نان خوردن و نمکدان شکستن!
بنابراین دو دولت شوروی و انگلستان در سوم شهریور ۱۳۲۰ با هدف گشایش جبهه جدیدی برای ارسال کمک به شوروی از شمال و جنوب وارد ایران شدند. این اشغال تغییرات متعددی را در صحنه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در پی داشت.
در عرصه سیاسی رضاشاه که در برابر متفقین ناتوان و منفعل شد از مقام خود به سود فرزندش کنارهگیری و سپس اقدام به ترک کشور کرد. در چنین شرایطی حضور نیروهای متفق هزینههای گزافی را به دولت تحمیل میکرد که این امر خود موجب بحرانهای اقتصادی و به تبع آن بحرانهای اجتماعی در ایران میشد. در این زمان قوت غالب ایرانیان نان بود و دولت مسوولیت جمعآوری و ذخیره غلات را به عهده داشت، ولی همزمان با اشغال کشور به وسیله نیروهای خارجی، اغلب ادارات دولتی مختل شده و امکان نظارت و کنترل بر این امور را از دست دادند. بنابراین سیلوها خالی شدند و دولت در تامین غلات بهویژه تهیه نان برای مردم ناتوان ماند. بهعلاوه در این زمان تولید گندم بهطور کلی روبه کاهش گذاشت. چرا که از یکسو دولت آن را به قیمت اندکی خریداری میکرد و کشاورزان تمایلی به کشت این محصول در برابر محصولاتی که ارزش صادراتی داشتند، از خود نشان نمیدادند و از طرف دیگر عوامل طبیعی یعنی خشکسالی در این سالها بهویژه در مناطق غربی و مرکزی ایران به تشدید بحران دامن میزد. عامل داخلی دیگری که کمبود نان در این زمان را موجب شد، احتکار گندم به وسیله مالکان و دلالان بود که از شرایط خلأ قدرت استفاده کرده و تلاش داشتند بر میزان سود خود بیفزایند.
ضعف دولت مرکزی به جهت تغییرات و تمرکز آن بر حضور اشغالگران موجب شده بود تا دولت توجه محدودی به تامین امنیت در کشور داشته باشد و ناامنی و راهزنی به کشاورزان اجازه کشتوکار آسان و برداشت محصولات را نمیداد. نیروهای خارجی نیز با آنکه مدعی بودند که احتیاجات خود را از خارج تامین میکنند ولی عملا گذشته از آنکه موجبات تضعیف دولت را فراهم آورده بودند در تشدید بحران مداخله داشتند. برخی از گزارشها به مداخله این دولتها در قاچاق غلات که در این روزگار به علت بالا بودن قیمت غله در کشورهای همسایه چون ترکیه و عراق رواجی چشمگیر یافته بود، حکایت دارند. دولت شوروی، منطقه آذربایجان را که یکی از غلهخیزترین نقاط ایران بود به اشغال خود در آورده و علاوه بر آنکه اجازه صادرات غله این ناحیه را به سایر نقاط ایران نمیداد بلکه از محصولات آن در جهت رفع احتیاجات خود بهره میبرد و حتی گاه آن را در قبال پرداخت مبالغ اندک به شوروی ارسال میکرد. فشارهای این دولت بر ایران در این زمان بیش از سایر اشغالگران بود و تقریبا اغلب هزینههای اشغال را به ایران تحمیل کرده بود. نیروهای شوروی علاوه بر آذربایجان، گیلان، مازندران، کردستان، زنجان و شمال خراسان را نیز اشغال کرده بودند که این مناطق از آبادترین و غنیترین مناطق ایران در آن زمان بود و شوروی تلاش میکرد با اعمال محدودیتهای هرچه بیشتر قدرت خود را در این مناطق تحمیل کند.
