زوال کارگاههای کوچک
چنانکه اعتمادالسلطنه در ضمن بیان حوادث و وقایع چهل سال نخستین سلطنت ناصرالدین شاه تحت عنوان «رواج نام و شیاع عام مالالتجاره فرنگ در ایران» میگوید: «کسانی که در این سنوات مالالتجاره همه بازرگانان قلمرو این شهریار را به میزان اعتبار سنجیدهاند، دیدهاند که نسبت امتعه اروپا به کالاهای ایشان همانا نسبت ثلث است به خمس.» کرزن نیز در دهه آخر قرن نوزدهم میگوید، گذشته از اشیای تجملی غربی که طبقات بالا به آن معتاد شدهاند پوشاک همه طبقات جامعه از مردان گرفته تا زنان، جملگی از غرب وارد میشود. در واقع از بالاترین تا پایینترین مراتب اجتماعی بهطور قطع وابسته و متکی به کالاهای غربی شدهاند.
حاج سیاح درباره آثار و نتایج نامطلوب رونق و رواج کالاهای فرنگی میگوید: «این تجارت به این ترتیب در اندک زمان صنایع ایران را نابود و اهل ایران را پریشان و گرسنه خواهد کرد. راست بگویم سیل نفطی (نفتی) که از راه روسیه به ایران جاری است... ثروت ایران را خواهد برد و این هزاران خروار قند و شکر دندان ایرانیان بیچاره را کند خواهد کرد و این اشیاء شکستنی شیشه و بلور« بارفتن» و غیرها سر ایشان را خواهد شکست و بالاخره با کبریت تجارت خرمنهای کاغذ و البسه که به ایران میریزد، آتش خواهد گرفت.» یکی دیگر از شاهدان عینی در اینباره میگوید: «به اندکی ملاحظه معلوم شد که در این شهر (تبریز) تجارت عمده هست و مردم هم به تجارت مایلند، ولی چه سود که همه امتعه خارجه است و از امتعه داخله نشانی دیده نمیشود، مگر در گوشه و کنار.»
براثر رواج کالاهای فرنگی و بهخصوص منسوجات نخی، صنایع نساجی کشور و بهخصوص صنایع نساجی شهرهای صنعتی مرکزی کشور یعنی اصفهان، کاشان و یزد رو به زوال نهاد. در جغرافیای اصفهان آمده است که «سابق که پارچه فرنگی شایع نبود از اعلی و ادنی حتی در ارکان دولت و بعضی از شاهزادگان عظام، قدک پوش بودند. چندین سال است که پارچههای زرد و سرخ باطن سست فرنگستان رواج گرفته، هر دفعه اقمشه ایشان طرح تازه بوده و هرکدام به نظرها تازگی داشته، مردم ایران جسم و جان خود را رها کردند و دنبال رنگ و بوی دیگران بالا رفتند و در واقع در این مرحله به ضررها رسیدند. اقلا عشر اصناف این شهر نساج بود که خمس آن باقی نیست. همچنین اصناف بزرگ دیگر مانند صباغ و نداف و عمله کازرخانی که بسته و پیوسته به این صنف بودند، بیشتر ایشان از میان رفتند. سایر اصناف خلایق را هم از پرتو این شکستگی ضررها رسید.»
فلاندن که در اوایل قرن چهاردهم از کاشان دیدن کرده است درباره اثرات واردات کالاهای غربی بر صنایع نساجی شهر میگوید: «واردات انگلیسی که پیوسته از سی سال پیش در ایران رو به تزاید گذاشته، روز به روز از تعداد کارخانههای کاشان میکاهد. با آنکه کارخانههایش هنوز دایر است ولی انسان از تماشای قسمتهای عمده آن که بایر و بیکار افتاده سخت مغموم میشود. باعث حسرت است که شهری به زمان صفویه اولین شهر صنعتی باشد و امروز به چنین وضعی درآید.» گذشته از کاشان شهرهای اقماری آن نیز به همین سرنوشت دچار آمدند. چنانکه وصاف بیدگلی درباره بیدگل میگوید: «در این زمان نسبت به ازمنه سابقه خراب و ویران... خلقش.... زیادتر نساج و حلاجاند.... و از قرار تقریر پیشینیان شمار خلقش به ۴۰ هزار رسیده و مشهور است که یک هزار و هفتصد دستگاه شعربافی(دارد)... کسادی و ناروایی اقمشه این قریه بهواسطه رواج و رونق اجناس دول خارجه در ایران، این قریه را کمکم ویران و خلقش را کم نمود که الان تمام مردمش... از ۶ هزار بیشتر در شمار نیاید ولی مساجد و حمام و حسینیه و بازار حالیه به فراخور این قلت جمعیت، افزون و از قاعده بیرون است.»
