خاستگاه مهم تولید دانش
سرانجام تلاشهای خسرو انوشیروان در این راستا به بار نشست و زمینه برای تحولات بزرگ علمی و شکوفایی فرهنگ و تمدن ایران آماده شد؛ ولی چون در تحولات علمی و فرهنگی پیوسته عنصر «زمان» یکی از عوامل اصلی است، از این رو جنبش فرهنگی ایران سالها بعد نتیجه داد و تمدن اسلامی آن را در خود جذب و تکمیل نمود (محمدی ملایری، ۱۳۳۳: ۲۴۳). در واقع نهضت ترجمه و جنبش فرهنگی ایرانیان از زمان خسروانوشیروان شروع شده و در عهد عباسی بذر یا نهالی که در این دوره کاشته شده بود، ثمر داد و به اوج باروری خود رسید. در این دوره برای تدریس فلسفه و حکمت در جندیشاپور و ترجمه متون فلسفی و حکمت، از هند و روم تلاشهای زیادی انجام شد. با ورود اسلام به ایران نیز پرورشیافتگان جندیشاپور به دلیل آشنایی با حکمت و متون فلسفی، اقدام به تالیف و ترجمه کتابهای فلسفی کردند. ضمن اینکه پرورشیافتگان جندیشاپور با تدریس فلسفه نیز عامل انتقال تجربیات فلسفی پیشینیان به عالم اسلامی شدند.
در سده ششم میلادی تلاشهای زیادی برای توسعه فلسفه در جندیشاپور انجام شد. در این دوره در جندیشاپور فلسفه و حکمت تدریس میشد و کتابهایی در زمینه فلسفه و حکمت تالیف و ترجمه شد. با ورود اسلام به ایران نیز حکیمان جندیشاپور عامل انتقال تجربیات نیاکان خود به عالم اسلامی شدند. شاهد این گفته آن است که در سال ۱۷۱ه.ق. یحیی بنخالد برمکی، برای اینکه اعتماد خلیفه را به بُختیشوع (از پزشکان سرآمد جندی شاپور)به دست آورد، هیاتی از پزشکان بغداد، همچون ابوقریش، عبدالله طیفوری، داودبن سرافیون، و سرجیوس را به دربار خواند، تا پیشروی خلیفه، دانش و آگاهیهای بُختیشوع را بیازمایند. ابوقریش عیسی در همان آغاز به خلیفه یادآور شد که بُختیشوع و پدران وی همه از مردان منطق و مناظره و آگاه به فلسفهاند، و نمیتوان به سادگی با آنها به مناظره و مباحثه علمی پرداخت (ابن ابی اصیبعه، ۱۳۴۹: ۳۲۴). این سخن آشکارا پیشینه دانش منطق و فلسفه و حکمت را در جندیشاپور و آشنایی پزشکان جندیشاپوری را با فلسفه و منطق، که لابد پیشینه آن به روزگار ساسانیان میرسیده است، نشان میدهد (جلیلیان، ۱۳۹۲: ۹۱). چراکه بنا بر گفته ابن ابی اصیبعه، بختیشوع و پدران وی آگاه به فلسفه و منطق بودهاند، که طبق سیستم طبقاتی جامعه عصر ساسانی، فرزندان تجارب پدران را به ارث میبردند و به نسلهای بعدی منتقل میکردند.
چنانکه جبرائیل بن بختیشوع نیز همانند پدران خود به فلسفه و منطق آشنا و حتی میتوان گفت صاحب نظر بوده است، زیرا کتابهایی با عناوین: «رساله الی مامون یامره بما اجتمعت علیه فلاسفه الروم و الفرس» و «کتاب مدخل الی صناعه المنطق» (ابن ابی اصیبعه، ۱۳۴۹: ۳۵۰؛ ابنجلجل، ۱۳۴۹: ۱۳۵؛ آذرنوش، ۱۳۷۴: ۶۰۴)، داشته است؛ که حاکی از تسلط وی به فلسفه بوده است. علاوه بر اینها، جبرائیل بن عبیدالله بن بُختیشوع بن جبرائیل نیزکتابی به نام «مطابقت میان اقوال انبیا و فلاسفه» (قفطی، ۱۳۷۱: ۲۰۸)، نوشت که خود، علاقه و صاحب نظر بودن او در فلسفه را نشان میدهد.
