ساد، چهره مطرود عصر روشنگری

به رسوایی احترام بگذارید!

کدخبر: ۶۶
مارکی دو ساد، یکی از مطرودترین نویسندگان عصر روشنگری است که در عین حال او را پیشروترین نویسنده دوران روشنگری نیز خوانده‌اند. در میان نویسندگان و فیلسوفانِ مطرح عصر روشنگری همچون منتسکیو، دیدرو، ولتر و روسو، طبعا مارکی دوساد چهره متفاوتی است که روشنگری او را موجودی خطرناک برای بشریت دانسته و حکم به طرد او و آثارش از جامعه می‌دهد. چرا که مضمون محوری آثار ساد دارای برداشتی افراطی از مفاهیم عصر روشنگری همچون آزادی، خودآیینی، اخلاق و نقد کلیسا است. ساد، شاید از معدود کسانی است که با کشاندنِ این مفاهیم به سرحدات خود، پیشاپیش زوالِ تدریجی آرمان‌های روشنگری را پیش‌بینی می‌کند. مارکی آلفونس فرانسوا دو ساد، در 12 ژوئن 1740 در پاریس در خانواده‌ای اشرافی به دنیا آمد. در نوجوانی به مدرسه ارتش رفت چرا که در آن روزگار مرسوم بود فرزندان اشراف در مدرسه ارتش آموزش ببینند. ساد هفده ساله بود که به جنگ علیه پروس اعزام شد و چندی بعد در سال 1763 به درجه سروان رسید. مارکی دو ساد زندگی پرفرازونشیبی داشت و بخشِ عمده‌ای از آن را در زندان به سر برد. تمایلاتِ خلاف‌عادت جنسی او موجب شد تا چندین بار به زندان محکوم شود و حتی تا پای گیوتین نیز رفت. سرانجام دو ساد در 2 دسامبر سال 1814 در حالی قریب به نیمی از عمرش را محبوس بود از دنیا رفت.
به رسوایی احترام بگذارید!

تاکنون درباره نویسنده ملعونِ عصر روشنگری که بسیاری معتقد بودند داشتن کتابی از او کافی است تا کتابخانه را جهنمی کند، بحث و نظرات متفاوتی مطرح شده است. اما در میان انبوه مکتوباتی که پیرامون ساد نوشته شده است، تفسیر موریس بلانشو، فیلسوفِ هم‌وطنِ ساد، زوایای تاریکی از اندیشه مارکی دو ساد را آشکار می‌سازد که تا پیش از آن چندان محل اعتنا نبود. بلانشو از نوعی عقلانیت در آثار ساد سخن می‌گوید که در لایه‌های پنهانِ نوشتار هنجارگریز و افراطیِ ساد نهفته است و در این مسیر بنا دارد منطقِ ساد را بازسازی کند. نبرد میان انسانِ ساد با قانون و طبیعت و دین پای نیروهای شر را به میان می‌کشاند. پس اگر سراسر نوشتار ساد شرورانه می‌نمایانَد به خاطر این اقدام سلبی او است؛ انسان ساد می‌خواهد با نفی نیروهای دیگر به بالاترین درجه نیرو یعنی قدرت مطلق برسد. «ساد برآمده از نظامی است که بر مبنای عقلانیت در پی تحقق رویای سلطه بر طبیعت و انسان‌هاست. نظامی به‌ظاهر عقلانی که از فرط عقلانیت، مازادی همچون ساد را بازتولید می‌کند. مازادی که با برملا ساختنِ جنون نهفته در سلطه عقل، غایت خواستِ انسان روشنگری را در برهنه‌ترین شکل ممکن نشان می‌دهد. نظام حاکم غربی با به درون کشیدن تخطیِ سادیِ «می‌توانید از همه‌چیز لذت ببرید» یا «همه‌چیز مجاز است» توانسته جاوانگی و راز آلودگیِ رهایی بی‌حدوحصرِ امر ممنوعه را در خدمتِ خویش درآورد. ساد با رو کردنِ آنچه تمامی نظام‌های حاکم غربی از برملا شدن و عمومی شدنش وحشت دارند، چهره مزورانه قدرت، سلطه و حاکمیت بر دنیا را به برهنه‌ترین شکل، و خشونت آن را در ملموس‌ترین تصویری که می‌توان از آن داشت یعنی شکنجه دادن عینی بدن انسان نشان داد.» برملا کردن این حقیقت همان کاری است که بلانشو در تفسیر خود از ساد انجام می‌دهد.

