یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۱۱۷

کدخبر: ۲۳۶۴

بکوشش: محمدحسین دانایی

امروز قرار است نوشته‌ها را ببرم پهلوی "پرهام"[سیروس] که بدهد به چاپ. سه بعدازظهر خواهم­ رفت. آخر وقت هم، یعنی پس از اتمام درس، می‌روم وزارت کشور ببینم چه خبرها است و چه‌ها باید بکنم برای گرفتن امتیاز. و ظهر هم که "کافه لوزان" ناهار خواهیم خورد. شب هم "هوشنگ ایرانی" دعوت ­کرده و باید در "کافه فردوس" جمع بشویم. دیگر هیچ. بروم سراغ صبحانه.

 

دوشنبه اول اردیبهشت 1337- 5/6 بعدازظهر

دیروز رفتم پیش این "پرهام"[سیروس] دراز و قصه‌ها را دادم، پنج­تایش را. تا ببیند و برای چاپ خبرم­ کند و زیر چاپ که رفت، بقیه­ اش را برسانم. دکانشان سروسامانی گرفته و یک مغازه هم سر چهارراه "مخبرالدوله" گرفته‌اند، بروبیائی و داستانی. و بعد هم- یعنی قبل از آن هم- صبح رفتم دنبال امتیاز مجله و سرکشی. باید عدم سوءسابقه و رونوشت لیسانس و ازین اباطیل ببرم که قرار است "وثوقی"[ناصر] فردا عصر بیاید اینجا و همۀ این اوراق را برایم تهیه­ کند. خودش هم در صدد انتشار مجله ­اش است. قرار است با "سید جوادی"[علی‌اصغر] فردا عصر بیاید اینجا و بنشینیم و گپ ­بزنیم و حرف ­و سخن در بارۀ مجله­ ای که خیال ­دارد راه بیندازد، همان "اندیشه ­و هنر" را. اگر هماهنگی میان کار خود من و کار او باشد و "نقش­ و نگار" هم که هست، می­ توان امیدوار بود که کار بگیرد، یعنی سروسامانی بگیرد. پسر باهوشی است اگر نارو نزند و بیادش ­باشد که بخاطر او یک­وقت در زندگی قدمی برداشته ­ام، می­ شود با او کار کرد. این فریادی که باید بزنیم، بهرصورت، باید پشتیبانی داشته ­باشد تا خفه ­مان ­نکنند. چطور است اسمش را بگذارم "دیدوبازدید"؟ با "سیمین" هم مشورت خواهم ­کرد و با یکی- دو نفر و ازشان نظر خواهم ­خواست.

دیشب هم مهمانی "هوشنگ ایرانی" بود با عهدوعیالم و "فرازمند"[تورج] و "احسانی"[عبدالحسین] در "انجمن ایران­ و امریکا" شام خوردیم و ش... مفصل و برگشتیم خانۀ ما و تلفن به "فردید"[احمد] و سر راه هم رفته ­بودیم درِ خانه­ اش و لش­بازی ­ها و آزاررساندن­ ها باو و احمق واقعاً سادیست است. سه­ بار تلفن­ کردیم و هر بار منتظرالگوشی بود. نمی­ کرد پریز تلیفان را بکشد و راحت بخوابد. خلاصه اینکه تا دوونیم بیدار بودیم و امروز هم حالم بهمین مناسبت خوش نیست. این شب­بیداری­ها و لَش­بازی ­ها بمن نمی ­آید.

 

سه­شنبه دوم اردیبهشت - 7 صبح

مطالب "نقش ­و نگار" کم­کم دارد حاضر می­شود. "مصطفوی"[رحمت] و "بهنام"[1] که امروز مقاله­ هاشان را بدهند، پنجشنبه می­ روم چاپخانه. باز هم همان چاپخانۀ قلابی و خررنگ­کن بانک.

دیگر اینکه برادرم قرار است آن قسمت از یادداشت­ های "تاتی" را که با خودش برده، با پست بفرستد. پسره بی­ فکری از آب درآمده ­است، این سفر هم که تأکید کرد. قبل از عید باو گفته ­بودم که بعد از عید می­ خواهم بدهم به "ایران­پرست". این هفته هم که آمده­ بود، باز نیاورده ­بود. بفرستد مطالب "تاتی" را هم می­سپارم دست "ایران­پرست". دوتا از قصه­ های "تاتی" را هم رونویس کرده­ام و بخط فارسی، منتها معرب، به لاتین درش نمی­ آورم که خواندنش برای فارسی­ زبان دشوار باشد. این "وثوقی"[ناصر] هم اگر امروز مقاله خواست، برایش یک سفرنامه می­ نویسم با چندتا عکس. که باید کار عکس­ ها را هم برادره تمام ­کند و بفرستد که بدهم.

 

یکشنبه 7 اردیبهشت-  6 بعدازظهر

دیشب منزل "احسانی"[عبدالحسین] بودیم، با "ایرانی"[هوشنگ] و "ارجمند" (فرهنگ)نامی و این زنکۀ متشاعره! اعنی "فروغ فرخ­زاد" که آن شب خانۀ خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین ­بار بود که می­کشیدم. قبل از آن در بازدید "شیرازی"[حسین] (دربند) ش...ی زده ­بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که با حشیش گیج ­می­ شوم. این بود که ادامه ­ندادم و همین بهانه ­ای شد که زودتر دربرویم و ساعت 12 بالا باشیم و نیم بخوابیم.

