مرواریدهای غلتان
آلقیصر در ابتدا در بندر سیراف به تکاپوی بازرگانی میپرداختند، سپس با مهاجرت به جزیره کیش آن را به بندر تجاری خلیجفارس تبدیل کردند. امرای بنیقیصر با تابعیت و خراجگزاری به حکومت سلاجقه کرمان و اتابکان فارس، والیان جزایر خلیجفارس و قسمت دریا محسوب میشدند.
در روزگار اتابک سنقر سلغوری (۵۴۳-۵۵۸ق) حکومت سواحل نیز بر آنان تفویض گشت (اقبال، ۳۲:۱۳۲۸)؛ به این ترتیب، امیران کیش با استیلا بر مناطق غربی خلیجفارس و جزایر و بنادر آن به اوج قدرت اقتصادی دست یافتند. توران شاه (۴۷۷-۴۹۰ ق)، پادشاه سلجوقی کرمان فرمان داد که جزیره کیش به جای بندر سیراف مرکز بارگیری خلیجفارس شود (ستوده، ۹۵:۱۳۴۶).
فرآیند پیشرفت کیش سبب شد تا این جزیره به مهمترین بندر تجارتی منطقه تبدیل شود. وجود آب آشامیدنی، حضور گسترده دریانوردان و بازرگانان و موقعیت جغرافیایی و امکان زراعت محدود این روند را آسان کرد. کیش، لنگرگاه کشتیهایی بود که از سواحل دوردست بلاد عرب، اقیانوس هند، آسیای شرقی، چین، آفریقای شرقی، ترکستان، مصر، شام و قیروان با هدف دادوستد انواع کالا به خلیجفارس و دریای عمان مراجعه میکردند (وصاف، ۱۷۰:۱۳۳۸).صید مروارید از مشاغل عمدهای بود که توسط جزیرهنشینان انجام میگرفت (العمری، ۳۴۵، ۱۴۲۳؛ البغدادی، ۱۳۹:۱۴۱۲؛ الادریسی، ۳۹:۱۴۰۹). مرکز عمده غوص مروارید در آبهای آرام و راکد خلیجفارس، بین کیش تا بحرین بود.
صید مروارید در ماههای بهار انجام میشد و بازرگانان فارس و بحرین و قطیف برای خرید آن به این جزیره میآمدند. مروارید کیش آنچنان باارزش بود که بیشتر آن توسط بازرگانان پیشخرید میشد (ابن بطوطه، ۲۹۰:۱۴۱۳). به نوشته حمدالله مستوفی، در خلیج فارس «لؤلؤی بزرگ است که هیچ دریا را نیست.» (مستوفی قزوینی، ۲۴۳:۱۹۱۳).
مرواریدها با انواع غلتان با رنگ سفید متمایل به سرخ، نباتی که خشن یا درشت بود، قوله و بدله با رنگ سفید متمایل به سبز و کبود، بطنالهند، تنبول، کاوکی، ناعم، بوکه و خاکی دستهبندی و ارزشگذاری میشد و به فروش میرسید (نوریزاده بوشهری، بیتا: ۱۱۱-۱۱۳).
کلیه مرواریدهایی که صید میشد، خمس آن متعلق به سلطان بود (ابن بطوطه، ۲۹۰:۱۴۱۳). مروارید همواره از خزانههای گرانبها و هدایا یا غنائمی بود که از جزیره کیش بهدست میآمد؛ چنانکه در حملات قطبالدین تهمتن امیر هرموز به کیش «از صفتهای مروارید غلتان و جواهر و سنگ پاره و زرطلی و نقره و مرصینه و مرواریدهایی که به سال بسیار به خون جگر از دل دریا حاصل شده بود همه بغارتیدند.» (شبانکارهای، ۲۱۹:۱۳۷۶).
طایفهای از اعراب بنیسفاف از غواصان عمده مروارید در جزیره کیش بودند (ابن بطوطه، ۲۹۰:۱۴۱۳) که با وجود اینکه همواره عوامل محدودکنندهای؛ مانند گرمای فراوان، رطوبت و کمبود آب، زراعت را با مشکل روبهرو میساخت، در این جزیره به کشاورزی میپرداختند که در این میان، نخلستانها با تولید انواع خرما اهمیت بیشتری داشتند (مستوفی قزوینی، ۱۳۶:۱۹۱۳).
در اطراف خانههای ساکنان جزیره باغاتی وجود داشت که در آن درختان نخل، مرکبات و غلات و صیفیجات کشت میشد (ابن بطوطه، ۲۸۹:۱۴۱۳؛ یاقوت حموی، ۱۵۴:۱۳۶۲). آب آشامیدنی مردم عمدتا در فصل زمستان از باران تامین میشد که «در مصانع جمع میشد» (مستوفی قزوینی، ۱۳۶:۱۹۱۳).
