من فانوسافروزم
محمد قاضی به نسلی از مترجمان تعلق داشت که بر اساس نوعی ضرورت و وظیفه به سراغ ترجمه رفته بود و با آثاری که انتخاب میکرد میخواست دریچههایی تازه پیش روی جامعهاش بگشاید. او یکبار گفته بود که من فانوس افروزم و کارم این بوده است که در دوران عمر کوتاه خود مغزها را با عرضه کردن آثار آزاداندیشان جهان روشن کنم و حقایق زندگی را که آزاد زیستن و آزاد اندیشدن و عشق به همنوع و محبت و انساندوستی و دموکراسی و کار و کوشش برای بهروزی خود و اجتماع است به همه ابلاغ کنم. قاضی در طول عمر پربارش کارنامهای قابل توجه از خود باقی گذاشت و هر اثری که برای ترجمه انتخاب میکرد بر اساس همان وظیفهای بود که برای خود تعریف کرده بود.
قاضی در مصاحبهای گفته بود اولین اثری که ترجمه کرده سناریوی «دنکیشوت» بود که آن را بنگاه افشاری منتشر کرد: «در سال 1317 من سناریوی دنکیشوت را ترجمه کرده بودم که بنگاه افشاری در برابر پرداخت چهل تومان حق چاپ آن را خرید. البته چهل تومان آن زمان هم کم پولی نبود».
آنچه قاضی ترجمه کرده بود سناریویی بود که فیلم صامت «دنکیشوت» را از روی آن ساخته بودند. قاضی میگوید: «وقتی انتشارات نیل به راه افتاد به من پیشنهاد کردند که دنکیشوت را ترجمه کنم. من تا آن زمان تصور میکردم دنکیشوت همان سناریو است. نیلیها گفتند که آن سناریو به درد نمیخورد و این ترجمه لوئی ویاردو را از خارج وارد کردند و به من دادند.»
قاضی «دنکیشوت» را در طول چهار سال ترجمه کرد و بعد در مسابقهای که به ترجمه مربوط بود پذیرفته و اول میشود. البته یکی از شروط مسابقه این بوده که کتاب از متن اصلی ترجمه شده باشد و ترجمه قاضی با این شرط رد میشد اما او نامهای به داوران مسابقه مینویسد و میگوید: «شرط شما برای زبانهایی مانند انگلیسی و روسی و عربی... میتواند درست باشد. اما برای آثاری که مثلا به زبانهای یونانی یا چینی یا پرتغالی نوشته شده باشد ما مترجم نداریم که از زبان اصلی ترجمه کند. (همین زوربای یونانی اگر بنا بود از زبان اصلی به فارسی برگردد کی ترجمهاش میکرد؟) داوران هم نظر مرا درست دیدند و شرط را حذف کردند و ترجمه بنده اول شد.»
قاضی با شور و علاقهای که به ادبیات داشت با کار مداوم زبان فرانسه را آموخت و تا پایان عمرش به ترجمه مشغول بود: «علاقهمند شدن من به کار ترجمه در همان اوایل که در مهاباد به آموختن زبان فرانسه آغاز کردم، پیدا شد و اکنون نزدیک به پنجاه سال است که با عشقی افروخته به این کار مشغولم و در این راه قلم میزنم و باور کنید تنها لذتی که اکنون از زندگی میبرم، همین لذت کار کردن برای ترجمه است که آن را خدمتی بزرگ به فرهنگ وطنم میدانم و افتخار میکنم که در این راه کوتاه نیامده ام. عمر من تا روزیست که بتوانم کار کنم، آن روز که دیگر نتوانم ترجمه کنم، خودم حس می کنم که دیگر مردهام.»
قاضی معتقد بود که مترجم «عنصری آگاه» در برابر مردم و جامعه است و تنها نباید به فکر این باشد که از ترجمهاش پول دربیاورد. در دورهای که وظیفه و تعهد به عنوان صفاتی مذموم شناخته میشود و جریانی سازمانیافته تلاش میکند تا همه چیز را به فردیت و کار شخصی گره بزند، قاضی و نسلی که او به آن تعلق داشت از دریچه تعهد و وظیفه به کار ترجمه میپرداختند: «مترجم باید در کاری که میکند، تنویر افکار مردم و آگاه ساختن جامعه، اصول آزادی و شرافت انسانی را مدنظر داشته باشد. مترجم باید به ترجمه آثار آموزندهای بپردازد که راه صحیح زندگی و مبارزه در طریق نیل به آرمانهای انسانی را به آدمها بیاموزد و انسان را به نیروهای پنهان و سازندهای که در نهاد اوست آگاه سازد. مترجم مانند نویسنده نقش رهبری را برعهده دارد، اگر از این نقش منحرف شود، هم به خود و هم به جامعهاش خیانت کرده است.»
بر این اساس بود که قاضی گاهی حتی تا سی کتاب را میخواند تا یکی از آنها را برای ترجمه انتخاب کند چرا که میگفت بر اساس اعتقاد و احساسم اثری را انتخاب میکنم. همین احساس تعهد و اهمیت انتخاب بود که او را به عنوان الگویی برای نسل بعدی مترجمان بدل کرد.
عبدالله کوثری خاطرهای خواندنی از آشناییاش با ترجمههای قاضی نقل کرده است. کوثری میگوید در دورانی که هنوز شاگرد مدرسه بوده یکبار اثری از ویکتور هوگو را با ترجمه قاضی میخواند و آشنایی زودهنگامش با قاضی به تجربهای بدل میشود که از آن پس تمام ترجمههای قاضی را پیگیرانه دنبال میکرده است: «... از آن پس تا سالهای سال هر کتابی را که نام قاضی بر آن بود -حتی اگر نویسندهاش را نمیشناختم- با اطمینان میخریدم. شانزده ساله بودم که دنکیشوت شاهکار سروانتس و شاهکار قاضی را خواندم. آن زمان دیگر در حدی بودم که رمان خوب را از رمان بد و نثر خوب را از نثر بد کموبیش بازشناسم. قاضی مترجمی پرکار و من هم خوانندهای خستگیناپذیر بودم. از جک لندن تا گوستاو فلوبر، از مسیح بازمصلوب تا ایالات نامتحد. چه دنیاهای ناشناختهای که بر من گشوده میشد، و چه آدمها که به زندگی روزانه و رویاهای شبانه من پا مینهادند تا در همان جا خانه کنند و بخشی از هستیام شوند.»
قاضی با تلاش بسیار با زبان فرانسه آشنا شد و با شناختی که از سنت ادبی فارسی داشت توانست گامی مهم در ترجمه ادبی بردارد. صفدر تقیزاده درباره تلاش قاضی در کار ترجمه گفته بود: «محمد قاضی دارای استعداد خدادادی بود که بیآنکه آموزش چندانی ببیند، به نحوی خودجوش بارور شد و در ترجمه آثار ادبی خارجی چنان ورزیدگی پیدا کرد که در زبان فارسی تحولی بزرگ پدید آورد و فارسی روان و شیرین و استواری در فرهنگ ما متداول کرد.»
منابع:
- دمی با قاضی و ترجمه، نشر ژیار، 1377.
- ویژه شادروان محمد قاضی، گلستانه، شماره هفتم، 1378.