مشغله اصلی یک شهر تاریخی
از سوی دیگر، همگام با هدایت بخش کشاورزی به تولید محصولاتی با ارزش تجاری و صنعتی، موقعیت مواصلاتی یزد نیز عاملی در تسریع ورود مواد خام و صدور کالاهای صنعتی بود. بنابراین با توجه به جایگاه برجسته نساجی در تمدن ایرانی، پژوهش حاضر میکوشد تا با تکیه بر اعتلای این صنعت در عصر صفوی، جایگاه و سهم یزد را در این فرآیند با محوریت برجستگی منسوجات پارچهای آن در دربارهای ایران و سایر ملل و سبک خاص و مهارت بافندگان آن بررسی کند.
بالندگی نساجی در ایران عصر صفوی
بر مبنای آثار و اسناد بازمانده، میراث نساجی ایرانیان از روزگار باستان به دوران اسلامی منتقل شده است. از حیث طرح و نقشه پارچه، بهکارگیری نقشهای گیاهی در اواخر دوره سلاجقه بزرگ، الگوهای ساسانی را کنار زدند. (الوند، 1355: 216) و طی قرون 8، 7 ق با اسکان بافندگان و ورود آثار نقاشان چینی به دست مغولان (برت، 1346: 216)، این روند رو به تکامل نهاد. در دوره تیموریان نیز فزونی غنا و گیرایی در ترکیب طرحها، عملا بستری فراهم ساخت تا این دستاورد کهن به نساجان عصر صفوی انتقال یابد. با تاسیس سلسله صفوی و اتحاد سیاسی کشور، بازرگانی و تا حدی صنایع پیشهوری بهویژه در ربع اوایل قرن یازدهم، گسترش یافت. با رشد شهرنشینی، اکثر پیشهوران به بافندگی و رنگرزی روی آوردند و علاوه بر شاه، تجار و پیشهوران شهری و روستایی نیز در تولید و فروش بسیاری از فرآوردههای پارچهای سهیم شدند.
بهاین ترتیب در تبدیل بافندگی به محور صنایع ایران و ارتقای بافندگان پارچه در ردیف قدرتمندترین اصناف زمان صفوی (فوران، 1383: 62-61)میتوان عوامل چندی را دخیل دانست:
- حمایت سلاطینی چون شاه اسماعیل از تولید پارچههای ابریشمی و نخی و کنترل دقیق شاه عباس اول بر سازمان ابریشمبافی کشور (مک داول، 1374: 160-159)
- فراوانی ابریشم (شاردن، 1336: 4/ 356) و توجه شاهان صفوی به تجارت و کنترل سازمان خرید و فروش آن، خاصه در زمان شاه عباس اول (تاورنیه، 1369: 401)
- اقبال شاهزادگان، اشراف و امرا به بافتههای داخلی و استفاده از پارچههای گرانبها در تزئین کاخها و چادرهای سفری (سانسون، 1346: 59)
- حمایت شاه عباس اول از هنرمندان عالیقدری که به دلیل عدم تشویق و نداشتن امکانات، در انزوا بهسر میبردند (بهشتیپور، 1343: 182)
- امنیت و آسایش عمومی بهویژه در دوران شاه عباس اول که به همراه رونق تجاری، به ثروتمندی ایرانیان (آکرمن، 1363: 18) برای تهیه منسوجات گرانقیمت منجر شد
- تقلید متن جامعه از بزرگان و اشراف در نوع پوشش، تا حدی که دوته ونه مینویسد: با آنکه رخت و لباس ایرانیها خیلی خرج دارد، ولی باز ایشان پوشاک خود را زود به زود عوض میکنند و در حالی که ترکها لباس خود را چند سال میپوشند، ایرانیها همین که لکهای بر لباس آنها بیفتد، آن را کنار میگذارند (ونه، 1353: 63).
بهاین ترتیب با افزایش تقاضا، کارگاههای سلطنتی برای تامین احتیاجات دربار شاه (کمپفر، 1360: 150) برکار خود افزودند و علاوه بر آن، مقدار عمدهای از تولیدات بافندگی آنها به بازارهای اروپا و روسیه حمل میشد (زکی، 1363: 241).
