مناقشه شیر و اژدها!
پس از انعقاد عهدنامه تیلسیت در ۱۸۰۷ میلادی میان ناپلئون و تزار الکساندر یکم و ایجاد اتحاد و مودت میان دو کشور فرانسه و روسیه، فتحعلیشاه و دولتمردان ایرانی بر پایه معاهده فینکنشتاین همچنان به این اتحاد با حسننیت مینگریستند. آنان چشم امید داشتند که ناپلئون طوری میان ایران و روسیه میانجیگری خواهد کرد که ایالات قفقاز و گرجستان مجددا به ایران برگردد و بین ایران و روس نیز اتحاد برقرار شود. ۱ از منظر انگلستان عهدنامه تیلسیت در حکم تهدید قطعی منافع کمپانی هند شرقی بود، این اتحاد بالقوه میتوانست زمینهساز حمله روسیه و فرانسه به حکومت هند بریتانیا از طریق خاک ایران باشد. سیاستمردان انگلیسی در لندن و هند به سرعت به چارهجویی پرداختند، اولین و مهمترین گزینه ایشان برقراری مجدد روابط دوستانه با دربار فتحعلیشاه و اخراج هرچه سریعتر فرانسویان از ایران بود. ایران در واقع برای مقامات انگلیسی نقش دیوار حائلی را داشت که باید از هرگونه تعرض به هند بهعنوان مستعمره زرخیز انگلستان جلوگیری میکرد.
با این حال در این مورد اختلاف عقیده سیاسی میان وزارت امورخارجه انگلیس و کمپانی هند شرقی وجود داشت. در لندن سرهارفورد جونز به نمایندگی از پادشاه انگلستان مامور رایزنی با مقامات ایرانی شده بود. جونز در دوره زندیه سابقه نمایندگی کمپانی هند شرقی در بصره را داشت و به واسطه روابط بازرگانی با ایرانیان به زبان فارسی مسلط شده بود. میرزا بزرگ فراهانی را از قبل میشناخت و با او روابط صمیمانهای داشت. مدتی هم بهعنوان کنسول انگلیس در بغداد خدمت کرده بود. از سوی دیگر عوامل کمپانی و حکومت انگلیسی هند، سرجان ملکم که سابقه سفارت ایران در گذشته نهچندان دور را داشت و عاقد قرارداد سال ۱۸۰۱ با حاج ابراهیمخان اعتمادالدوله (کلانتر) بود، گزینه انجام همین ماموریت ساخته بودند. کمپانی هند شرقی توانست ظاهرا به دلیل تاخیر در رسیدن سرهارفورد جونز اما در واقع برای پیشبرد سیاستهای خود پیشدستی کرده و سر جان ملکم را زودتر از وی به ایران اعزام کند، اما ماموریت ملکم با شکست مواجه شد. فتحعلیشاه در این زمان هنوز به عملیات و حضور ژنرال گاردان در ایران به دید مثبت مینگریست به همین دلیل اجازه حرکت فرستاده کمپانی به سمت پایتخت را نداد، چه، گاردان تهدید کرده بود حضور حتی یک انگلیسی در ایران به معنی قطع روابط سیاسی ایران و فرانسه خواهد بود.
فرستاده سرجان ملکم، کاپیتان پاسلی نیز در شیراز متوقف شد و اجازه حرکت او به سمت تهران داده نشد در نتیجه ملکم به قصد وادار ساختن ایران در اخراج فرانسویان با توسل به نیروی نظامی، ایران را ترک کرد.۲ اینک زمان آن فرا رسیده بود تا سرهارفورد جونز بخت خود را در انجام این وظیفه بیازماید. تقریبا مقارن با همین زمان بود که در سال ۱۲۲۳ ه.ق (۱۸۰۸) مارشال گودوویچ فرمانده سپاه روسیه در قفقاز، غافلگیرانه به ایروان حمله کرد. این مساله گاردان و هیاتنظامی او را در شرایط سختی قرار داد. فرانسه از سویی با ایران قرارداد اتحاد فینکنشتاین و از سوی دیگر عهدنامه تیلسیت را با روسیه منعقد ساخته بود و اینک میان این دو کشور بهعنوان متحدان فرانسه جنگ در گرفته بود. گاردان با گودوویچ مکاتبه کرد و از او خواست از آنجا که بنا به تقاضای دربار ایران مقرر شده است که عهدنامه صلحی بین ایران و روسیه به وساطت ناپلئون در پاریس منعقد گردد، تا یک سال جنگ را متارکه نماید، مارشال از هیات وزیران روسیه در سنپترزبورگ کسب تکلیف کرد و مقامات روس به گودوویچ پاسخ دادند که از متارکه جنگ خودداری کند.۳ این جریانات و تعلل و بیمیلی ناپلئون در عقد قرارداد صلح بین ایران و فرانسه منجر به بیاعتمادی بیشتر فتحعلیشاه و مقامات ایرانی به سیاستهای فرانسه شد. دیری نپایید که دولتمردان ایران دریافتند که ناپلئون در حالی که هنوز مرکب معاهده فینکنشتاین خشک نشده ایران را وجهالمصالحه اتحاد با روسیه ساخته است، در نتیجه شاه به وسیله میرزا شفیع مازندرانی، صدراعظم خود، هیات فرانسوی را مرخص کرد.