امروز صبح هم حسابی خسته ­وکوفته بودم از کم­خوابی و شاید اثر همان جناب حشیش، بصورتی که یک پسرۀ کلاس چهارم را زدم. از آن نره­غول­ها و خوش­قدوقوارها­ را. خوبیش این بود، وگرنه سرکوفت مدت­ ها دوام­ می­ کرد. بعدازظهر حسابی خوابیدم و بعد هم حمام که سخت کلافه ­ام کرد. دو- سه روز است حسابی گرم ­شده و ما هنوز بحساب سابق، وان را پر از آب می­کنیم و در را می ­بندیم و گرما والخ. ازین ببعد باید دوش ­گرفت، حتی دوش آب سرد، حتی دیگر درجۀ نفت ­سوز دیوترم را بالابردن هم لازم نیست. بهرصورت، سخت کلافه ­ام کرد.

دیگر اینکه اوایل برج، یک شب ب"فروشگاه فردوسی" رفتیم خرید. سیصد تومانی رفت. و فقط یک پارچه کت­ وشلواری تابستانی برای من یادم ­است خریدیم و مقداری لباس زیر و جوراب و دستمال. شام هم همانجا خوردیم، خیلی گران. فقط کار اول برج ­ها.

دیگر اینکه این چندروزه دوتا از فیلم ­های ایتالیائی را که این دم­ودستگاه "حنانه"[مرتضی] دوبله­ کرده­اند، دیدیم: "مرد دوزنه" و "ییلاق" و هر دو بسیار خوب بود. یادم­ است پارسال که آنجا بودیم، می­گفتند در دوبلاژ آنها از شعر فارسی هم استفاده­­ کرده­اند و من مخالفت­ کردم، ولی حالا می­ بینم بسیار خوب درآمده­است. از اتفاقات بسیار کوچک، تراژدی­ های بزرگ ساختن، یا کمدی ­ها اصلاً کار این پدرسوخته­ های ایتالیائی است. اینها هم که از رستم ­و اسفندیار و "سعدی" و "حافظ" قضیه را مایه­ زده­ بودند و سخت دلچسب درآمده­ بود. اگر حالش را بکنم، باید برایشان بنویسم و بَه ­بَهی والخ...

دیگر اینکه ازین "پرهام"[سیروس] هنوز خبری ­نشده ­است. می­نشینم به انتظار، چاره­ ای نیست. برادره هم این یادداشت­ ها را از قزوین فرستاده. کار "پرهام"[سیروس] که سروسامان ­بگیرد، اینها را هم می­ دهم به "ایران­پرست". همین­جوری می­دهم که نگاهی­ بکند و... که صد بار نوشته­ ام!

دیگر اینکه امامزاده معجز کرده ­است، یعنی "خسرو"[دانشور] یک رأس مصدر برایمان فرستاده. از آن نُقل­علی­ ها! اسمش "فرض­علی" است که لابد "فضل­علی" باید باشد، یا چیزی شبیه بآن که باین صورت درآمده. و باین ترتیب، آن دخترۀ کوفتی کلفت همسایه را جواب ­کردیم. من راضی بودم کلفت صد تومانی بگیریم، ولی فعلاً که "سیمین" اینطوری بهتر دیده. لابد می ­خواهد مدتی هم زیر بار منت برادرش باشد و باین طریق، خانه سروسامانی ­خواهد گرفت و سرانجامی و دیگر خرید و اینها از عهدۀ من ساقط ­می­ شود که نان و کاهوبدست مثل حاجی ­­آقاها ظهر و شب بخانه برگردم، گرچه ازین کار هرگز ابائی نداشته­ ام، یا ناراحت نمی­شده­ام.

دیگر اینکه فرداشب خانۀ "هوشنگ"[دانشور]یم، با آن دارودسته و "نوربخش"[جواد] و عَلَم­صَراط. و بدبختی اینجا است که "خبره"[علی‌اصغر خبره‌زاده] هم همان شب دعوت­ کرده­است و من البته این دومی را ترجیح­ می­ دهم، ولی ناچاریم هر دو را برویم. تا ساعت 9-10 اینجا می­مانیم، بعد می­رویم شهر سراغ "خبره"[علی‌اصغر خبره‌زاده] و سوری که بخاطر "توکلی"[حسین] داده­است و البته بعد از او مائیم که منتظریم زنش از سفر بیاید، آنوقت دیگ­جوشی عَلَم کنیم.

دیگر اینکه مدت­ ها است کاری ­نکرده­ام، جز آنکه روی همین اباطیل موجود شپش­کشی کرده­ام و اصلاحات قلمی. اینطور که پیدا است، یکی- دو فصل دیگر می­ توانم به "آقا مدیر" افزوده­ کنم که یادداشت­ کرده­ام و یکی- دوتا دیگر داستان کوتاه تازه که وقتی آن قسمت رفت زیر چاپ، سروتهش را بهم ­می­ آورم. برایم مسلم است که وقتی کار چاپ آنها شروع ­شد، اینها هم سرانجام ­خواهد گرفت.

دیگر اینکه "وثوقی"[ناصر] چند روز پیش عصری اینجا بود. حرف­وسخنی در بارۀ مجله و رفته­است که برایم عدم سوءسابقه و رونوشت لیسانس و ازین اباطیل تهیه­ کند و پس­فرداشب هم منزل اوئیم، یعنی چهارشنبه­ شب. "سید قزوینی"[علی‌اصغر حاج سید جوادی]  هم خواهد بود و لابد حرف­ و سخن در بارۀ مجله خواهیم­ زد و ازین جور مسائل.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 28 اسفند 1402

 


[1]) بهنام- عیسی (1363- 1285 شمسی)، استاد و از بنیانگذاران رشته باستان‌شناسی دانشگاه تهران و موزۀ مردم‌شناسی تهران، همچنین یکی از چهره‌های جهانی در زمینه باستان‌شناسی و هنر ایران

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.