بالندگی نساجی یزدی در عصر صفوی
بهرغم آنکه در دوران صفوی حیات سیاسی یزد با رخدادهایی همچون شورش رئیس محمدکره (امینی هروی، 1383: 233، میرمیران و بکتاش خان (جنابدی، 1378: 678-679) در اواخر سلطنت محمد خدابنده و حملاتی چند از سوی ازبکان درآمیخت، در کل، دفع سریع این بحرانها و تبدیل چندینباره به ایالت خاصه (رهربرن، 2537: 178-177) خود دلیلی است بر پایگاه سیاسی نبودن یزد در چارچوب تحولات ایران. به دیگر روی، جایگاه صنعت نساجی و موقعیت تجاری و جغرافیایی در سرحدات عراق عجم، از مهمترین عناصری بودند که سلاطین صفوی را به حفظ نظم و آرامش در آن فرامیخواند. بر این اساس، اهمیت نساجی یزد را میتوان از زوایایی چند مورد توجه قرار داد:
نقش تجار و حکومت در توسعه نساجی
بنا بر اطلاعات موجود، در روزگار صفوی، بافندگی یکی از مشاغل اصلی اهالی یزد بوده است (آذر بیگدلی، 1337: 266). گستره این شغل به حدی بود که اشاره جامع مفیدی به احداث بازار «علاقهبندان» (مستوفیبافقی، 1338: 1/ 373) برای عرضه انواع دستبافها، ابریشم کلاف، نوار و زانوبند (تاورنیه، 1369: 391)، شغل «شودمالی» که مربوط به آهار پارچه بوده و در اصطلاح محلی به شومالی معروف بود (افشار، 1374: 2/ 143)، وجود عناوین خانوادگی نظیر: مخملباف، نقشبند، علاقهبند، زریباف و حریرباف و هدایت کشاورزی به تولید بخشی از مواد خام مورد نیاز نساجی را میتوان نمادهایی از برجستگی این صنعت بهشمار آورد. در این میان، نهتنها تجار یزدی نقش بارزی در تهیه ابریشم خام از نقاط دوردستی چون استرآباد و خراسان داشتند، بلکه نظارت و حمایت حکومت مرکزی از کارگاههای نساجی نیز نقش چشمگیری در تحریک اهالی به اشتغال در این صنعت داشت.
در کنار نظارت مذکور که حتی تطور و دگرگونی تولیدات را نیز شامل میشد و حکومت از طریق کارگاههای سلطنتی، نقوش طرحهای موردنظر را تایید میکرد (آکرمن، 1363: 49)، عامل دیگر رشد نساجی را در یزد، خاصه در دوران شاهعباس اول، میتوان به واسطه رونق تجارت و امنیت جادهها دانست. برمبنای جایگاه تجاری و موقعیت مواصلاتی منطقه، تجار یزدی از دو سو به توسعه بافندگی یاری میرساندند، نخست تهیه مواد خام مورد نیاز و دیگری صدور و معرفی کالاهای تولیدی. تجار ابریشم، مواد اولیه را در چرخهای سنتی به توزیعکنندگان میفروختند و آنها این مواد را در اختیار صاحبان کارگاهها قرار میدادند. در هر کارگاه نیز تعدادی بافنده، حقوق خود را بر حسب هر ذرع پارچه، دریافت میکردند و به این ترتیب، چرخه تاجر، توزیعکننده، صاحب کارگاه و بافنده، عمومیترین ساختار اشتغال داخل شهر یزد را تشکیل میداد.
بهاین ترتیب، در زمینه وجود شرایطی مطلوب جهت گرایش عمومی به بافندگی، نهتنها تولید انواع منسوجات برای طبقات مختلف اجتماعی رو به فزونی نهاد (یاوری، 1380: 70) بلکه به واسطه مرغوبیت و مهارت بافندگان در تولید پارچههای زربفت، مخمل، اطلس، کمخا- نوعی جامه نفیس و منقش و یک رنگ- (قاری، 1303: 203)، الجه- مخفف الاجه ترکی و جامهای راهراه و رنگارنگ - (همان: 196)، سلاطین صفوی آنها را برای شاهان سایر ملل هدیه میفرستادند (افشار، 1354: 298؛ فرمان شاه طهماسب اول در پذیرایی از همایون پادشاه هند با اطلس یزدی، نوایی، 1368: 55؛ بیات، 1382: 20-15).
