهفته شده و تجلی یافته است. تغییر نام، به منزله از بین بردن یک هویت است.