یکی دیگر از حکیمان جندی شاپور،که در دانش دوستی منصور عباسی نیز نقش داشت، ابوایوب موریانی است. وی در اواخر عهد امویان تا عهد منصور عباسی میزیسته، در طب، فلسفه، حکمت و حساب، صاحبنظر بوده است(جهشیاری، ۱۳۵۷: ۶۵). این موضوع، به وضوح بیانگر آن است که وی با دانشگاه جندی شاپور و کتابخانه آن در ارتباط بوده است، وگرنه بدون وجود کتاب و کتابخانه و دانشگاه، نمیتوان حتی از حساب و طب و فلسفه و نجوم نام برد، چه رسد به اینکه مدعی صاحب نظر بودن در این علوم باشی. ابوایوب موریانی وزیر و مشاور منصور عباسی بود. جایگاه و نفوذ ابوایوب بر منصور به گونهای بود که مردم میگفتند او منصور را سحر و جادو کرده است، زیرا منصور او را تامالاختیار در تمام امور دیوانی کرده بود (همان: ۶۸- ۶۶).در طول تاریخ وزیران همواره نماد خردمندی بودهاند، به ویژه در گذشتههای دور همیشه شاه و وزیر خردمند و حکیمش، ترکیبی میشدند از ایده شاه/ فیلسوف افلاطون (افلاطون، ۱۳۵۳، کتاب پنجم: ۲۷۳). اصولا وزیر میبایست جامع علوم و در یک کلام حکیم میبود وگرنه به مقام وزارت نمیتوانست نائل شود. ابوایوب موریانی نیز از این واقعیت تاریخی مستثنی نبود. او به گفته خود، جز فقه در همه دانشهای دیگر نظر کرده و چیزی اندوخته بود و بهویژه در ادب و فلسفه و حکمت و کیمیا و طب و نجوم و حساب و سحر دست داشت(جهشیاری، ۱۳۵۷: ۶۵). با توجه به نفوذی که ابوایوب در منصور عباسی داشت و مدام طرف شور او قرار میگرفت، تاثیر ابوایوب موریانی در دانشدوستی منصور عباسی دور از ذهن نیست.
بنابراین پرورشیافتگان جندی شاپور از آغاز پیدایش فلسفه اسلامی، در ساخت آن نقش بسیار مهمی داشتند و ایران زادگاه و پهنه بزرگ این جنبه از فرهنگ اسلامی در همه تاریخ شد. جدا از آشنایی و صاحب نظر بودن ابوایوب موریانی و خاندان بختیشوع در فلسفه و حکمت و انتقال تجربیات پیشینیان خود به عالم اسلامی، خاندان نوبخت نیز نقش زیادی در توسعه و رشد فلسفه و حکمت اسلامی داشتند. بنابر گفته قفطی خاندان نوبخت «همه از دانشمندان بودند و در علوم قدیمه مشارکتی تمام داشته و صاحب اندیشهای صالح و آنان را در علوم اوایل دستی توانا بود» (قفطی، ۱۳۷۱: ۲۲۷). منظور از علوم اوایل (علوم پایه)، دانستن ریاضی، هندسه، هیات، نجوم، طب، فلسفه، حکمت، منطق، علم اخلاق، مکانیک، ادبیات و موسیقی بود (همان: ۳۱). آنان که بنا بر گفته ابن ندیم، بیشتر از مترجمان متنهای پهلوی به عربی بودند (ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۴۴۶)، بسیاری از متنهای فلسفی دوره ساسانیان را چه آنها که به زبان پهلوی نوشته شده بودند، یا از یونانی و سُریانی به پهلوی ترجمه شده بودند به عربی ترجمه کردند و این متنهای فلسفی را باید بخش مهمی در شکلگیری فلسفه اسلامی شناخت (ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۲۷۴؛ کاهن، ۱۳۶۳: ۳۶۵- ۳۶۶؛ جلیلیان، ۱۳۹۲: ۹۱). برخی از افراد خاندان نوبخت، مانند حسن بنموسی نوبختی، که خود «متکلم و فیلسوف» بود، مترجمان را تشویق به ترجمه کتابهای فلسفه میکرد.
