از اتحاد تا انفعال
در ماههای بعد احزاب ایران، زحمتکشان، ملت ایران و جامعه مجاهدین اسلام به جبهه ملی پیوستند. حزب ایران شامل گروهی از روشنفکران، فنسالاران، دانشجویان و مشاغل ردهبالای غیرکمونیست و متمایل به چپ بودند. حزب زحمتکشان شامل گروهی از روشنفکران و کارگران به رهبری خلیل ملکی که به تازگی از حزب توده انشعاب کرده بود و نیز پیشهوران، مغازهداران و روشنفکران میانهرو به رهبری مظفر بقایی بودند.
حزب کوچک ملت ایران شامل ناسیونالیستهای راست بود که دانشآموزان دبیرستانی و طبقات شهری را در بر میگرفت و جامعه مجاهدین اسلام شامل رهبران اصناف، مغازهداران، دانشجویان مذهبی و روحانیون به رهبری آیتالله کاشانی و شمس قنات آبادی بودند که عمدتا حول بازار شکل گرفته بود. به این ترتیب جبهه ملی نماینده دو نیروی مختلف بود.
گروه اول با الهام از معلمان مکتبخانهها و وعاظ مساجد، اسلام را شیوهای برای زندگی، شریعت را مبنای اصلی قوانین و روحانیون را «حافظان راستین تشیع» میدانستند. این گروه با توجه به ارتباط با بازار طرفدار تجارت آزاد و مخالف دخالت دولت در اقتصاد بازار بودند. گروه دوم فارغالتحصیلان مدارس دولتی جدید بودند. مذهب را امری شخصی، قوانین ناپلئونی را مبنای مناسبی برای جامعه مدنی و روشنفکران تحصیلکرده در غرب را شایستهترین سازندگان و نوسازان جامعه تلقی میکردند.
این گروه قائل به مداخله دولت بهعنوان پیشگام نوسازی در اقتصاد بوده و به دادوستد تجارت اعتمادی نداشتند. سلیقه این دو حتی در مورد خوراک، پوشاک، تفریح و زبان نیز متفاوت بود. طبقه سنتی همیشه به قهوهخانهها میرفتند و به ندرت کراوات میزدند و در محاوره از اصطلاحات عربی استفاده میکردند، درحالیکه اعضای طبقه متوسط جدید در رستورانهایی به شیوه اروپایی غذا میخوردند، لباس کاملا غربی به تن میکردند و فارسی را با عبارات فرانسوی بیان میکردند، خلاصه آنکه یکی محافظهکار، مذهبی و تئوکرات و تجارت پیشه و دیگری نوگرا، دنیوی، تکنوکرات و جامعهگرا بود.
این نیروهای ناهمسو با سه علقه مشترک در جبهه ملیگرد هم آمدند: مبارزه دوش به دوش با مجموعه دربار-ارتش، مبارزه با شرکت انگلیسی و قبول شخصیت مصدق.
به این ترتیب جبهه ملی از رهگذر اعتراض دوگانه منتقدان مختلف دولت به تقلب در انتخابات مجلس و مساله نفت پدید آمد، در نهایت هشت تن از جبهه ملی به مجلس شانزدهم راه یافتند و این هشت نفر با حمایت طبقات متوسط نه تنها مجلس بلکه خود شاه و همه کشور را به لرزه درآوردند.
به قول ریچارد کاتم، نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران، «شاه میتواند صدور اجازه انتخابات آزاد در تهران را بزرگترین اشتباه دوران سلطنت خود بداند.» یکی از دستاوردهای مجلس شانزدهم، تعقیب قانون ملی شدن نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۳۰ بود. در این حال مصدق طرح یک قانون جدید برای اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت که در آن شرکت ملی نفت ایران جایگزین شرکت نفت ایران و انگلیس میشد را تهیه کرد. بهدنبال این اقدام، حسین علا استعفا داد و مصدق نخستوزیر شد.