بنیامین تودلایی، جهانگرد اسپانیایی نیز به این مساله اشاره کرده است (التطیلی، ۱۷۹:۲۰۰۲). ماهیگیری نیز مانند سایر سواحل خلیجفارس و دریای عمان بخش جداییناپذیر از زندگی مردم کیش بود (اشپولر، ۴۰۸:۱۳۶۹). جمعیت کیش که در نتیجه کثرت حضور بازرگانان و دلالان کالا از اقصی نقاط جهان حاصل گشته بود، نیاز ساکنان جزیره را برای تامین مواد غذایی افزایش میداد؛ چنانکه بخشی از مایحتاج مردم و دریانوردان که به سفرهای دور و دراز میرفتند، از سایر مناطق از جمله سیراف (شیلاف) وارد میشد (همدانی، ۴۷۴:۱۳۷۵).
جزیره کیش تا اوایل قرن ۷ هجری در اوج شکوه و باروری اقتصادی باقی ماند و مردمان آن در تجارت و ثروت در منطقه خلیجفارس و دریای عمان بیرقیب بودند، این مساله در آثار مورخین اسلامی و جهانگردان کاملا مشهود است. به نوشته یاقوت حموی، کیش شهریآباد با ساختمانهای زیبا و عمارات عالی بود که اطراف آن را باغات فراوان احاطه کرده بود و چند آبانبار بزرگ برای ذخیرهسازی آب باران در آن وجود داشت. پنج بازار بزرگ با دکانداران بسیار، معاملات کالاهای گوناگون کیش را آسان میکرد.
مردم به صید مروارید میپرداختند و جمعیت زیادی در آن سکونت داشت (یاقوت حموی، ۱۳۲۳: ج۵۶۵:۹). ابن مجاور، مورخ ایرانیالاصل سوری در کتاب صفه بلاد الیمن و مکه و بعضالحجاز مشهور به تاریخ المستبصر که در سال ۶۲۶هـ نگاشته است، از دادوستد انواع منسوجات ابریشمی و کتانی، مروارید،باغات و ساختمانهای چند طبقه جزیره کیش یاد کرده است (ابن مجاور، ۲۸۷:۱۹۵۴). سعدی در جریان سیاحت خود که از حدود سال ۶۲۰ هـ تا ۶۵۵ هـ به طول انجامید، به جزیره کیش گذر کرد.
وی با اشاره به رونق و شکوفایی آن از بازرگانی یاد میکند که با مالکیت ۱۵۰ شتر مالالتجاره، با سرزمینهای ترکستان، هندوستان، اسکندریه و چین پیوندهای تجاری داشت (سعدی، ۱۰۹:۱۳۶۳). او همچنین به حضور بازرگانان عرب، ترک، تاجیک و رومی در جزیره کیش اشاره کرده است (سعدی، ۴۶:۱۳۸۴). پیشرفت و رونق تجاری این منطقه تا حدی بود که ابن بلخی جزیره کیش را مرکز و از اصلیترین جزایر خلیجفارس دانسته است (ابن بلخی، ۱۴۱:۱۳۶۳).
هرساله کاروانهای بزرگ با پیمودن بیش از ۲۵۰ فرسنگ راه در طول ۷۰ روز مابین جزیره کیش با مراکز قدرت ایلخانان در تبریز و سلطانیه در حرکت بودند و کالاهای گوناگونی؛ مانند پارچههای گرانبها، ادویهجات هند و جنوب شرقی آسیا، مروارید و یاقوت خلیجفارس و مالابار و سیلان، الماس و زمرد هند، شال و منسوجات کشمیر، پارچههای زربفت و اطلسی شوشتر، موصل و یزد و کرمان، گلاب و عطریات شیراز و اصفهان و انواع دیگر مصنوعات کمیاب هندوچین را عرضه میکردند (مستوفی قزوینی،۱۸۶:۱۹۱۳). بنیامین تودلایی ضمن برشمردن کالاهای تجاری مورد معامله در کیش چون حریر و ابریشم، کتان، غلات، حبوبات و بقولات، عطریات و احجار کریمه(سنگهای گرانبها)، آن را مرکز عمده بازرگانی منطقه میداند که مقصد اصلی خریداران و فروشندگان است.
او نخستین نویسندهای است که به نقش واسطهای مردم کیش نیز توجه کرده است؛ براین اساس در کنار تجار ثروتمند عمده، گروهی از مردم ضمن خرید کالا از بازرگانان اصلی، با خردهفروشی و انتقال آن به مناطق ساحلی و پسابندر امرار معاش میکردند (التطیلی، ۱۷۹:۲۰۰۲). سیاست توسعه ارضی اتابکان فارس و رقابت تجاری با ملوک هرمز به تدریج به فروپاشی قدرت سیاسی و اقتصادی امیران بنیقیصر منجر شد.
