بکوشش: محمدحسین دانایی
امروز قرار است نوشتهها را ببرم پهلوی "پرهام"[سیروس] که بدهد به چاپ. سه بعدازظهر خواهم رفت. آخر وقت هم، یعنی پس از اتمام درس، میروم وزارت کشور ببینم چه خبرها است و چهها باید بکنم برای گرفتن امتیاز. و ظهر هم که "کافه لوزان" ناهار خواهیم خورد. شب هم "هوشنگ ایرانی" دعوت کرده و باید در "کافه فردوس" جمع بشویم. دیگر هیچ. بروم سراغ صبحانه.
دوشنبه اول اردیبهشت ۱۳۳۷- ۶/۵ بعدازظهر
دیروز رفتم پیش این "پرهام"[سیروس] دراز و قصهها را دادم، پنجتایش را. تا ببیند و برای چاپ خبرم کند و زیر چاپ که رفت، بقیهاش را برسانم. دکانشان سروسامانی گرفته و یک مغازه هم سر چهارراه "مخبرالدوله" گرفتهاند، بروبیائی و داستانی. و بعد هم- یعنی قبل از آن هم- صبح رفتم دنبال امتیاز مجله و سرکشی. باید عدم سوءسابقه و رونوشت لیسانس و از این اباطیل ببرم که قرار است "وثوقی"[ناصر] فردا عصر بیاید اینجا و همۀ این اوراق را برایم تهیه کند. خودش هم در صدد انتشار مجله اش است. قرار است با "سید جوادی"[علیاصغر] فردا عصر بیاید اینجا و بنشینیم و گپ بزنیم و حرف و سخن در بارۀ مجله ای که خیال دارد راه بیندازد، همان "اندیشه و هنر" را. اگر هماهنگی میان کار خود من و کار او باشد و "نقش و نگار" هم که هست، می توان امیدوار بود که کار بگیرد، یعنی سروسامانی بگیرد. پسر باهوشی است اگر نارو نزند و بیادش باشد که بخاطر او یکوقت در زندگی قدمی برداشته ام، میشود با او کار کرد. این فریادی که باید بزنیم، بهرصورت، باید پشتیبانی داشته باشد تا خفهمان نکنند. چطور است اسمش را بگذارم "دیدوبازدید"؟ با "سیمین" هم مشورت خواهم کرد و با یکی- دو نفر و ازشان نظر خواهم خواست.
دیشب هم مهمانی "هوشنگ ایرانی" بود با عهدوعیالم و "فرازمند"[تورج] و "احسانی"[عبدالحسین] در "انجمن ایران و امریکا" شام خوردیم و ش... مفصل و برگشتیم خانۀ ما و تلفن به "فردید"[احمد] و سر راه هم رفته بودیم درِ خانه اش و لشبازی ها و آزاررساندن ها باو و احمق واقعاً سادیست است. سه بار تلفن کردیم و هر بار منتظرالگوشی بود. نمیکرد پریز تلیفان را بکشد و راحت بخوابد. خلاصه اینکه تا دوونیم بیدار بودیم و امروز هم حالم بهمین مناسبت خوش نیست. این شببیداری ها و لَشبازی ها به من نمی آید.
سهشنبه دوم اردیبهشت - 7 صبح
مطالب "نقش و نگار" کمکم دارد حاضر می شود. "مصطفوی"[رحمت] و "بهنام"[1] که امروز مقاله هاشان را بدهند، پنجشنبه می روم چاپخانه. باز هم همان چاپخانۀ قلابی و خررنگ کن بانک.
دیگر اینکه برادرم قرار است آن قسمت از یادداشت های "تاتی" را که با خودش برده، با پست بفرستد. پسره بی فکری از آب درآمده است، این سفر هم که تأکید کرد. قبل از عید باو گفته بودم که بعد از عید می خواهم بدهم به "ایرانپرست". این هفته هم که آمده بود، باز نیاورده بود. بفرستد مطالب "تاتی" را هم می سپارم دست "ایرانپرست". دوتا از قصه های "تاتی" را هم رونویس کرده ام و بخط فارسی، منتها معرب، به لاتین درش نمی آورم که خواندنش برای فارسی زبان دشوار باشد. این "وثوقی"[ناصر] هم اگر امروز مقاله خواست، برایش یک سفرنامه می نویسم با چندتا عکس. که باید کار عکس ها را هم برادره تمام کند و بفرستد که بدهم.
یکشنبه 7 اردیبهشت- 6 بعدازظهر
دیشب منزل "احسانی"[عبدالحسین] بودیم، با "ایرانی"[هوشنگ] و "ارجمند" (فرهنگ)نامی و این زنکۀ متشاعره! اعنی "فروغ فرخزاد" که آن شب خانۀ خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین بار بود که میکشیدم. قبل از آن در بازدید "شیرازی"[حسین] (دربند) ش...ی زده بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که با حشیش گیج می شوم. این بود که ادامه ندادم و همین بهانه ای شد که زودتر دربرویم و ساعت 12 بالا باشیم و نیم بخوابیم.