نکته دیگری که در کار تولید و توزیع گندم در این زمان خلل وارد میکرد، آن بود که ایران به موجب پیمان اتحاد سهگانه کلیه وسایل حملونقل و راهآهن ایران را در اختیار متفقین قرار داده بود و سهلانگاری آنان در کار توزیع مناسب گندم موجب کمبود آنها در اغلب نقاط کشور شد. در این شرایط قحطی و گرسنگی بخشهایی از ایران را فراگرفت. کیفیت نان تولیدی بسیار پایین بود و در برخی مناطق شورشهایی در اعتراض به این شرایط به وقوع پیوست. دولت در ابتدا کوشید با ارائه راهکارهایی به مقابله با این شرایط بهویژه کمرنگ کردن نقش عوامل داخلی نظیر احتکار بپردازد. به این منظور به بازداشت شماری از مالکان که حاضر به تحویل گندم نشدند اقدام کرد و در اسفند ۱۳۲۰ قانون منع احتکار را تصویب کرد که طی آن خرید و فروش آزاد غله و نیز صدور آن به همراه تعدادی دیگر از کالاهای اساسی ممنوع شد. نانوایان نیز از تنبیه و توبیخ در این راستا در امان نماندند. کیفیت بد نان به شدت مورد اعتراض مردم بود، چراکه معمولا آرد را با ارزن، خاک اره و آهک مخلوط میکردند و گرانفروشی و کمفروشی نیز از اقدامات رایج نانوایان در این زمان بود. همچنین دولت با وارد کردن غلات از هندوستان در نیمه ۱۳۲۱ تا حدودی این کمبود شدید را جبران کرد ولی در نیمه دوم ۱۳۲۱ با مخالفت انگلستان برای واردات غله از هند با بهانه کافی بودن تولیدات گندم ایران، واردات متوقف شد. دولت ناگزیر اقدام به جیرهبندی گندم و نان کرد و مردم با ارائه برگ شناسنامه کوپن نان دریافت میکردند.
با تمام این شرایط صاحبان گندم با وجود اینکه از عواقب احتکار و فروش آن در بازار آزاد آگاه بودند، حاضر به فروش آن نمیشدند. دولت جدیدالتاسیس قوام به جهت اهمیت این بحران اقدام به تاسیس وزارت خواربار کرد و مهدی فرخ (معتصمالسلطنه) بهعنوان نخستین وزیر خواربار به کابینه وارد شد. دولت انگلستان بر ایران فشار آورد تا مستشارانی را به منظور رسیدگی به این شرایط استخدام کند. آنان میکوشیدند حداکثر بهره را از منابع داخلی ایران به منظور پیشبرد اهداف خود ببرند اما در مجموع ایرانیان نسبت به انگلیسیها دیدگاه مثبتی نداشتند. در این شرایط ورود آمریکا به معادلات داخلی ایران با تلاش قوام در جهت تعدیل قدرت انگلستان و شوروی صورت گرفت. دولت ایران اللهیار صالح را به آمریکا فرستاد تا مقامات آن کشور را از وخامت اوضاع غله در ایران آگاه ساخته و از آن دولت تقاضای کمک کند. وزارت امورخارجه آمریکا هم موافق اتخاذ سیاستی مثبت و فعال در ایران بود، نه تنها برای تسهیل عملیات نظامی متفقین بلکه بیشتر تلاش داشت مناسبات خود را پس از جنگ گسترده سازد. بنابراین اگرچه آمریکا بهعنوان متحد انگلیس وارد ایران شد اما رقابتهای درونی این دو قدرت موجب شد اوضاع تا حدودی به سود ایران پیش رود. این شرایط سبب شد تا انگلستان از شرایط اجتماعی ناشی از نارضایتی مردم از دولت حمایت نماید و این امر در نهایت به سقوط دولت قوام انجامید.