اینک تنها امید فتحعلی شاه تجدید روابط با انگلستان و عقد قرارداد اتحاد با آن کشور بود. در همین زمان ماموریت سرهارفورد جونز به ایران رسیده بود. جونز بر خلاف سر جان ملکم در پیشبرد سیاستهای انگلیس تا حدود زیادی موفق بود. دو عامل در این موفقیت نقش داشتند، نخست اینکه فتحعلی شاه و دربار ایران از کمک فرانسه به ایران در برابر روسها ناامید شدند و طبعا بهترین همپیمان آنان در آن مقطع زمانی تنها دولت انگلیس و کمپانی هند شرقی میتوانست باشد. دوم اینکه جونز بر خلاف ملکم که نمایندگی کمپانی و حکومت هند بریتانیا را بر عهده داشت مستقیما از سوی دربار انگلستان اعزام شده بود و پادشاه انگلستان را نمایندگی میکرد و به تبع آن در میان ایرانیان ارج و قرب بیشتری داشت. حضور سرهارفورد جونز در نهایت به عقد قرارداد مجمل بین ایران و انگلیس انجامید.۴ قراردادی که اگرچه منافع کوتاه مدت بریتانیا را تامین میکرد اما ایران در نهایت از آن طرفی نبست. جیمز موریه که عضو تیم اعزامی به همراه سرهارفورد جونز به ایران بود موفقیت او را در رسیدن به «هدف بزرگ» میستاید، او متذکر میشود که این کامیابی دیپلماتیک در زمانی انجام گرفت که فرانسویان پیشتر در ایران رخنه کرده بودند و نماینده بریتانیا (سر جان ملکم) از آنجا رانده شده بود. موریه همچنین یادآوری میکند که حکومت انگلیسی هند در این شرایط به جای همکاری با آنان مخالفت میکرد.۵
نقطه حساس مذاکرات جونز با میرزا شفیع مازندرانی زمانی بود که بر سر یک ماده قرارداد که مبهم و غیرقطعی رها شده بود اختلافی بین طرفین مذاکرهکننده در گرفت. جونز در کتاب خاطرات ماموریت دیپلماتیک خود به دربار ایران شرح داستان را چنین آورده است: «اکنون به سرعت به صحنههایی میرسیم که بدون شک خواننده را شگفتزده میسازد زیرا تا جایی که من خبر دارم، هرگز چیزی شبیه به آن در تاریخ دیپلماسی و سیاست خارجی رخ نداده است....این عهدنامه و جریانات مربوط به آن اکنون یک مورد تاریخی محسوب میشود و میرزا شفیع هم از دنیا رفته پس این داستان اکنون میتواند گفته شود....بحث مختصری درگرفت که مسلماً جای آن نبود و من میل داشتم هرچه زودتر، آن را ختم کنم که ناگهان بهطور غیرمنتظره و شاید خیلی خوشبختانه برای من، او [میرزا شفیع] کنترل خود را از دست داد و گفت: آیا شما به اینجا آمدهاید که سر ما کلاه بگذارید؟»۶
صدراعظم ایران نزاکت دیپلماتیک را رعایت نکرد و طرف انگلیسی از این سوء رفتار نهایت استفاده را برد. جونز در ادامه نقشی که در این میان بازی میکند را به تصویر میکشد: «...از جایم بلند شده به صدراعظم پیر گفتم: تو پیرمرد خرفت کله خراب چطور جرات میکنی چنین سخنی به من بگویی که نماینده پادشاه انگلستان هستم؟ اگر به خاطر احترامی که برای سرورت شاه ایران قائل هستم نبود، مغزت را از سرت بیرون میریختم البته اگر داشته باشی و برای اینکه رفتارم با گفتارم متناسب باشد او را با مقداری خشونت به طرف دیواری که پشت سرش بود هل دادم و لگدی به شمعها زدم و در تاریکی از اتاق خارج شدم و بدون اینکه هیچ یک از ایرانیان جرات کند جلوی مرا بگیرد سوار اسبم شدم و به اقامتگاهم برگشتم.»۷ متاسفانه این وضعیت موجب شد که طرف ایرانی در ادامه از موضع انفعالی به مذاکرات ادامه دهد و در نتیجه همان قراردادی که مد نظر سفیر بریتانیا بود به امضا رسید.