امروز صبح هم حسابی خسته و کوفته بودم از کمخوابی و شاید اثر همان جناب حشیش، بصورتی که یک پسرۀ کلاس چهارم را زدم. از آن نرهغولها و خوشقدوقوارها را. خوبیش این بود، وگرنه سرکوفت مدت ها دوام میکرد. بعدازظهر حسابی خوابیدم و بعد هم حمام که سخت کلافه ام کرد. دو- سه روز است حسابی گرم شده و ما هنوز بحساب سابق، وان را پر از آب می کنیم و در را می بندیم و گرما والخ. ازین به بعد باید دوش گرفت، حتی دوش آب سرد، حتی دیگر درجۀ نفت سوز دیوترم را بالابردن هم لازم نیست. بهرصورت، سخت کلافه ام کرد.
دیگر اینکه اوایل برج، یک شب ب"فروشگاه فردوسی" رفتیم خرید. سیصد تومانی رفت. و فقط یک پارچه کت و شلواری تابستانی برای من یادم است خریدیم و مقداری لباس زیر و جوراب و دستمال. شام هم همانجا خوردیم، خیلی گران. فقط کار اول برج ها.
دیگر اینکه این چندروزه دوتا از فیلم های ایتالیائی را که این دم و دستگاه "حنانه"[مرتضی] دوبله کرده اند، دیدیم: "مرد دوزنه" و "ییلاق" و هر دو بسیار خوب بود. یادم است پارسال که آنجا بودیم، می گفتند در دوبلاژ آنها از شعر فارسی هم استفاده کردهاند و من مخالفت کردم، ولی حالا می بینم بسیار خوب درآمده است. از اتفاقات بسیار کوچک، تراژدی های بزرگ ساختن، یا کمدی ها اصلاً کار این پدرسوخته های ایتالیائی است. اینها هم که از رستم و اسفندیار و "سعدی" و "حافظ" قضیه را مایه زده بودند و سخت دلچسب درآمده بود. اگر حالش را بکنم، باید برایشان بنویسم و بَهبَهی والخ...
دیگر اینکه ازین "پرهام"[سیروس] هنوز خبری نشده است. می نشینم به انتظار، چارهای نیست. برادره هم این یادداشت ها را از قزوین فرستاده. کار "پرهام"[سیروس] که سروسامان بگیرد، اینها را هم میدهم به "ایران پرست". همینجوری می دهم که نگاهی بکند و... که صد بار نوشته ام!
دیگر اینکه امامزاده معجز کردهاست، یعنی "خسرو"[دانشور] یک رأس مصدر برایمان فرستاده. از آن نُقل علیها! اسمش "فرضعلی" است که لابد "فضلعلی" باید باشد، یا چیزی شبیه بآن که باین صورت درآمده. و باین ترتیب، آن دخترۀ کوفتی کلفت همسایه را جواب کردیم. من راضی بودم کلفت صد تومانی بگیریم، ولی فعلاً که "سیمین" اینطوری بهتر دیده. لابد میخواهد مدتی هم زیر بار منت برادرش باشد و به این طریق، خانه سروسامانی خواهد گرفت و سرانجامی و دیگر خرید و اینها از عهدۀ من ساقط می شود که نان و کاهوبدست مثل حاجی آقاها ظهر و شب بخانه برگردم، گرچه ازین کار هرگز ابائی نداشته ام، یا ناراحت نمی شده ام.
دیگر اینکه فرداشب خانۀ "هوشنگ"[دانشور]یم، با آن دارودسته و "نوربخش"[جواد] و عَلَمصَراط. و بدبختی اینجا است که "خبره" [علیاصغر خبرهزاده] هم همان شب دعوت کرده است و من البته این دومی را ترجیح می دهم، ولی ناچاریم هر دو را برویم. تا ساعت 9-10 اینجا می مانیم، بعد می رویم شهر سراغ "خبره"[علیاصغر خبرهزاده] و سوری که بخاطر "توکلی"[حسین] داده است و البته بعد از او مائیم که منتظریم زنش از سفر بیاید، آنوقت دیگجوشی عَلَم کنیم.
دیگر اینکه مدت ها است کاری نکردهام، جز آنکه روی همین اباطیل موجود شپشکشی کرده ام و اصلاحات قلمی. اینطور که پیدا است، یکی- دو فصل دیگر میتوانم به "آقا مدیر" افزوده کنم که یادداشت کرده ام و یکی- دوتا دیگر داستان کوتاه تازه که وقتی آن قسمت رفت زیر چاپ، سروتهش را بهم می آورم. برایم مسلم است که وقتی کار چاپ آنها شروع شد، اینها هم سرانجام خواهد گرفت.
دیگر اینکه "وثوقی"[ناصر] چند روز پیش عصری اینجا بود. حرف و سخنی در بارۀ مجله و رفته است که برایم عدم سوءسابقه و رونوشت لیسانس و ازین اباطیل تهیه کند و پسفرداشب هم منزل اوئیم، یعنی چهارشنبه شب. "سید قزوینی"[علیاصغر حاج سید جوادی] هم خواهد بود و لابد حرفوسخن در بارۀ مجله خواهیم زد و ازین جور مسائل.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 28 اسفند 1402
[1]) بهنام- عیسی (1363- 1285 شمسی)، استاد و از بنیانگذاران رشته باستانشناسی دانشگاه تهران و موزۀ مردمشناسی تهران، همچنین یکی از چهرههای جهانی در زمینه باستانشناسی و هنر ایران
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.