«در منزلش گروهی از مترجمان برای ترجمه کتابهای فلسفه جمع میشدند، مانند ابوعثمان، و اسحاق و ثابت، و دیگران... حسن به جمعآوری کتاب علاقهمند بود و چیزهای بسیاری را نسخهبرداری کرده، و در کلام و فلسفه و غیره تالیفات و تصنیفاتی داشت» (ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۳۳۲- ۳۳۱). با توجه به شواهد فوق میتوان ادعا کرد که خاندان نوبخت از طریق جلسه با مترجمان و تشویق آنان به ترجمه کتابهای فلسفی و ترجمه و تالیف کتابهای فلسفی، به فلسفه اسلامی نیز خدمت شایانی کردهاند. این موضوع را شواهد و منابع دیگری نیز تایید میکند از جمله در کتاب «الیاقوت فی علم کلام»، آمده است که بنی نوبخت با اطلاع و شناختی که از کتابهای فلسفی داشتند، آنها را به عربی ترجمه کردند (ابن نوبخت، ۱۴۱۳ه.ق: ۱۱). همچنین، در کتاب تهذیب المقال آمده است: «آل نوبخت مع اشتهارهم بالفلسفه و الکلام و النجوم خاصه و الفلکیات و الهندسه و الحساب و نقل الکتب، ومع مکانتهم وجلاله» (ابطحی، ۱۴۱۷ه.ق: ۲/ ۱۹۶.)
بنابراین میتوان گفت چند تن از افراد خاندان نوبخت در فلسفه و حکمت دستی توانا داشتهاند که یکی از آنها حسن بن موسی نوبختی بوده است که ضمن تلاشهای وی برای ترجمه کتابهای فلسفی، کتابهای زیادی نیز در فلسفه و حکمت تالیف کرده است. کتابهایی مانند: کتاب الرد علی اصحاب التناسخ، کتاب التوحید و حدث العلل، کتاب اختصارالکون و الفساد لارسطالیس (ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۳۳۲)، همگی گواه بر تسلط و پیشرو بودن حسن بن موسی نوبختی در فلسفه و حکمت است. عنوان کتابهای او بیانگر آن است که وی با کتابهای حکمت قدیم آشنا و کتابهای ارسطو را مطالعه کرده است که به خلاصه آنها پرداخته است. تسلط او به فلسفه به حدی بوده است که در رد بعضی از آرای فلاسفه و اهل منطق نیز کتاب تالیف کرده است (اقبال، ۱۳۱۱: ۱۲۸).
یکی دیگر از فیلسوفان جندی شاپور که در فلسفه و حکمت به عالم اسلامی خدمت کرد و عامل انتقال تجربیات فلسفی و حکمی پیشینیان به عالم اسلامی بود، یوحنا بن ماسویه است. وی که بیشتر در پزشکی مشهور است، در فلسفه نیز سرآمد فیلسوفان زمانه خود بوده است، چرا که یوحنا استاد فلسفه و حکمت بوده است و در مجلس درس خود، فلسفه و حکمت و طبیعیات تدریس میکرده است (موذن جامی، ۱۳۷۷: ۵۶۴) و شاگردان او در رشته منطق و فلسفه و فهم آثار جالینوس در میان تمام دانشجویان ممتاز و مشهور بودند (ابن ابی اصیبعه، ۱۳۴۹: ۴۳۷؛ ابن العبری، ۱۳۶۴: ۱۹۴؛ الگود، ۱۳۷۱: ۱۱۲).علاوه بر این، یوحنا مترجم توانایی بود که بسیاری از کتابهای فلسفی را در نهایت امانت ترجمه کرده است (قفطی، ۱۳۷۱: ۵۱۳؛ ابن العبری، ۱۳۶۴: ۱۹۰؛ ابنجلجل، ۱۳۴۹: ۱۳۷). همچنین او کتابهایی با عنوان: «کتاب السرالکامل»، «کتاب الجوهر» و «کتاب البرهان فی المنطق» (قفطی، ۱۳۷۱، ۵۱۴- ۵۱۳؛ موذنزاده، ۱۳۷۷: ۵۶۶- ۵۶۴؛ جلیلیان، ۱۳۹۲: ۱۵۶- ۱۵۵)، تالیف کرده است.