استخدام دکتر آرتور میلسپو برای دومین بار با سمت رئیس کل دارایی به وسیله دولت و با تصویب مجلس در سال ۱۳۲۱ به منظور سامان دادن به شرایط مالی ایران صورت پذیرفت و شریدان در رابطه با شرایط مربوط به خواربار با او همکاری میکرد. مدتی پس از ورود میلسپو، وزارت خواربار در تیرماه ۱۳۲۲ به علت نتیجهبخش نبودن اقدامات آن منحل شد و میلسپو بخشی را به نام اداره «غله و نان» تاسیس کرد. اداره جدید عهدهدار جمعآوری غله، اداره کردن امور نانواییها و توزیع نان و آرد بود. تلاش شده فروش و حملونقل غله بیش از پیش در انحصار دولت درآید. در این شرایط حتی حملونقل آن توسط مردم نیازمند اخذ مجوزهای لازم شد. جیرهبندی اعمال شده سخت بر مردم فشار میآورد چراکه سهم هر کارگر ۸۰۰ گرم، مردم عادی ۴۰۰گرم و کودکان ۲۰۰ گرم تعیین شد. به علاوه به روستاییان مهاجر به شهرها یا روستاییان ساکن در حومه شهرها هیچ سهمی تعلق نمیگرفت. همچنین یک سیلوی مرکزی ایجاد شد که کار پخت نان در آنجا صورت گیرد تا از سوءاستفادههای نانوایان کاسته شود اما اینکار توفیق چندانی نیافت. میلسپو ضمن تاکید بر خرابکاری و تحریک نانواها علیه نانواخانه سیلو، کیفیت نامناسب تولیدات این نانوایی را نیز در شکست طرح موثر میداند.
وی مینویسد: «نانهای محصول نانوایی مزبور شبیه به قرصهای نان آمریکایی بود، در حالیکه ایرانیان عادت به نانهای صاف و نازک دارند. به ذائقه ایرانیان کیفیت نان سیلو در مقایسه با تولید نانواییها بسیار بد بود.» به گفته میلسپو نان نانوایی مرکزی سیلو «سنگین بود و درون آن از خمیری ناماکول پر شده بود و پوستهای به سختی سمنت(سیمان) داشت و آرد آن مخلوطی بود از آرد جو با بیش از درصد عادی به همراه تکههای نخ و شن.» شریدان اما معتقد بود شکست این نانوایی ناشی از شرارت نانواهای محلی است و ضمن ستایش کمکهای آمریکا و انگلیس به ایران، میکوشید نشان دهد که مردم آمریکا و انگلیس نیز در مضیقه هستند و ایرانیان را تشویق میکرد که غذای کمتری بخورند و سفرههای خود را کوچکتر کنند. آمریکا تلاش داشت از مستشاران خود در ایران بهعنوان ابزار اصلی اجرای سیاستهایش بهره ببرد. اصرار آنان به استفاده از کارشناسان، مدیران و روشهای آمریکایی برای رفع نابهسامانیهای داخلی در ایران و حمایت جدی از مستشاران برای اجرای برنامههایشان بیانگر اهمیت این موضوع در نزد آمریکاییان بود. این مستشاران معمولا از حوزه انجام وظایف خود پا را فراتر گذاشته و به بهانه حل بحران مستقیما در اداره امور کشور مداخله میکردند. تا آنجا که حتی در چند مرحله اقدام به تغییر استانداران و فرمانداران محلی میکردند. اقداماتی که آنها برای کاهش معضل نان انجام دادند نتوانست موجب حل بحران شود و افزایش دوبرابری قیمت نان موجب تبعات اجتماعی جدی در شهرها شد.
منابع:
عباس پرتوی مقدم، «نقش و عملکرد متفقین در بحران غله ایران به هنگام جنگ جهانی دوم»، مطالعات تاریخی، ۱۳۸۴
استیفن ل. مک فارلند، «کالبدشکافی یک تجمع سیاسی در ایران»، ترجمه نادر میر سعیدی، تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۳.
کریم سلیمانی، جمیله عزیزخواه، «اقدامات میلسپو برای حل بحران نان»، پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ، ۱۳۹۱.