کریمخانزند از نگاه ویلیام فرانکلین، سیاح دوره زندیه
نسبت به اعتقادات مذهبی خویش هرچه که بود تعصبی نشان نمیداد و در زمان او با پیروان کلیه مذاهب یکسان رفتار میشد. انسانی مومن به اصول مذهبی و پرهیزکار بود. بسیاری از بناهایی که در دوره او ساخته شدند و به اتمام رسیدند فقط به این دلیل بهوجود آمدند که دستهای سازنده و نیروی خلاق مردم که بیکار مانده بودند، عاطل و باطل نماند.
یک چنین طرز فکر و رفتاری موجب شرف و افتخار است. در زمان وی کارهای هنری واقعا ارزش و اشتهار پیدا کردند؛ ارزشی که پس از مرگش با کمال تاسف سریعا راه زوال در پیش گرفت و جرقههای امید قبل از آنکه به شعلههایی منور تبدیل شوند به خاموشی گراییدند. خیر و برکتی که به اتباع خویش ارزانی داشت هنوز هم مردمی را که از آن دوره باقی ماندهاند مرهون وی نگه داشته است.
اینک که جانشینانش یک بار دیگر در شورشهای متعددی که پس از او به وقوع پیوسته است به خشونت و بیرحمی روی آوردهاند؛ ارزش کارها و شیوه حکومت وی حتی بیش از پیش آشکار شده است. اگر پادشاهی شایسته گرفتن لقب «کبیر» باشد او بهخوبی میتواند این عنوان را به خود اختصاص دهد زیرا بازتاب کوششها و اعمال او هنوز هم به چشم میخورد.
در دورهای که هر حکمرانی در ایران، دست خود را تا آنجا که برایش امکان داشت به خون دیگران میآلود و در این راه هیچ کنترل و محدودیتی برایشان وجود نداشت، بهطور قطع منحصر به فرد محسوب میشود. جای بسی تعجب است که پادشاهی این چنین با لیاقت در حکومت کشوری پهناور و تحت فرمان گرفتن رعایایی که دارای خلق و خوی متفاوت هستند؛ بهطور مطلق آموزشی ندیده و به کلی سواد خواندن و نوشتن نداشت. پیوسته پیشاپیش سپاهیان خویش میجنگید و این کاری است که در ایران خیلی به ندرت انجام میگیرد و فرمانده سپاه اغلب از دور ناظر عملیات صحنه نبرد میشود. هیچکس به قدرت و دقت او نمیتوانست نیزه پرتاب کند و هیچکس در سوارکاری به پای او نمیرسید.
او به سادگی از خطاها چشم میپوشید و حتی بسیاری از کوششهایی را که علیه جانش به عمل آمد نادیده گرفت. درحالیکه اطرافیانش او را تشویق میکردند تا هرچه شدیدتر خطاکاران را تنبیه کند. حکومت قوی و همراه با عدل و انصاف این پادشاه، مورد احترام خاص قدرتهای خارجی قرار داشت، دولت مغرور و قدرتمند قسطنطنیه سفرایی به دربار کریمخان اعزام داشته ضمن به رسمیت شناختن حکومت او، طالب اتحاد با وی شد که البته این عمل بیشتر جنبه سیاسی داشت.
اعزام سفیر به دربار کسی که او را غاصب تلقی میکردند از ترس تسلط یافتن پادشاه ایران به شهر بصره بود زیرا کریمخان در نظر داشت آن را به تصرف خود دربیاورد و سرانجام هم به این فکر خود جامه عمل پوشاند، اما تصرف شهر مزبور موجب بروز یک سلسله ناراحتیها و وقایع ناگوار برای کریمخان و کشور ایران شد و بهترین قسمت از سپاه وی در آنجا نابود شد. از جانب حیدرعلی معروف نیز سفرایی همراه با هدایایی بسیار گرانبها به نزد کریمخان آمده و خواهان اتحاد با او شدند.
سایر شاهزادهها و حکمرانان قسمتهای مختلف هند و قبایل مهاراتا نیز حکومت و قدرت او را به رسمیت شناختند.اگر او با امنیتی که بهوجود آورده بود عمر طولانیتری میکرد، ایرانیها احتمالا قویتر میشدند و به تضعیف قدرت باب عالی(عثمانی) کمک موثری میکردند، اما مرگ کریمخان همه چیز را در هم ریخت و سالهای سال زمان لازم است تا بار دیگر حکومتی این چنین باشکوه، قدرتمند و همراه با عدل و انصاف در ایران بهوجود آید.
مرگ کریمخان در سال ۱۷۷۹ به هنگامی که ۸۰ سال از عمرش میگذشت اتفاق افتاد و این امر موجب تالم و تاثر شدید عموم مردم مخصوصا اهالی شیراز شد که از آن پس هرگز نام او را جز به احترام و با دعا بر زبان نراندهاند و هر گاه نامی از وی به میان میآید اشک تحسر و سپاس فرو میریزند.
منبع: بخشهایی از کتاب مشاهدات سفر از بنگال به ایران در سالهای ۱۷۸۶ و ۱۷۸۷ میلادی؛ ویلیام فرانکلین؛ ترجمه محسن جاویدان،تهران ۱۳۵۷.