زنی که روزولت را رئیسجمهور کرد
جایی که او شریک تجاری شرکت لوازمالتحریر پرکینز و باتلر شده بود و طی مدتی کوتاه مدیرعامل کمپانی کاغذ باتلر-دردن شد که هنوز بهعنوان یک کسبوکار خانوادگی پابرجاست و فعالیت میکند. البته فردریک، با این مهاجرت، رابطه خانوادگیاش را قطع نکرد و دخترش فرانسیس، تمام تابستانهای کودکی خود را با مادربزرگش در مزرعه خانوادگیشان در نیوکاسل گذراند و اغلب در زمستانها، مادربزرگش را همراه خود به ووستر میبرد؛ کاری که صرفا از سر علاقه و محبت کودکانه نبود.
سینتیای ۷۰ساله، زنی عاقل، باایمان و دلیــل موفـقـیت پرکینزها در تجارت و زندگی بود و باعث شد فرانسیس پرکینز هم، دستاورد فوقالعاده مادربزرگش در اقتصاد و سیاست آمریکا شود. خانواده پرکینز در ووستر، بهعنوان یک خانواده سختگیر، محافظهکار و جمهوریخواه معروف بودند. فرانسیس در چهارسالگی خواندن را یاد گرفت، در ششسالگی با ادبیات کلاسیک آشنا شد و وقتی هشت سال داشت، بر زبان یونانی و قواعد آن مسلط شده بود و با این توانمندی، دروس مقدماتی کالج را در دبیرستان دولتی و کلاسیک ووستر گذراند و درحالیکه رفتن زنان به دانشگاه ناممکن بود، در کالج مونت هلیوک، در هدلی جنوبی ماساچوست ثبتنام کرد.
این کالج که در سال۱۸۳۷ تاسیس شده بود، قدیمیترین موسسه آموزش عالی برای زنان محسوب میشد و مری لیون، بنیانگذار آن، پیشبینی کرده بود زنان و دختران این کالج «به مقامی در اجتماع برسند که کسی تا به حال به آن دست نیافته است و کاری را انجام دهند که در باور عمومی سخت، ناممکن و عجیب به نظر میرسد»؛ پیشگویی که برای فرانسیس پرکینز، به واقعیت تبدیل شد.
وارث دردانه مادربزرگ
فرانسیس پرکینز، در کالج مونت هلیوک، تحت نظارت سختگیرانه استادان در دورههای آموزشی شیمی، فیزیک، زیستشناسی و ریاضی که از کودکی با آنها آشنا شده بود، تحصیل کرد. در سال۱۹۰۲، در رشتههای شیمی و فیزیک، مدرک کارشناسی خود را گرفت.
در ترم آخر، دورهای را در تاریخ اقتصاد آمریکا تحت نظارت آنا می سول، استاد تاریخ و اقتصاد سیاسی مونت هلیوک گذراند. با روند رشد صنعتگرایی در انگلستان و آمریکا آشنا شد.
از نزدیک شرایط کار در آسیابهای کنار رودخانه کانِتیکت را دید. درباره کارِ سخت زنان و کودکان در کارخانهها، نبود مقررات تنظیم ساعات کاری، ضعف بهداشت مشاغل، فقدان تامین اجتماعی کارگری مطالعه کرد و بعد از فارغالتحصیلی، برای کمک به جامعه کارگری، نابرابری درآمد و تبعیضهای جنسیتی، چندین طرح و برنامه را در دفتر ایدههایش نوشت. اما والدین او قصد نداشتند، او وارد جامعه و اقتصاد کار شود. نهایت تصور آنها از آینده فرانسیس، ازدواج، بچهداری و تدریس مقطعی در کلیسا بود. اما فرانسیس با کمکِ سیاستهایی که مادربزرگش به او یاد داده بود، مغلوب خواستههای پدر و مادرش نشد. برای یافتن شغلی در زمینه مددکاری اجتماعی تلاش کرد؛ اما ناموفق بود.
بنابراین مطالعاتش درباره شرایط زندگی در محلههای فقیرنشین نیویورک را بر مبنای تصاویر جیکوب ریس، مصلح اجتماعی و روزنامهنگار ماکریکری در سال ۱۸۹۰، توسعه داد و برای تدریس در مدرسه دخترانه فریهال در لیکفارست به ایلینوی رفت و ووستر را ترک کرد.