بررسی ساختار و محتوای سند
سندی که به معرفی و تصحیح آن میپردازیم، فرمانی است از فتحعلی شاه قاجار در تکریم، تایید و پشتیبانی از سرهارفورد جونز بهعنوان نماینده پادشاه انگلستان. این سند که اصل آن در موزه Aga Khan شهر تورنتو کانادا نگهداری میشود، به لحاظ ساختاری و محتوایی دارای اهمیت فراوان است. در متن و طرح و نقش این سند از جوهر، آبرنگ مات و آب طلا روی کاغذی استفاده شده است که ابعاد آن 2/ 61 در 4/ 47 سانتیمتر است. خط به کار رفته در این سند شکسته نستعلیق و تاریخ تحریر سند محرم سال ۱۲۲۴ هجری قمری (فوریه ۱۸۰۹ میلادی) است. در قسمت بالای سند مهر فتحعلی شاه درج شده و در سطر اول سند، طغرای آب طلا کشیده شده است، در حاشیه سند نیز نشان اعطایی فتحعلی شاه به سر هارفورد جونز مشاهده میشود. نکته قابل توجه درباره دستهبندی این سند آن است که در متن خود سند از آن بهعنوان «منشور همایون» نام برده شده است (سطر شماره ۹). همانطور که میدانیم منشور در ادوار گذشته به فرمانهای سرگشاده پادشاهان، یعنی فرمانهایی که محرمانه و رمز نبودهاند اطلاق میشده است.۸ با این حال دکتر جهانگیر قائممقامی معتقد است در دوره قاجار منشور به دستخط شاه گفته میشده است و نمونههایی از منشور در دوره محمد شاه ارائه میدهد.۹ با توجه به سند حاضر میتوان این تعریف از منشور در دوره قاجار را تا حدودی تعدیل کرد و معتقد بود که چنین مواردی از اسناد در دوره فتحعلی شاه نیز منشور تلقی میشده است.
از ویژگیهای منحصربهفرد این سند نقش شیر و اژدها به سبک بریتانیایی است که در سمت راست آن نقش شده است. شیر و اژدها از پلاکی شیر و خورشیدنشان محافظت میکنند که در بالای آن تاج کیانی قاجار مربوط به فتحعلی شاه بر روی بالشتک محافظ آن قرار دارد. در زیر نشان، روبانی کشیده شده است و بر روی آن عبارت «از شفقت خسروانه» درج شده است. این نشان در واقع ترکیبی از عناصر انگلیسی و ایرانی است که فتحعلی شاه به سرهارفورد جونز اعطا کرده است. باید افزود که نشان دیگری از سرهارفورد جونز در دست است که با این نشان تشابه زیادی دارد. در نشان مشابه نیز عبارت «از شفقت خسروانه» مشاهده میشود اما در قسمت بالای آن و در کنار تاج کیانی نشان کلاغ سیاه که نمادی متعلق به خاندان کوربت (از خاندانهای محلی انگلیسی) است، در بالای سر کلاغ جمله «Deus Pascit Corvos» به زبان لاتینی نگاشته شده است. معنی این جمله در زبان فارسی عبارت است از: «خداوند کلاغان سیاه را غذا میدهد». این جمله نیز شعار خاندان کوربت بوده است. شیر و اژدها در این نشان از پلاکی محافظت میکنند که علاوه بر شیر و خورشید سه کلاغ سیاه هم بر روی آن نقش شدهاند و نماد کلاهخود شوالیهای بر روی آن قرار دارد. این مساله درخور توجه است که در نشان موجود در سند مورد بحث، تمامی کلاغان سیاه حذف شدهاند. گویی از آنجا که کلاغ سیاه نماد خوشایندی در فرهنگ ایرانی نیست میرزاهای دربار قاجار کسر شأن نماد شاهی میدانستهاند که هم عرض آن چنین شکلی را بنشانند.