شهر یزد نیز که سومین شهر عمده صنعتی در ایران بود و ابریشم تابی از صنایع عمده آن بهشمار میآمد به همین سرنوشت دچار آمد. چنانکه تا اواسط قرن سیزدهم درخت توت به میزان زیاد در اطراف شهر به عمل میآمد و ۱۸۰۰ کارگاه ابریشم تابی و ابریشم بافی با ۹۰۰۰ کارگر در آن دایر بود. اما پس از شروع بیماری کرم ابریشم و نیز رونق بازار تریاک، کشت و صدور این محصول جای ابریشم را گرفت و صنایع ابریشم بافی یزد به شدت تنزل کرد. در این میان تنها رشتهای که در شرایط نیمهاستعماری و بهخاطر فعالیت شرکتهای انگلیسی و نیز به سبب نبودن رقابت در مغرب زمین رواج و رونق گرفت، صنایع قالیبافی ایران بود.
شیشهگری، از ونیز تا سرزمینهای اسلامی
در آخرین دوره اسلامی، شیشه غالبا از اروپا به کشورهای اسلامی وارد میشد. شیشهها در ابتدا از کارگاه شیشهگری ونیز و پس از آن از بوهمیان (منطقهای در غرب جمهوری چک) که صادرات خود به کشورهای اسلامی را به سبک اسلامی میساختند، وارد این کشورها میشدند. شواهدی از ساخت شیشه در جهان اسلام در این دوران وجود دارد. مدارکی دال بر ساخت ظروف و پنجرههای شیشهای در ترکیه در قرن شانزدهم و اشتغال مردم استانبول به ساخت ظروف و بطریهای شیشهای در قرن هفدهم موجود است. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی قرن هفدهم در سفرنامه خود نوشتهاست: «ایرانیان سالهای دراز با هنر شیشهگری آشنا بودهاند. سالها پیش از آن که یک شیشهگر فقیر ایتالیایی این هنر را در ایران مجددا رواج دهد. او میگوید بیشتر شیشهها پراز ترک بوده و رنگی متمایل به خاکستری داشتند.»
جهانگرد دیگری به نام ژان باپتیست تاورنیه که در قرن هفدهم به ایران سفر کرده، در سفرنامه خود چنین مینویسد: «در شیراز، بطریهای شیشهای بزرگ و کوچک زیادی وجود دارد که برای نگهداری گلاب و عطریات به کار میروند. همچنین ظروف شیشهای بزرگتر برای جمعآوری شور و ترشی ساخته میشود که این مواد غذایی را به جاهای دیگر نیز صادر میکنند.» امروزه، این ظروف کاربردی، باقی نماندهاند و نمیتوان با اطمینان کامل هیچ یک از شیشهها را متعلق به قرن چهاردهم و پانزدهم و منسوب به آسیای میانه دانست. در قرن نوزدهم میلادی، تحتتاثیر جنبشهای ملی و ارتقای صنایع و هنرهای بومی و همچنین به علت تاسیس هنرستانها و کالجهایی به شیوه اروپا، تلاشهایی برای احیای مجدد شیشهگری صورت گرفت که موفقترین آنها در ایران بود و با کمک اروپاییان این صنعت نیرومند پای گرفت. به گفته برخی سیاحان یکی از بهترین محصولات متعلق به این دوره، عطرپاشهای زینتی بوده است که به تاثیر از نقاشی مینیاتوری قدیمی شکل گرفتهاند.
منبع: احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران دوره قاجار، زمینه، تهران، ۱۳۵۹.