او حتی بر نشان دادن استقلال فردی خود، نام و وابستگی مذهبیاش را نیز از کلیسای برادران پلیموث تغییر داد؛ در ژوئن ۱۹۰۵، یک کلیسای اسقفی، این تغییر او را بهعنوان یک مسیحی بهشدت متعصب و معتقد با نام رسمی فرانسیس پرکینز پذیرفت و فرانسیس، برای تکمیل مطالعاتش، روزهای تعطیل و اوقات فراغت خود را در قدیمیترین خانههای سکونتگاهی آمریکا یعنی در شیکاگو کامانز و هال هاوس گذراند. بهعنوان مددکار اجتماعی به فقرا و بیکاران کمک کرد. با موضوعات چالشی در حلوفصل اختلافات کارگری و دموکراسی صنعتی، آشناتر شد و در سال۱۹۰۷، بهعنوان دبیر کل انجمن تحقیقات و حفاظت فیلادلفیا، برای جلوگیری از انحراف دختران مهاجر تازهوارد، به زنان سیاهپوستی که به تنفروشی روی آورده بودند، مشاوره و خدمات اجتماعی داد و کمک کرد آنها از این مسیر خارج شوند. البته او در کنار این فعالیتهای اجتماعی خیرخواهانه، جامعهشناسی و اقتصاد را نیز در مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا نزد سایمون پاتن، اقتصاددان و رئیس دانشکده تجارت وارتون خواند. با نظریه تغییر از «اقتصاد کمبود» به «اقتصاد فراوانی» آشنا شد. در سال۱۹۰۹، با کمکهزینه تحصیلی مدرسه مددکاری و بشردوستی نیویورک به بررسی سوءتغذیه دوران کودکی دانشآموزان هلز کیچن معروف به آشپزخانه جهنمی منهتن نیویورک پرداخت و بهعنوان کاندیدای کارشناسی ارشد در رشته جامعهشناسی و اقتصاد، دانشگاه کلمبیا ثبتنام کرد؛ مفیدترین دوره تحصیلات تکمیلی؛ چون با پروژه تحقیقاتی «بررسی سوءتغذیه در ۱۰۷ کودک از ۵۱ مدرسه دولتی» بهعنوان پایاننامه کارشناسی ارشد او، توجه جامعه به موضوع سوءتغذیه و فقر در کلانشهرها جلب و دلیلی شد تا در سال۱۹۱۰، فرانسیس پرکینز، دبیر اجرایی اتحادیه ملی مصرفکنندگان نیویورک شود و مستقیما با فلورانس مولتروپ کلی، اصلاحطلب اجتماعی-سیاسی و پیشگام اصطلاح لغو دستمزد کار کند. کار او در این اتحادیه، بر نیاز به مقررات بهداشتی برای نانواییها، حفاظت در برابر آتش در کارخانهها و قانون محدود کردن ساعات کار برای زنان و کودکان در کارخانهها -۵۴ ساعت در هفته- متمرکز شده بود و فرآیند اجرای آن با راهنمایی و مشاوره سناتور رابرت واگنر و تامانی هال، عضو انجمن سنت تامانی، مهارتهای یک لابیگر موثر برای اصلاحات کارگری و اجتماعی را به او آموخت. مهارتی که پایه پیشبرد اهداف سیاسی در بدنه دولت بود؛ اما همزمانی آن با آتشسوزی مرگبار کارخانه بلوز تریانگل، دلیلِ ورود او به سیاست شد.
تولد نیودیل
در بیستوپنجم مارس۱۹۱۱، پرکینز در میدان واشنگتن شهر نیویورک بود که صدای ماشینهای آتشنشانی را شنید.
او درحالیکه به سمت محل آتشسوزی میدوید با وحشت شاهد پریدن ۴۷ کارگر -اکثرا زنان جوان- از طبقههای هشتم و نهم ساختمان بود و جان دادن آنها در کف خیابان را به چشم دید. آتشسوزی درست قبل از پایان روز کاری آغاز شده بود. راههای فرار محدود بودند.