به این موضوع میتوان این گفته خود سرهارفورد جونز را اضافه کرد که میرزا بزرگ فراهانی اصرار زیادی داشته است که او نشان مستقل شیر و خورشید را از فتحعلی شاه بپذیرد. جونز در خاطراتش شرح این واقعه را اینگونه توضیح میدهد: «... شبی میرزا بزرگ نزد من آمد و گفت که شاه به او دستور داده است که از من بپرسد که دوست دارم چه هدیهای از طرف شاه دریافت کنم؛ همچنین اصرار زیادی کرد که نشان شیر و خورشید را بپذیرم. من به میرزا گفتم که در مورد هدیه مورد علاقهام، هر چیز کوچکی که نشانه لطف و توجه پادشاه باشد، برایم بسیار با ارزش است و در مورد نشان شیر و خورشید گفتم که در گذشته از قبول آن عذر خواسته بودم و چیزی را دریافت کرده بودم که پادشاهم اجازه قبول و استفاده از آن را به من داد و همچون نشانهای از لطف شاه، اجازه دهد تا از پذیرفتن نشان شیر و خورشید عذر بخواهم.»۱۰ به احتمال زیاد منظور سرهارفورد از چیزی که پادشاهش اجازه قبول و استفاده از آن را به او داده است همین نشان است. نشانی که اگرچه در آن نمادهای ایرانی هم وجود دارد اما المانهای انگلیسی در هر صورت بیشتر شاکله آن را قوام بخشیده است.
اگرچه در مواقع لزوم سفیر انگلیس به رفتارهای تند نیز متوسل میشد، اما آنچه کتاب «خاطرات سرهارفورد جونز» از شخصیت او به دست میدهد، در کل تصویر یک انگلیسی مبادی آداب و نجیبزاده است. جونز کمی پیش از اعزام به ایران به خاطر خدماتی که در سمت کنسول بریتانیا در بغداد انجام داده بود از طرف جورج سوم، پادشاه انگلستان، به مقام بارونی رسید۱۱، در سند حاضر نیز نام سفیر، به منظور احترام و تاکید بر مقام و منزلت وی بهطور کامل «سر هارفورد جونز برونت» ذکر شده است پسوند «برونت» تاکیدی است بر اینکه او در زمان انجام ماموریت در ایران مقام بارونی داشته است.
- بخشی از یک مقاله
پی نوشتها:
۱- تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج ۱ ص ۸۲.
۲- همان، ص ۸۶.
۳- ایران در دوران قاجار، ص ۶۱.
۴- تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج ۱ ص ۱۰۲.
۵- سفرنامه جیمز موریه، ج ۱ ص ۲۳۶.
۶- روزنامه سفر خاطرات هیات اعزامی انگلستان به ایران، ص ۱۲۵.
۷- همان، ص ۱۲۶.
۸- مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی، ص ۴۸.
۹- همان، ص ۵۰.
۱۰- روزنامه سفر خاطرات هیات اعزامی انگلستان به ایران، ص ۲۳۱.
۱۱- همان، ص ۱۹.
کتابشناسی:
- جونز، سرهارفورد، روزنامه سفر خاطرات هیات اعزامی انگلستان به ایران، ترجمه مانی صالحی علامه (تهران، نشر ثالث، ۱۳۸۶).
- شمیم، علیاصغر، ایران در دوران قاجار (تهران، بهزاد، ۱۳۸۷).
- قائم مقامی، جهانگیر، مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی (تهران، انجمن آثار علمی، ۱۳۵۰).
- محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی جلد ۱ (تهران، اقبال، ۱۳۵۳).
- موریه، جیمز جاستینین، سفرنامه جیمز موریه جلد ۱ (تهران، توس، ۱۳۸۶).