منصب گرکیراقی و مالالتجاره پارچه
در تذکرهالملوک به هنگام بحث از وظایف مستوفیان و مشرفان، چهار مرتبه از اجناس ارسالی گرکیراقان سخن بهمیان آمده است (میرزا سمیعا؛ 1368: 62، 64، 66، 68). مینورسکی وجه تسمیه این لغت ترکی را مرکب از دو جز garak یعنی لازم و ضروری و yaraq از ریشه yaramaq به معنی مفید بودن میداند که در ترکیب به معنای حامل و رساننده ملزومات یا اسلحه است (مینورسکی، 1368: 218). این اصطلاح که در کتابهای تاریخی عصر صفوی و حتی آققویونلوها به کرات آمده، گویا حوزه وسیعی از تهیه و تدارک مایحتاج نظامی تا تهیه پارچه و ساز و برگ چرمینه قشون را در برمیگرفته است (منصوری، 2537: 55). همچنین، با توجه به آنکه در تذکرهالملوک همراه با اجناس تحویلی گرکیراقان، صاحبان حرف خیاطی و شعربافی و زینسازی هم یاد شدهاند و با گرکیراقان ارتباط یافتهاند (همان: 56)، میتوان حدس زد این منصب برای تامین انواع مختلف پارچه و سایر اشیای مصرفی و قیمتی ایجاد شده است (رهربرن، 2537: 184-183) و گرکیراقها بصیرت و تخصص والایی در شناسایی کالا داشتند (مینورسکی، 1368: 218). به این ترتیب، در ولایات خاصه همگام با وزرا و عمال دیوانی که موظف به تهیه مایحتاج دربار بودند، گرکیراقها نیز به عنوان متخصصان پارچه، مامور تشخیص مرغوبیت کالاو ارسال آن برای حکومت مرکزی بودند.
وجود چنین منصبی را در یزد از دو وجه میتوان محل توجه قرار داد: کیفیت محصولات و قرار داشتن در حوزه اراضی خاصه که گویی گرکیراقها بخشی از مالیات منطقه را از طریق پارچه تامین میکردند (همان: 217). بر این اساس، اشاره جامع مفیدی به فردی با نام میرزا خلیلالله که در 1034 ق مقام «جلیلالمرتبه وزارت و گرکیراقی و تصدی خالصه و حکومت مجوسیان و مهم استیفای دارالعباد یزد» (مستوفیبافقی، 1338: 3/ 190) را دریافت نمود،مشعر بر آن است که این منصب در ردیف وزارت و استیفا به نوعی با امور مالی سر و کار داشته است. به این ترتیب، اگر بپذیریم با توجه به شغل اکثریت اهالی، بخشی از مالیات یزد را گرکیراقها با دریافت پارچه تامین میکردند، آنگاه نمیتوان ادعای مستوفی بافقی در ایجاد این منصب را در 1034 ق پذیرفت؛ چنانکه اطلاعات سایر منابع نیز مبین آن است که پیش از این، در زمان شاه طهماسب اول، میرزا ابوطالب، از سادات برجسته کاشان (کاشانی، 1384: 192-191) و محمدی خان کُرج در 999 ق از سوی شاهعباس به «وزارت و گرکیراقی دارالعباده یزد» (همان: 544) رسیده بودند.
به هر روی، وجود شرایط مطلوب در تامین ابریشم موردنیاز، تعدد کارگاههای نساجی و مهارت نساجان در طراحی و بافت فنی پارچه، باعث شد تا یزد نهتنها به عنوان یکی از مراکز تهیه ملبوسات درباریان و امرا بهشهرت رسد، بلکه با رونق تجارت بهویژه در پادشاهی شاهعباساول، پارچه به یکی از مهمترین کالاهای صادراتی یزد تبدیل شد. مطابق با تومار فهرستی از کاروانسراهای موجود در اصفهان که درآن به اسامی چند کاروانسرای یزدی نیز اشاره شده است، میتوان به تنوع پارچههای صادراتی یزد پی برد. بنا بر اطلاعات منبع یاد شده، در کاروانسرای یزدیان، واقع در میدان شاه، «بزازان دولتمند حجره داشتند و متاعهای خوب، از زربفت و مندیلهای زرتار و هر جنس پارچه» (افشار، 1376: 554) عرضه میکردند. همچنین، در کاروانسرای خواجه محرم، واقع در میدان شاه، پارچههایی چون الجه و تفصیله (همان: 555) به معرض فروش گذاشته میشد.