یکی از درها قفل شده بود. نردبانهای آتشنشانی نیویورک فقط به طبقه ششم رسیدند و بالاخره نیمساعت پس از زنگ خطر، آتش خاموش شد. اما در آن ۱۸دقیقه، ۱۴۶نفر -۱۲۳زن/دختر و ۲۳مرد- جان خود را از دست دادند. بیشتر قربانیان، زنان و دختران مهاجر ایتالیایی یا یهودی ۱۴ تا ۲۳ساله بودند. در آن روز، صدای زنان و مردانی ضبط و ثبت شد که در راهپلهها و خروجیهای مسدودشده گیر افتاده بودند و با استنشاق دود یا خفه شدند یا زندهزنده در آتش سوختند. اتفاق مرگباری که در پی آن، صاحبان کارخانه، مکس بلانک و آیزاک هریس که با فرار به پشتبام ساختمان، جان سالم به در برده بودند، به اتهام قتل عمد درجه یک و دو متهم شدند. البته همه میدانستند جرقه این آتش از اعتصاب ۲۰هزار کارگرِ صنعت پوشاک در سال قبل از آتشسوزی زده شده است. اعتصابکنندگان نیویورک، خواهان محل کار برای اتحادیه، شرایط کار ایمن، دستمزد بهتر و ساعات کوتاهتری بودند و صاحبان شرکت به کارگران اجازه تشکیل اتحادیه را نمیدادند. شاید باید این تراژدی رخ میداد تا کاتالیزوری برای طیف وسیعی از اصلاحات باشد و کمیته ایمنی شهروندان ایجاد و اقدامات کافی برای جلوگیری از فاجعههای بیشتر در کارخانههای شهر انجام شود. کمیتهای که تئودور روزولت، فرانسیس پرکینز را دبیر اجرایی آن کرد. اما ماموریت این کمیته و کمیسیونهای بررسی بسیار گستردهتر از چیزی بود که در ابتدا تصور میشد و مطالعه موارد ایمنی مرتبط با آتشسوزی، سلامت و رفاه کارگران صنعتی و تاثیر آن بر خانوادههایشان را دربرمیگرفت. پرکینز یک متخصص شناختهشده در زمینه بهداشت و ایمنی کارگران بود. بنابراین به عنوان شاهدی متخصص، محقق و راهنما، به قانونگذاران پیشرو در بازرسی از کارخانهها و کارگاههای ایالتی کمک کرد تا خطرات صنعتگرایی افراطی را از نزدیک ببینند و کار کمیسیون به تدوین جامعترین مجموعه قوانین حاکم بر سلامت و ایمنی در محل کار منجر شود.
دشمنِ کاخ سفید
پرکینز در انتخابات فرمانداری سال۱۹۱۸، اولین انتخاباتی که زنان نیویورک در آن حق رای داشتند، به آل اسمیت، دوست و متحد خود در آلبانی کمک کرد و کارزار بزرگی برای او به راه انداخت؛ آنقدر بزرگ و اثرگذار که اسمیت، مدت کوتاهی پس از انتخابش بهعنوان فرماندار، به فرانسیس، پستی در کمیسیون صنعتی نیویورک داد تا او اولین زنی باشد که یک پست اداری دولتی را بهدست میآورد و با حقوق سالانه ۸هزار دلار، پردرآمدترین زن دولتی نیویورک میشود. اسمیت با این کار قصد داشت همزمان با نابودی بیکفایتی و فساد در اداره کار و صنایع ایالتی به فرانسیس و همکارانش کمک کند تا قوانینی را که کمیسیون تحقیق کارخانه وضع کرده بود، اجرایی کنند و موفق هم شد. در چهار دوره فرمانداری اسمیت، پرکینز نزدیکترین مشاور کارگری او بود و این همراهیاش او را به ریاست کمیسیون صنعتی رساند. البته نتوانست اسمیت را در انتخابات۱۹۲۸، رئیسجمهور کند؛ چون نیویورک، فرماندار جدیدی به نام فرانکلین دی روزولت را انتخاب کرد. ولی فرماندار جدید هم پرکینز را نیاز داشت. روزولت از پرکینز خواست کمیسر صنعتی ایالت شود و مسوولیت نظارت بر کل دپارتمان کار را بر عهده بگیرد. سمتی که مورد علاقه فرانسیس بود و او را برجستهترین مقام کارگری دولتی در کشور کرد. بماند که فرانسیس جسور بود و در خلال مطالعات خود برای توسعه اقتصاد کارِ سالم، روبهروی بسیاری از دولتیها و سیاسیون ایستاد. او پیشبینیهای دولت هوور، یکی از مورداعتمادترین افراد دولت آمریکا را در ژانویه۱۹۳۰ به چالش کشید و افزایش اشتغال و بهبود رکود را فریبی بیرحمانه نامید. فرانسیس با شواهد آماری حاکی از افزایش بیکاری بهصورت علمی مقابله کرد و با نمایندگان کارگری همراه شد تا برنامههای بلندمدت افزایش اشتغال را جدیتر بررسی کنند.
