اسب در قلمرو پندار، خمیر شد!
ناگزیر به انتشارات زوار زنگ زدم، آقایی گوشی را برداشت، پرسیدم: انتشارات زوار؟ گفت: بله. گفتم: کتاب «اسب در قلمرو پندار» را میخواهم. از انتشارات خودتان است، گفت: ندارم. همه را خمیر کردیم. ماتم برد. انتظار چنین پاسخی نداشتم. گفتم: کتابِ اسب در قلمرو پندار را خمیر کردهاید؟ گفت: بله آقا. کتاب موفقی نبود.
از موقعی که چاپ شده شما اولین نفری هستید که سراغ این کتاب را گرفتهاید، کسی نمیخرید. ما هم ناچار شدیم کتاب را کیلویی بفروشیم. خمیر شد و از آن مقوای زولبیا و بامیه درست کردند. هنوز هم حیرانم. چرا باید عاقبت کتابی درباره باورهای افسانهای و تاریخی اسب در کشوری چندهزارساله چنین باشد.
همین الان در ایران نزدیک به هزار باشگاه سوارکاری و پرورش اسب وجود دارد و هزاران نفر به کار نگهداری، پرورش، خرید و فروش و دیگر امور اسب مشغولند. اما این کتاب باید خمیر شود و از خمیرش جعبه شیرینی بسازند.
پژوهشگران معتقدند که اسب در ایران رام شده و همبودی و همزیستی اسب و انسان قدمتی همپای تاریخ تمدن دارد. اسب جزء جداییناپذیر زندگی و فرهنگ ایرانیان است و در ادبیات فارسی جایگاه والایی دارد.
در فرهنگ اسلامی هم اسب از ستودهترین موجودات است و به نگهداری آن توصیه شده است. تا قبل از آمدن ماشین، اسب یار و یاور انسان در جنگ و سفر بود. توفیق بسیاری از قهرمانان افسانهای و تاریخی مدیون اسبهای خوب بوده، اسبهایی مثل: رخشِ رستم، شبدیزِ خسروپرویز، گلگونِ شیرین، شبرنگ بهزاد اسب سیاوش، رخشِ گستهم و... .
در کشوری که اسب چنین جایگاه والایی دارد و از طرفی تعداد کتابها درباره تاریخ و باورهای اسب به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد چرا باید کتاب اسب در قلمرو پندار چنین فرجام تلخ و ناگواری پیدا کند؟ یک جای کار میلنگد.