بنابر شواهد فوق میتوان گفت اینکه گفته میشود ایرانیان از آغاز پیدایش فلسفه اسلامی، در ساخت آن، پیدایش زبان فلسفی آن و در بالندگی آن نقش مهمی داشتند (کاهن، ۱۳۶۳: ۳۶۶- ۳۶۵)، براساس مستندات فوق بوده است و پرورشیافتگان جندی شاپور سهم بسیار زیادی در آن داشتهاند. آنان تجربیات پیشینیان خود را در زمینه فلسفه به عالم اسلامی انتقال دادند، چرا که چنان که ذکر شد، ایرانیان از دیرباز با فلسفه یونانیان آشنا بودند و در زمان خسرو انوشیروان که علاقه شدیدی به فلسفه یونانی داشت، بسیاری از متنهای فلسفی یونانی را برای او به پهلوی ترجمه کرده بودند و او با فلسفه ارسطو و افلاطون آشنایی شگفتانگیزی داشته است (وینتر و دیگناس، ۱۳۸۶: ۲۱۸- ۲۱۷؛ تفضلی، ۱۳۷۶: ۱۶۰- ۱۵۹). در واقع بسیاری از کتب فلسفی یونانیان که در عصر ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود، در دوران اسلامی به وسیله خاندان بختیشوع و خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه و دیگر دبیران ایرانی به عربی برگردان شد و در اختیار مسلمین قرار گرفت. بنابراین، حکیمان جندی شاپور با قبول آیین اسلام، از راه ترجمه و تالیف کتاب و تشویق فضلا و دانشمندان به فلسفه اسلامی خدمت قابلتوجهی کردند. در همین راستا ابوریحان بیرونی میگوید: «علمای ایرانی در قرون اول اسلام هر چه داشتند از گذشتگان خویش به آنها رسیده بود و معارف قدیم خویش را در لباس تمدن اسلامی بروز دادند. پس میراث علمی ایرانیان نصیب جامعه اسلامی و به این وسیله نصیب جامعه بشری گردید» (بیرونی، ۱۳۹۳: فز). در واقع نخبگان خوزستان، حاصل زحمات و تجربیات پیشینیان و تمدنهای کهن را با تجربیات خود از فلسفه و حکمت، تلفیق کرده و آن را به عالم اسلامی منتقل کردند.
نتیجهگیری
دانشگاه جندی شاپور در دنیای باستان مرکزی مهم برای گردهمایی حکیمان و دانشمندان و بایگانی منابع علمی آن روزگار بود. اوج درخشش این مرکز در زمان خسرو انوشیروان بود که تلاش زیادی برای توسعه آن انجام داد. در حقیقت جنبش علمی - فرهنگی ایرانیان در این دوره رخ داد. خسرو انوشیروان که نماد یک «شاه/ فیلسوف» بود، احترام زیادی برای حکما و دانشمندان قائل بود و مدام با آنها جلسه بحث و مناظره داشت. وی ضمن اینکه تدریس حکمت و فلسفه را در جندی شاپور الزامی کرده بود؛ به جمعآوری کتابهای فلسفی و بایگانی آنها در جندی شاپور نیز توجه خاصی داشت. چنان که به این منظور برزویه طبیب را برای آوردن کتاب کلیله و دمنه که سرشار از تدبیر و حکمت و کیاست است و دیگر منابع هندی، به هندوستان فرستاد. نتیجه این تلاشها آشنایی پرورشیافتگان جندی شاپور با حکمت و فلسفه و به تدریج سرآمدی آنها در این شاخه از علم شد. بهطوری که با ورود اسلام به ایران، حکیمان جندی شاپور که هرکدام در چند رشته (پزشکی، فلسفه، حکمت، ریاضی و نجوم)، استاد و صاحبنظر بودند، در خدمت مسلمین قرار گرفتند و با ترجمه متون بایگانی شده در جندی شاپور و تالیف کتابهای فلسفی و پرورش شاگردان حکیم نقش زیادی در انتقال حکمت و فلسفه دنیای باستان به عالم اسلامی داشتند. افرادی از خاندان بختیشوع، خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه در این زمینه فعال بودند و برخی از آنها مانند: حسن بن موسی نوبختی که خود فیلسوف بود، با هزینه شخصی و در منزل خود، عامل ترجمه بسیاری از کتابهای فلسفی بود و یوحنا بن ماسویه نیز ضمن ترجمه متون فلسفی، شاگردان حکیم زیادی را پرورش دادند.