نقش نیروهای سیاسی داخلی و خارجی
با نگاهی به وضعیت تحولات سیاسی آن دوره میتوان گفت که این نیروهای سیاسی داخلی و خارجی در صحنه مناسبات ایران حضور داشتند:
۱) حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی: حزب توده که آشکارا به یک حزب کمونیست تمام عیار ایرانی مبدل شده بود، بهطور علنی مشی خصمانه و مخرب در برابر مصدق، نهضت ملی شدن نفت و جبهه ملی در پیش گرفت و این جبهه را نماینده افراطیون داخلی و مصدق را عامل امپریالیسم آمریکا میدانست. شوروی هم اگرچه به ظاهر علیه مصدق کاری نکرد، ولی کمکی هم به وی نکرد.
علاوه بر این شوروی میتوانست بدهیهای خود را از دوره اشغال ایران که دیر زمانی از سررسید آن گذشته بود و با فقدان درآمد نفت ایران به شدت مورد نیاز بود به ایران بپردازد ولی چنین نکرد و دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد به حکومت دیکتاتوری شاه پرداخت.
۲) شاه، انگلیس و آمریکا: هنگام ملی شدن نفت، شاه و دربار به امید در دست گرفتن ابتکار عمل در جهت جریان حوادث حرکت میکردند؛ اما هم حریف و هم پیامدهای آن را دستکم گرفته بودند. سپس کوشیدند به همراه انگلیس (و نه لزوما علیه آمریکا) فعالیتهایی کنند.
برای مثال تلاش برای روی کار آوردن محافظهکاران ضداستبداد بهعنوان راهحل سوم (دوران کوتاه نخستوزیری قوام در تیرماه ۱۳۳۱) در این راستا بود. انگلیس از ملی شدن نفت در ایران ناخشنود بود. مقامات این کشور مصدق را عوامفریب و طرفدار کمونیسم و پیرمردی خرفت و عصبی و آیتالله کاشانی را فاشیست، متعصب مذهبی و ضدانگلیسی میخواندند.
دولت آمریکا نیز نقش میانجی را بازی میکرد. از دیدگاه آنان مصدق بهترین بدیل در مقابل کمونیسم در ایران به شمار میرفت. با روی کار آمدن جمهوریخواهان در آمریکا، رهبری سیاست خارجی آمریکا بهدست جان فاستر دالس افتاد و خطر موهوم قدرت گرفتن کمونیستها در ایران مطرح شد. آمریکاییان تحتتاثیر متحدان انگلیسی خود و وابستگان ایرانیشان راهحل نهایی را در کودتایی دیدند که بهوسیله سازمان جاسوسی سیا علیه حکومت مصدق و مردم ایران طراحی و اجرا شد.
۳) حزب زحمتکشان و سایر احزاب: این حزب ائتلافی از دو گرایش متمایز بود؛ اکثریت انشعابکنندگان از حزب توده و روشنفکران طبقه کارگر به رهبری خلیل ملکی و گروهی از روشنفکران میانهرو و بازرگانان متوسط و کوچک و گروهی دیگر به رهبری مظفر بقایی.
ائتلاف این گروه تا زمانی بود که بقایی حمایت از مصدق را به مصلحت خود میدانست؛ اما وی از اواسط ۱۳۳۱ در حمایت از مصدق دچار تردید شد. تردیدی که بعدها منجر به مخالفت علنی با وی شد. این حزب دچار تجزیه شد و جناح ملکی نیروی سوم را تشکیل داد که از مصدق حمایت میکرد.
۴) آیتالله کاشانی و پیروانش: این گروه از مذهبیون شهری بودند. کاشانی فعالانه در ملی شدن نفت ایران مشارکت داشت و از دولت مصدق حمایت میکرد، اما از مرداد ۱۳۳۱ بهدلیل بروز اختلاف بین او و مصدق به تدریج از حمایت مصدق دست کشید. پیش از این در تظاهرات شهرهای بزرگ تصاویر مصدق و کاشانی در کنار هم قرار داشت.
منبع: نقی طبری، «گروه های کلیدی در نهضت مشروطه و ملی شدن نفت»، مجله علوم سیاسی، ۱۳۸۰.