 در سال 1797 در هلند، کتابِ «سرگذشت ژوستین یا مصائب تقوا» به ضمیمه داستانِ «خواهرش ژولیت» منتشر شد. این اثر جاودانِ چهار هزار صفحه‌ای به سرعت دنیا را به وحشت انداخت. تا حدی که به قولِ بلانشو گویی اگر جهنمی در کتابخانه‌هاست به خاطر چنین کتابی است. «می‌توان پذیرفت که در ادبیاتِ هیچ دوره‌ای، اثری چنین ننگ‌آور وجود نداشته است. و هیچ اثری دیگر این‌چنین احساسات و افکار بشریت را عمیقا جریحه‌دار نکرده است.» بلانشو می‌گوید وقتی به بیست‌وهفت سال زندان ساد فکر می‌کنیم می‌بینیم این حبس نه‌تنها زندگی این مرد را تحت تاثیر قرار داد، بلکه حتی پس از مرگ نیز رهایش نکرد. تا آنجا که ممنوعیت آثارش نیز در طول سال‌ها خود نوعی محکومیت برای او به شمار می‌رفت که او را کماکان زنده در حبس ابد نگه داشت. از نظر بلانشو سانسورچی‌ها و قضاتی که ساد را به زندان انداختند، عملا به خدمت ساد درآمدند چرا که شدیدترین آرزوهای فرارَوی میل از حد و حدود را برآورده کردند. ساد که سالیان سال در تنهایی، در سیاهچال، در رازورزیِ حیاتی زیرزمینی و منزوی به سر برد، ثابت کرد که بزرگ‌ترین افراط‌های انسان مستلزمِ راز، تاریکیِ مغاک و تنهاییِ غیر قابل نقض در یک سلول است. بنابراین از همه عجیب‌تر پاسدارانِ اخلاق بودند که چون او را مخفیانه محکوم کردند به همدستانِ شدیدترین بی‌اخلاقی‌ها در او بدل شدند. بلانشو به باورهای مرسوم درباره ساد پشت می‌کند و معتقد است برعکسِ تمام این باورها، ساد را محترم‌ترین می‌خواند. کتابِ «ژوستین و ژولیت» او شاهکاری از بدنامی و هرزگی است و ننگ‌آورترین کتابی که می‌توان خواند و به همین دلیل است که خواندن کتاب تقریبا ناممکن است و به لطفِ نویسنده و ناشر و اخلاق عمومی، همه عوامل گرد آمده بودند تا این کتاب یک راز، یک اثر ناخوانا باقی بماند که هم به خاطر حجم زیاد و سبک نگارش و تکرار مکرراتش، و هم به دلیل قدرتِ توصیف‌های بی‌شرمانه و توحشش، کتابی دوزخی باشد که نمی‌توان به آن نزدیک شد و آن را در معرض عموم قرار داد. «اما همین کتاب همچنین نشان می‌دهد که اتفاقا جایی که در آن هیچ احترامی نیست، بی‌حرمتی هم در کار نیست. و نیز نشان می‌دهد آنجا که بی‌حرمتی فراوان است، احترام بیش از حد است.» اینجاست که بلانشو می‌پرسد چه کسی از ساد محترم‌تر است؟ «امروزه هنوز کسانی هستند که عمیقا باور دارند حتی چند لحظه به دست گرفتن این اثر ملعون کافی است تا سخن کبرآمیز روسو محقق شود: هر دختر جوانی که یک صفحه از این کتاب را بخواند گمراه خواهد شد. چنین احترامی برای یک دبیات و یک تمدن قطعا در حکم یک گنج است. همچنین برای همه ناشران و مفسران حال حاضر و آنان که از راه می‌رسند، آیا می‌توان از بیان این خواسته ملاحظه‌کارانه خودداری کرد که آه! حداقل در آثار ساد به رسوایی احترام بگذارید!»

ساد با صراحتِ خشن خود از زوایای مغفولِ آرمان‌خواهی فیلسوفان و نویسندگان عصر روشنگری پرده برمی‌دارد و در غالب دیالوگ‌های شخصیت‌های آثارش به‌خصوص در کتابِ «سرگذشت ژوستین» و جاسازی نقل قول‌های از فیلسوفان روشنگری در متن بر این تاریک‌مانده‌ها را نور می‌تاباند. ریشخندِ روشنگری در یکی از دیالوگ‌های ژوستین و باندول کالا آشکار است، جایی که باندول می‌گوید: «ژوستین، اما فلسفه به هیچ وجه هنر تسلی دادن ضعیفان نیست؛ فلسفه هیچ هدفی ندارد جز اعطای صحت به روح و ریشه‌کن کردنِ پیش‌داوری‌ها از آن. من اصلا تسلی‌دهندهنیستم. ژوستین من حقیقت هستم.» ساد معتقد است فلسفه روشنگری فرانسه در آن روزگار به اعطای صحت روح و ریشه‌کن کردنِ پیش‌داوری‌ها از آن، بسنده کرده است و از هدف اصلی‌اش که همانا جست‌وجوی حقیقت است دور مانده. ساد به انتقاد تمام‌عیار از تفکر مسلط زمانه‌اش یعنی روشنگری دست می‌زند و بی‌دلیل نیست که این‌چنین نزد فیلسوفان عصر روشنگری منفور است. او با پس زدنِ نقاب عقلانیت، آزادی‌خواهی و ایده پیشرفت، رویه دیگر این مفاهیم را در واقعیت نشان می‌دهد. دتا حدی که می‌توان گفت مارکی دو ساد بزرگ‌ترین منتقد روشنگری است که از وجوه ترسناک حقیقت پنهان اندیشه روشنگری را پرده برمی‌دارد. و این تنها یکی از دلایلی است که ساد را به بزرگ‌ترین طردشده عرصه فکر و ادبیات بدل می‌کند.

 

منابع:

1. کتاب «عقل ساد»، موریس بلانشو، ترجمه سمیرا رشیدپور، نشر بیدگل

2. مقاله «مارکی دو ساد، زخمی بر چهره روشنگری»، نشریه پژوهش ادبیات معاصر، بهار و تابستان 1395، دوره 21