افزایش توانمندی اقتصادی جزیره کیش که در سایه تجارت شکوفای خلیجفارس و دریای عمان حاصل شدبود، موجب شد اتابکان سلغوری که جزایر فارس را بخشی از سرحدات بحری خود میدانستند، به منظور کسب خراج و مالیات بیشتر، نظارت مستقیم خود را بر آن توسعه دهند (زرکوب شیرازی، بیتا:۸۰). رقابت تجاری امرای بنیقیصر با ملوک هرموز (هرمز) که بهصورت روزافزونی در حال توسعه قدرت نظامی و اقتصادی خود بودند، در فروپاشی جزیره کیش نقش مهمی داشت.
امرای کیش و ملوک هرموز برای دستیابی به راههای تجاری و باراندازهای پرسود قافلهها و کشتیهای بازرگانی همواره در ستیز و تقابل بودند. «تا گذر قوافل عراق از ثغر تیز باز فرضه هرمز افتاد، پیوسته میان ملک قیس و امیر هرمز تیغ مناوات مسلول بود و طریق مضافات مسدود.» (خبیصی، ۱۸۲:۱۳۴۳). امرای بنیقیصر در روزگار حاکمیت سلاجقه کرمان برای دستیابی به جزیره هرموز و اضمحلال رقیب دیرینه تلاشهای مضاعفی را انجام دادند و مبالغ هنگفت خراج و حق مقاطعه پیشنهاد شد: «هر سال صد هزار دینار زر خراجی و پنجاه سر اسب تازی بدهم» (خبیصی، ۱۸۲:۱۳۴۳). ملوک بنیقیصر در سال ۶۲۶ هجری پس از لشکرکشی سیفالدین ابوالنضر هرموزی و به فرمان اتابک ابوبکر سلغوری به پایان رسید و «آفتاب بنیقیصر مختفی و شعله اقبالشان منطقی» (فسائی، ۲۶۱:۱۳۸۲).
سرکشی سیفالدین هرموزی از ارسال بخشی از ثروت و غنایم کیش به دستگاه سلغوری در نهایت سبب شد تا در سال ۶۲۸ این جزیره و توابع آن به فارس و قلمرو اتابکان اضافه شود. نام مرکز کیش دولتخانه قرار گرفت و این عنوان در تمام ادوار حکومت اتابکان پایدار ماند. فتح و الحاق کیش، توانمندی اقتصادی فراوانی را برای اتابکان فارس به ارمغان آورد. پس از این پیروزی درخشان بود که اتابک ابوبکر به «لقب سلطان زمین و دریا» دست یافت (فسائی، ۲۶۲:۱۳۸۲).
سقوط خاندان بنیقیصر به دورهای تابناک از حاکمیت اقتصادی جزیره کیش بر بازرگانی خلیجفارس و دریای عمان پایان داد و پس از آن در سایه شکوفایی هرمز قرار گرفت (اقبال، ۳۴:۱۳۲۸). با این حال، این رخداد به منزله فروپاشی کامل این جزیره نبود و اهمیت و حیات بازرگانی آن کمابیش ادامه یافت؛ چنانکه شیخ جمالالدین ابراهیمبن محمدبن طیبی ملکالاسلام، بزرگ خاندان طیبی که از سال ۶۲۹ تا ۷۲۵ هـ بر فارس و جزایر و بنادر خلیجفارس و دریای عمان حاکمیت تجاری بیرقیبی داشتند، کیش را مرکز فعالیتهای خود قرار داد و بازرگانی محدوده گستردهای را از خلیجفارس تا سواحل چین و هند و مالابر در اختیار گرفت (زرکوب شیرازی، ۹۹-۱۰۱).
دادوستد و صادرات مروارید و اسبهای گرانبها، بخشی از این تکاپوی اقتصادی بود. (فضلالله شیرازی، ۳۰۲:۱۳۳۸). ملک شیخ عزالدین عبدالعزیز و ملک شمسالدین طیبی، ملک شمسالدین محمدبن مالک و زیدالدین علی عبدالسلام از دیگر تجار مهم خلیجفارس در عصر ایلخانان بودند که در محدوده جزیره کیش به فعالیت میپرداختند (فسائی، ۲۶۹:۱۳۸۲؛ القاشانی، ۱۶۳:۱۳۴۸؛ حافظ ابرو، ۱۳۷۵: ج ۱۷۸:۲). استمرار روند اهمیت کیش به عنوان یکی از کانونهای جدید خلیج فارس پس از فروپاشی امرای بنیقیصر در آثار نویسندگان این دوران بهخوبی مشهود است (مستوفی قزوینی، ۱۳۶:۱۹۱۳؛ ابن بطوطه، ۱۴۱۳ : ۲۸۹-۲۹۰؛ الحمیری، ۳۴۴:۱۹۸۴؛ البغدادی، ۱۴۱۲، ج ۱۱۳۹:۳؛ وصاف، ۱۳۳۸ : ۶۹-۱۷۹).