آغاز تاریخنگاری مدرن
رانکه در سال ۱۸۱۴ وراد دانشگاه لایپزیک شد و در رشته الهیات و زبانشناسی تاریخی به تحصیل پرداخت. او پروتستانی مومن و دارای انگیزههای دینی قوی بود که تحت تاثیر آرای فلسفی افرادی چون شلینگ تلاش میکرد بفهمد خداوند در تاریخ چگونه عمل میکند. با انتشار کتاب «تاریخ اقوام رومی و ژرمنی» و موفقیت این اثر، وی توانست به کرسی استادی در دانشگاه برلین دست پیدا کند.
زمانی که وی به این دانشگاه راه یافت، هگل در همانجا فلسفه تدریس میکرد. رانکه فلسفه تاریخ هگل را مردود شمرد. وی در مقدمه کتاب تاریخ اقوام رومی و ژرمنی، وظیفه تاریخ را «داوری درباره گذشته و آموزش امروزیان برای سود رساندن به آیندگان» دانسته است و هدف خود در این کتاب را «نشان دادن آنچه در گذشته واقعا روی داده است.» بیان کرده بود. او جزئیات تاریخنگاری و رابطه آن با کلیت را مورد توجه قرار میداد و شاید همین امر وجه تمایز او با فلسفه تاریخ هگل است که معتقد بود تاریخ بر طبق قوانینی بالاتر از تجربههای فردی و رویدادهای خاص پیش میرود. رانکه عقیده داشت که هگل با این برداشت از تاریخ نقش انسان را نادیده میگیرد. بنابراین او از بنیانگذاران تاریخنگاری به شیوه مدرن محسوب میشود که شکلدهنده جریانی عمده در تاریخنگاری اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم بود. روش وی پوزیتویستی و مبتنی بر انواع مختلف منابع با تمرکز بر تاریخ سیاسی و دیپلماتیک بود. اگرچه روش رانکه در تاریخنگاری بعدها از سوی مکاتب دیگر به چالش کشیده شد؛ اما همچنان شمار زیادی از پژوهشگران از مبانی فکری او در نگارش تاریخ بهره میبرند.