او در همین راستا، به برپایی کنفرانسی پیرامون بیکاری در هفت ایالت صنعتی شمال شرق کمک کرد، آژانسهای کار ایالتی را گسترش داد و در عین حال، بهطور فزایندهای بر طراحی برنامهای با عنوان «بیمه بیکاری» متمرکز ماند و روزولت را اولین مقام دولتی متعهد به بیمه بیکاری کرد؛ تلاش برای پیشرانی که باعث شد روزولت، در سال۱۹۳۰، پرکینز را برای مطالعه سیستم کار و بیمه بریتانیا به انگلستان بفرستد و او در اکتبر، با توصیههایی برای آن برنامه انگلیسی به واشنگتن بازگردد و به ادعای خودش «برای خدا، روزولت و میلیونها کارگر عادی و فراموششده، کار کند.» هرچند، دو سال بعد از اینکه پرکینز از ماموریت بازگشت، با انتخاب روزولت به عنوان رئیسجمهور، سالهای خدمت عمومی فرانسیس نیز در نیویورک به پایان رسید؛ ولی سیاستها و برنامههایی که برای نیویورک پیش برده بود، ضرورت اجرای سراسری پیدا کردند و بهشدت عملیاتی و موثر بودند. بهنحویکه در فوریه ۱۹۳۳، وقتی رئیسجمهور از او خواست تا در کابینهاش، وزیر کار شود، مجموعهای از اولویتهای سیاستی آماده و مطالعهشده مانند دستمزد، غرامت بیکاری، لغو کار کودکان، کمک مستقیم فدرال به ایالتها برای کمک به بیکاری، امنیت اجتماعی، سیستم کار فدرالی و بیمه درمانی همگانی را روی میز روزولت گذاشت و شرط موافقتش برای حضور در کابینه را تحقق این اولویتها دانست.
روزولت نیز همه آنها را تایید کرد و فرانسیس پرکینز، اولین زن آمریکایی شد که توانست در کابینه ریاستجمهوری خدمت کند.
سالهای اقتدار و آرامش
پرکینز از اولین روزهای حضورش در کابینه روزولت، مدافع قوی برنامههای عمومی برای بازگرداندن بیکاران کشور به محیطهای کاری و اقتصادی شد. طی یک ماه پس از تحلیف روزولت نیز، کنگره، قانونی را برای تاسیس سپاه حفاظت غیرنظامی (CCC)، یک برنامه امداد داوطلبانه دولتی برای بیکاران وضع کرد و روزولت از پرکینز خواست مسوول اجرای آن شود.
پیرو این پیشنهاد و قبل از اینکه روزولت آخرین قانون صدروزه خود یعنی قانون ملی احیای صنعتی را به کنگره ارائه کند، او را متقاعد کرد از اعتبار تخصیصی، ۳.۳میلیارد دلار را برای پروژههای خدمات عمومی و زیربنایی در نظر بگیرد و خودش نیز بهعنوان عضوی از هیات ویژه، ناظر باشد تا این پول در پروژههای مفید اجتماعی مانند ساخت و توسعه مدارس، جادهها، بزرگراهها، پروژههای مسکن و دفاتر پست هزینه شود و طرحهای عمومی تا سال۱۹۳۴ بین ۱.۵ تا ۲میلیون نفر را به کار بگیرند. پیشنهاد بزرگی که روزولت را شگفتزده و در سال۱۹۳۴، پرکینز را به ریاست کمیته امنیت اقتصادی منصوب کرد؛ جایی که او قانون تامین اجتماعی را به تصویب رساند.
این قانون که در ۱۴اوت۱۹۳۵ از سوی رئیسجمهور امضا شد، شامل بازنشستگی سالمندان، غرامت بیکاری، غرامت کارگران و کمک به نیازمندان و ناتوانان بود و در جریان توسعه آن، در سال۱۹۳۸، کنگره قانون استانداردهای کار منصفانهتر را تصویب کرد که شامل تعیین حداقل دستمزد و حداکثر ساعات کار و البته ممنوعیت کار کودکان بود. هرچند زمان زیادی را برای تحقق عینی و واقعی نیاز داشت.
مدت زمانی که پرکینز را تا به هنگام مرگ روزولت، در کابینه نگه داشت.
در سال۱۹۴۴، برایش تحسین مجله آمریکایی «Collier's» از دستاوردهای ۱۲ساله او با عنوان «نه به اندازه نیودیل روزولت، بلکه به اندازه نیودیل پرکینز» را به همراه آورد و در واقع، دلیلی شد تا خود او قبل از ترک وزارت کار، همکارانش را تحسین کند. او بعد از روزولت با دستور هری ترومن، تا سال۱۹۵۳ رئیس کمیسیون خدمات دولتی ایالاتمتحده ماند، در کنارش شروع به سخنرانی کرد تا ۸۵سالگی، مدرس دانشکده روابط صنعتی و کار دانشگاه کرنل، بود و در نهایت در ۱۴مه۱۹۶۵، در کنار همسرش پل ویلسون در گورستان گلیدن نیوکاسل با فاصله کمی از خانه آجریشان، جایی که برایش کنج دنج دنیا بود، آرام گرفت.
منبع: سالنامه «دنیای اقتصاد»