پارچههای یزد از حیث طرح و سبک
با شکلگیری همکاری میان نقاشان و طراحان پارچه، از دوران ایلخانی و رشد این فرآیند، با تاسیس مراکز فرهنگی- هنری در شهرهای تبریز، هرات و سمرقند در عصر تیموری میراث مذکور در دوران صفوی به عالیترین سطح خود ارتقا یافت (روحفر، 1380: 33). بهاین ترتیب، تمایل شدید طراحان به جنبه تصویری و نقش و نگار، به یکی از مهمترین ویژگیهای نساجی عصر صفوی تبدیل شد و با تزئین منسوجات به نقش گلها و شاخ و برگ گیاهان، نخلهای بادزنی، چشمانداز گلزارها، پرندگان، آهوها و نقش ابرهای چینی (رمضانخانی، 1387: 36)، طراحی پارچه در سه دسته تصویر انسان، زری نوشتهدار و داستان (برزین، 1346: 44) نمودار شد. از طرح تصویر انسان غالبا برای تزئین پرده استفاده میشد؛ از زری نوشتهدار برای روپوش قبور یا پردههایی که مقبرهها یا اماکن مقدس را پوشش میداد و در طرح داستان، استفاده از قصههای رزمی و بزمی مقتبس از دواوین شعری، مورد توجه بود.
بر این اساس، هرچند طراحان یزدی نیز همگام با ظهور سبکهای هنری در طراحی پارچه، با ارائه الگوهایی خاص، باعث شناسایی منسوجات خود شدند (بهشتیپور، 1343: 163)، در مجموع، نمیتوان کل طرحهای آنها را بدیع و مختص به یزد دانست. به عبارت بهتر، از آنجا که بخشی از نقوش یزد برگرفته از آثار طراحان تبریز بود، ناپایداری اوضاع این شهر تا دوران شاهعباس و کمبود الیاف و قطع ناگهانی کارهای پیشین، نهتنها موجب انحطاط پارچههای اطلسی مشهور تبریز شد، بلکه به تبع آن، کارگاههای یزد نیز که مهمترین خریدار نقوش تبریز بودند، از طرحهای جدید محروم شدند (آکرمن، 1363: 44). این موضوع به همراه وابستگی بافندگان یزدی به حکومت مرکزی و ارائه نقوش مورد نظر از طریق کارگاههای سلطنتی (همان: 49) باعث رکود و تکرار طرحهای قدیمی تا سال 993 ق شد.
در واقع هرچند به واسطه عوامل یادشده، یزد نیز همچون دیگر مراکز نساجی ایران دچار رکودی چشمگیر در طراحی پارچه شد، پذیرش چنین قضاوتی بیشتر در قیاس با عصر طلایی نساجی یزد، به روزگار شاه عباس اول مصداق مییابد. از این گذشته، ارائه طرحهای بدیع در کارگاههای غیر دولتی که استادکار میتوانست به دلخواه، نقاشی را به استخدام درآورد و حتی احتمال عرضه برخی نقوش به کارگاههای سلطنتی، باعث شد تا در دوران مذکور، پارچههایی به سبک و نقشه پارچههای تولیدی یزد به سایر نقاط ارسال شود. به هر روی، در تصویری کلی، برجستهترین ویژگی طرحهای یزد را میتوان در موارد زیر بیان کرد:
- استفاده از تصویر زنبور روی پارچهای به نام «صالحه» که بافتی دولا داشته و در میان طرحهای همزمان با خود مبین ابتکار خاص هنرمند است (همان: 73)
- طرح بوته پیچک که به حالت یکی در میان با تصاویر، تکمیل میشد (همان: 75)
- طرحی که در آن پودها به سمت پشت پارچه با استفاده از نخهای ضخیم و شلباف برگشته و ضمن ارائه ظاهری بسیار ظریف و زیبا، ویژگی مختص یزد به شمار میرفت (همان: 76)
- طرح پیچک شیپوری سفید و مزین به گلهای سرخ (همان) تغییر شکل در طرح پارچههای مخمل که عمدتا شامل گیاهان تخیلی بوده و اغلب منشا آن بوتههای پیچک بود
- استفاده از نقوش پیچک نیمهطبیعی و نیمهتخیلی در اندازههای بزرگ روی پارچههای مخمل با زمینه سرخ. عظمت این کار در آنجاست که نهتنها هیچگونه ناهنجاری در این طرح به چشم نمیخورد، بلکه دارای نوعی حالت موزون بوده و این خصیصه به واسطه استفاده از مواد اولیه مرغوب، به مراتب افزایش یافته است (همان: 78)
- پرزدار کردن زمینه پارچه و بهکارگیری نقوش فاقد پرز روی آنکه نوعی حالت تکمیلی و جالب توجه به طرح پارچه میداد (همان)
- پیاده کردن طرحهای گیاهی روی پارچهای که در بافت زمینه آن از نخهای نقرهای استفاده میشد. در این طرح، پارچه به وسیله دستگاههای بافندگی معمولی و به شیوه مرکب بافتهشده و تمایز آن با نمونه بافت اصفهان و کاشان در پهنتر بودن پودهای به کار رفته بود (همان).
منبع: پژوهشنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی