داش محله و معتمد دربار
بدین ترتیب اوایل قرن بیستم شاهد ظهور چند تن از تجار برجسته و صاحب سرمایه در ایران هستیم که شناخت وضعیت کلی بازرگانان و بازرگانی در این دوره در گرو شناخت وضعیت آنان است. در این مقاله سعی شده است زندگی حاج محمدکاظم ملکالتجار از بازرگانان عمده آن دوره مورد بررسی قرار گیرد.
با آن که تجار، جماعت خاصی بهشمار میآمدند اما مانند اصناف دارای تشکیلات صنفی نبودند با این همه همچون سایر اصناف زیر نظر حکومت شهر فعالیت میکردند بدین معنی که از زمانهای قدیم رسم بر آن بوده است که شاه رئیسی که لقب ملکالتجار داشت برای آنان تعیین کند تا رابط میان دیوان اعلی و جماعت تجار باشد. مثلا در دوره صفویه معمولا شاغل این مقام مباشر شاه در امور تجارتی وی نیز بوده است. چنانکه کمپفر مینویسد:
«ملکالتجار صلاحیت آن را دارد که اختلافات فیمابین بازرگانان را فیصله بخشد و او این کار را در خانه خود انجام میدهد در جوار این وظیفه، او سرپرستی کارگاههای بافندگی، صباغی(رنگرزی) و شمشیرسازی و چاقوسازی و ابریشم دوزی را نیز برعهده دارد اما به هر حال او این کار را زیر نظر ناظر انجام میدهد. وی در هر حال تاجر باشی و مشاور امور تجارتی شاه نیز هست.» (کمپفر، ۱۳۵۰، ص ۱۰۶) در دوره قاجاریه نیز لقب و منصب ملکالتجار دوام داشت و گذشته از ملکالتجار پایتخت، در هریک از شهرهای بزرگ نیز یکی از تجار معمولا از نسلی به نسل دیگر به ارث منتقل میشد. بر همین اساس حاجی کاظم یا حاجی محمدکاظم پسر آقامحمدمهدی ملکالتجار تبریزی، ملکالتجار تهران بود. آقامهدی ملکالتجار تاجری معتبر و مردی جدی و از معتمدین میرزاتقیخان امیرکبیر صدر اعظم معروف ناصرالدینشاه بود. هنگامی که امیرکبیر اقدام به ساختن سرای امیر در تهران برای بازرگانان نمود آقا محمدمهدی ملکالتجار در این کار مباشرت داشته است و از طرفی هم معروف است که ساختمان سرای امیر از پول خود آقامهدی ملکالتجار ساخته شده نهایت آن را به نام میرزا تقیخان امیرکبیر سرای امیر گذارده است. (بامداد، ۱۳۷۱، ج ۳، ص ۱۴۱)
حاجی کاظم ملکالتجار پسر حاجی مهدی در ایام جوانی یکی از داشهای محله بازار بود و عملا هم در گود زورخانه و چاله حوضبازی به قدری شیرین کار و به اندازهای در حاضرجوابی و بذلهگویی و مشدیگری زبردست بود که حقا داشهای محل علو مقام داشی او را تصدیق داشتند و او را یکی از افراد درجه اول جمعیت خود میدانستند. وقتی حاجی محمدمهدی پدرش مرحوم و او به لقب ملکالتجار ملقب و جانشین پدرش شد، شبی از تمام رفقای خود دعوت کرده سور مفصلی به آنها داد و بعد از شام گفت رفقای عزیز من با کمال افسوس باید رفاقت عملی خود را با شما ترک کنم زیرا حالا شغلی به من رجوع شده است که دیگر وقت شناکردن در چاله حوض و شنا رفتن در زورخانه با شماها نخواهم داشت ولی روح من همیشه نزد شماست و اگر شما با این کیفیت باز هم مرا جزو جمعیت خود افتخارانه میپذیرید متشکر میشوم.
بابا شمل محله و روسا و عموم داشها گفتند تو از مایی و ما از تو ... ما قول میدهیم که از هر حیث به تو کمک کنیم و احتراماتی که در خور مقام توست از همه بیشتر منظور داریم. یک قسمت از اخلاق بابا شملی از قبیل رکگویی و کله به کله زدن با مقامات دولتی و ملتی ملکالتجار نتیجه همین تربیت داشی جوانی او بود. (مستوفی، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۳۰۷) و شاید وجود همین روحیه و نشست و برخاست با چنین افرادی بود که موجب شده بود حاجی در بذلهگویی و حاضرجوابی ید طولایی داشته باشد. وی هر جا که پا میداد بیمحابا متلک میپراند، در کنار این صفت گویا حاجی بسیار بد زبان بود. امری که حتی ناصرالدین شاه نیز به آن معترف بود. به ناصرالدین شاه عرض کردند ملکالتجار مرد لایقی است و هر خدمتی از او ساخته است، فرموده بودند زیاد بد زبان است شأن فحش را برده است. (مخبرالسلطنه ۱۳۷۵ ص ۷۵) در همین مورد اشارهای از زبان مرحوم اعتمادالسلطنه داریم؛ آنجا که درباره زبان تیز حاجی مینویسد:
از اتفاقات امروز آنکه ملکالتجار تهران که حاجی آقا محمد کاظم باشد به واسطه قناتی که در امامزاده قاسم دارد با بشیرالملک شاطرباشی منازعه دارد. بشیرالملک چون تازه صاحب تمثال شده، به خود بالیده قنات را پر کرده، ملکالتجار عارض شده به حضور همایون آمده بود. به شاه عرض کرد سلطان محمود غزنوی وقتی در بلخ امیر نصر؛ برادرش حاکم خراسان بود بهواسطه سرقتی که در آبدارخانه شده بود شاگرد آبدارخانه را بیست تازیانه زد. سلطان محمود عصر حکم داد نقارهخانه را ببرند درب خانه امیر نصر بزنند. شنید به حضور سلطان آمد، عرض کرد چه تقصیر کردهام که مرا توهین میفرمایند. فرمود چون داعیه سلطنتداری خواستم مقصود تو عمل آید. سبب پرسید، سلطان فرمود اگر داعیه نداری با وجود من چه جسارت بود کردی؟ شاگرد آبدارخانه را تازیانه زدی.
امیر نصر خجل شد و توبه کرد. حالا با وجود سلامتی شاه چرا شاطرباشی باید اینطور جسور باشد قنات مرا پر کند. شاه باطنا از این حرف خیلی بدشان آمد. (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷، ص ۵۶۲) و با همین زبان هم بود که از میرزا رضا کرمانی سوال کرده بود کدام سلمان فارسی را بیرون دروازه حاضر داشتی؟ (مخبرالسلطنه ۱۳۷۵، ص ۷۹) حاجی کاظم در ردیف ثروتمندترین تجار بازار قرار داشت. ثروت و مکنت او به حدی بود که میتوانست در یک نوبت هشتاد هزار تومان به شاهزاده مویدالدوله؛ پسر شاهزاده حسامالسلطنه قرض بدهد تا آن را برای دریافت فرمان حکومت خراسان به ناصرالدین شاه تقدیم کند. (کاسا کوفسکی ۱۳۴۴، ص ۱۶۹) و گفته شده است که از جهت میزان دارایی ملکالتجار بعد از امینالضرب و برادران طومانیانس قرار داشت و رقم ثروت او حدود پانصد هزار تومان برآورد شده است. (اشرف ۱۳۵۹، ص ۷۴) حاج کاظم ملکالتجار واقف موقوفات بسیار از جمله کتابخانه مشهور در بازار بینالحرمین بود. (ظهیرالدوله ۱۳۵۱، ص ۵۴)
ارتباط شاه با ملکالتجار بهخاطر لقب و منصب او تنگاتنگ بود و در این مورد اشارات متعددی در کتب تاریخی داریم؛ از جمله در کتاب خاطرات آمده است:
بندگان همایون باغ حاجی ملکالتجار که در امامزاده قاسم است رفته، ناهار میل فرمودند. ملکالتجار بیاعتنایی کرد، حاضر نشد احتسابالملک اخویزاده که خود را دوست ملک میداند پنجاه قران پیشکش کرد. (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷، ص ۱۰۱۰) همچنین در اعلامیهای که از طرف ناصرالدین شاه خطاب به تجار تنباکو فروش راجع به الغای امتیاز تنباکو صادر و در تاریخ جمادیالثانی ۱۳۰۹ در روزنامه دولتی درج و منتشر شد در حاشیه اصل نسخه به خط شاه چنین نوشته شده است: صحیح است و تمام این یادداشت و حکم فرمایش ما است که در این ورقه نوشته شده است و سوادی (رونوشتی) از این فرمایشات را ملکالتجار برداشته به همه جا منتشر نماید. (بامداد ۱۳۷۱، ج ۳، ص ۱۴۳، اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷، ص ۷۹۰) از این نامه معلوم میشود که ملکالتجار در آن ایام اهمیت و وجهه زیادی در میان مردم مخصوصا تجار و کسبه داشته که ناصرالدین شاه برای اطمینان و اعتماد پیدا کردن مردم از الغای امتیاز تنباکو او را وادار به صحبت با مردم و انتشار اعلامیه نموده است.
به خاطر همین ارتباط با شاه است که در ماجرای عزل مویدالدوله حاکم خراسان ملکالتجار که وکیل او بود پا در میانی کرده و به قول اعتمادالسلطنه اسبابی فراهم کرد که مویدالدوله از حکومت خراسان معزول نشود. به این جهت با وجود حکومت غیرمنظم مویدالدوله در خراسان ماند و امیرنظام (حاکم جدید خراسان) نرفت. (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷، ص ۱۰۰۰) براساس همین ارتباط بین ملکالتجار و دربار بود که در زمان مهاجرت صغری، ملکالتجار راهی حرم عبدالعظیم شد تا علما را به تهران بازگرداند. در ایام تحصن آقایان حاج ملکالتجار که در آن ایام اعتباری نداشت به عزم حرکت دادن آقایان رفته به زاویه مقدسه دیگر. معلوم نشد عینالدوله او را فرستاد یا خودش داوطلبانه عودت آقایان را تقبل نمود. (ناظمالاسلام کرمانی، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۳۵۹)
همچون اکثر بازاریان ارتباط بین حاجیکاظم ملکالتجار و روحانیت بسیار حسنه بود، چنانکه به خاطر آشنایی وی با بسیاری از مجتهدین بزرگ از جمله حاج میرزا حسن آشتیانی برخی حتی ساختن فتوای در ماجرای رژی و انتشار آن را به او نسبت دادهاند. (بامداد ۱۳۷۱ ج ۳ ص ۱۴۲، امینالدوله ۱۳۷۰ ص ۱۶۲، دولتآبادی ۱۳۷۱ ج ۱ ص ۱۰۸) ارتباط حاجی با روحانیون بزرگ و مراجع تقلید به گونهای است که حاجمیرزا جواد آقا مجتهد بزرگ تبریز در زمان ورود به تهران به امامزاده قاسم ییلاق ملکالتجار منزل میکنند. (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷ ص ۸۸۹) و زمانی که امینالسلطنه نامهای به میرزای آشتیانی مینویسد به وسیله حاجی ملکالتجار به وی میرساند. (ناظمالاسلام کرمانی ۱۳۷۶ ج ۱ ص ۳۲) میرزای آشتیانی نیز در سخندانی و اطمینان و استظهار به سخنان وی صحه میگذارد. (همان)
نقش مهم و موثر حاج محمد کاظم ملکالتجار در واقعه رژی بر کسی پوشیده نیست. چنانکه ذکر شد در واقعه رژی شاید شاه که از نقش حاجی در تحریک مردم و تجار آگاه بود وی را مامور میسازد که مواد دستخط او مبنی بر الغای رژی را به همهجا منتشر کند. (بامداد ۱۳۷۱ ج ۳ ص ۱۳۲، اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷ ص ۷۹۰) حضور حاجی و شدت تحرکات او در واقعه رژی بهگونهای است که میانه او و شاه بهکلی به هم میخورد. در روزنامه خاطرات آمده است که: شنیدم حاجی ملکالتجار را به اتهام اینکه در باب تنباکو محرک مردم بود دیشب گرفته، زنجیر نموده به قزوین که حالا محبوسین را از آنجا میبرند، بردند. (اعتمادالسلطنه ۱۳۷۷ ص ۷۸۰) در تایید همین مطلب امینالدوله نیز میآورد که تنها تحقیقی که از باعث مفسده و مایه هنگامه به میان آمد، داستان سر هر بازار و اعمال حاجی محمدکاظم ملکالتجار بود که افروختن آتش فتنه و به باد دادن آبروی دولت و به خاک انداختن کار دخانیات به او نسبت داده میشد. حتی فتوای جناب میرزای شیرازی را به طریق موثق از محصولات او گفتند که نسخهها به سمت هر ولایت منتشر ... بالجمله به امرو اشارت همایون حاجی محمد کاظم ملک را گرفته و تحتالحفظ به قزوین فرستادند که اینک اردبیل ثانی و محبس مقصرین سیاسی این مملکت است، لکن حبس حاج محمد کاظم وسیله نجات زندانیان دیگر قزوین شد چراکه محمد کاظم شخصی خوشرو و بذلهگو و مقلد و مرد کار بود. وزیر اعظم را مجالست به او مالوف میداشت. دیری نگذشت که از او شفاعت کردند و به این تقریب محبوسین دیگر قزوین نیز آزاد شدند. (امینالدوله ۱۳۷۰ ص ۱۶۲) زندانی معروف قزوین در این زمان حاج سیاح محلاتی بود که درباره زندانی شدن ملکالتجار در خاطرات خود مینویسد:
در این بین خبر آوردند که یک نفر دیگر را هم مغلولا(با غل و زنجیر) از تهران میآورند، معلوم شد ملکالتجار است. گرفته تبعید کردند، یک نفر نوکر هم همراه داشت، آن شب که مقرر نبود برای ما هم چلو آوردند، معلوم شد به ملاحظه او بوده، گفته میشد که او را خواهند کشت. آن روز ملکالتجار مرخص شده، در شهر قزوین احترامات و ضیافتها به عمل آوردند و ما هم از خلاصی او مسرور شدیم. (حاج سیاح ۱۳۵۶ ص ۳۹۵) جالب اینکه ملکالتجار حتی در حبس و تبعید نیز زبان تند و تیز خود را از کار نمیاندازد، ملکالتجار در زمان صدارت امینالدوله نیز طعم تبعید را چشید. پیشتر یادش شده بود که امینالدوله از قزوین به عنوان اردبیلثانی و محبس مقصرین یاد کرده بود. بنابراین بیدلیل نیست که به خاطر اختلاف بین ملکالتجار و امینالدوله اینبار ملکالتجار نه به قزوین که به اردبیل تبعید میشود. ملکالتجار تهران بهواسطه اختلافی که میان او و امینالدوله در موضوع ملکی بوده به حق و ناحق در صورتی که با مقام و اخلاق صدراعظم مناسب بوده به اردبیل تبعید گشته ... (دولتآبادی، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۵۴).
بامداد، قضاوت خوبی درباره ملکالتجار ندارد. او برخلاف پدر چندان سابقه و وجهه خوبی در زمان خود نداشت و به واسطه ارتباط با میرزا علیاصغرخان اتابک مرجعیتی پیدا کرد و از این راه بر ثروت و ارثیه پدری افزود و با اینکه مردی باهوش و زیرک و خوشبیان و نیز باسواد بود به واسطه تقلباتی که در کارها از قبیل کاغذسازی و جعل اسناد و غیره از او دیده بودند او را خیلی متقلب و بیاعتبار میدانستند (بامداد، ۱۳۷۱، ج ۳، ص ۱۴۱؛ ظهیرالدوله، ۱۳۵۱، ص۵۴). مشابه این مورد را اعتمادالسلطنه نیز یادآور میشود: امروز درب خانه که رفتم شنیدم میرزاابراهیم پسر میرزا نصرالله که از نوکرهای مخصوص امینالسلطان که در کاغذسازی معروف تهران است با ملا نوروزعلی نامی که آن هم این صنعت را دارد شریک شده اسناد جعل شرعی به تحریک ملکالتجار تهران برای آقاشیخ تاجر قزوینی الاصل و تبریزالمسکن ساختهاند و املاک حاجی میرزا محمود قزوینی را به تصرف او دادهاند باوجود اثبات این تقلب دولت ابدا به ملکالتجار صدمه نزدند اما گویا میرزا ابراهیم و ملانوروز علی را حبس کردهاند (اعتمادالسلطنه، ۱۳۷۷، ص۷۳۱).
بر همین اساس گاهی شاهد شکایت تجار و کسبه از او هستیم چه در دوره ناصری و چه در دوره مشروطیت: دیشب در کوچهها به خصوص دیوارهای ارگ اعلانی چسبانیده بودند از نصیرالدوله و ملکالتجار شکایت و تعدیات آنها را به تجار و کسبه نوشته بودند یکی از آن اعلامها را خواجه باشی به نظر شاه رسانده اسباب تغیر خاطر همایونی شده (همان، ص ۲۹۱) یا آنکه دیگر از وقایع مجلس شورای ملی در روز یکشنبه دوم صفر ۱۳۲۵ خواندن رقعه صدارت را که به مجلس فرستاده بود و قریب به این مضمون بود: چون تشکیلات تجار از ملکالتجار هر روز باعث تصدیع خاطر اقدس اعلی بود لهذا رای ملوکانه چنین علاقه گرفت که این مساله در مجلس محترم شورای ملی مطرح و مذاکره شده قرار قطعی به موقع اجرای گذارده شود و نیز دستخط اعلیحضرت که در این خصوص صادر شده قرائت شد: جناب اشرف صدراعظم در باب عمل ملکالتجار لازم است که قرار قطعی گذارده شود تا تجار آسوده شوند بعضی هم گفتند باید در یک مجلس عمومی ملکالتجار فقط یک دفعه در این مجلس عمومی حاضر شود برای تحریر دعوا (اشرف، ۱۳۵۹، ص۵۱). تقریبا شکی وجود ندارد که حاجی محمد کاظم ملکالتجار در کنار برخی دیگر از بازرگانان معتبر تحت حمایت روسها بود (عیسوی، ۱۳۶۹، ص۶۴) لذا بدش نمیآمد که به منافع انگلیسیها ضربه وارد آورد. در ماجرای رسوایی شرکت عمومی ملکالتجار از مخالفان بانک شاهی و از دوستان سفارت روس بود. کاساکوفسکی در کتاب خود گزارش مورخ ۳۶ اوت ۱۹۸۷ یکی از مدیران بانک استقراضی روس را به هیات مدیره بانک استقراضی ایران منعکس کرده و مینویسد که اتحادیهای به نام شعبه سندیکا از صرافان و بانکداران متنفذ مانند برادران طومانیانس، حاج لطفعلی، اتحادیه، حاج باقر صراف و ملکالتجار تشکیل شد و به وسیله این سندیکا و همچنین عمال بیشمار آنها مبالغ زیادی اسکناس برای تبدیل به پول نقره به بانک شاهی ارائه شد.
بخشی از یک مقاله