گذار از سنت به دانش غربی
در نخستین سفر اروپایی ناصرالدین شاه مخبرالدوله که از ملازمان بود، مرتضی قلیخان را نیز برای تحصیل در لندن با خود برد، اما در برلن طی دیداری با ورنر زیمنس معلم مدرسه برلن و از دانشمندان برجسته آلمان در زمینه تلگراف، او را به یکی از نزدیکان زیمنس سپرد.
مرتضی قلیخان پس از پنج سال اقامت در آلمان در ۱۲۹۵ ق به تهران بازگشت و این بار برادرش مهدی قلیخان را نیز برای تحصیل به برلن برد. سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا و اقامتی چند روزه نزد گیوم (gume) اول، فرصتی به صنیعالدوله داد تا در مقام منشی و مترجم شاه خود را جلوهگر سازد.
به هر روی، مرتضی قلیخان پس از اتمام تحصیلات، علاوه بر کسب رتبه اول در رشته معدن و تجربهآموزی در کارخانههای صنعتی، با ذهنیتی متاثر از نظام سیاسی- اجتماعی اروپا و به ویژه سوسیال دموکراسی حاکم بر آلمان در ۱۲۹۷ ق به ایران بازگشت.
به واقع، آمیختهای از روحیه ایراندوستی خاندان هدایت و آشنایی با زیرساختهای پیشرفت غرب در شکلدهی به حیات فکری صنیعالدوله تاثیری شگرف داشت. چنان که ناخرسندیاش در کلاس تاریخ از شکست خشایارشا در نبرد با یونان و حمله اسکندر به ایران همراه با مطالعه در تحولات سیاسی- اقتصادی اروپا نشان از چنین ادعایی است؛ همچنین مواردی نظیر استفاده از قاشق در غذاخوردن، در حالی که خانواده هدایت آن را خلاف شرع میدانستند و تقلید خانوادهاش از این بدعت را میتوان معرف تاثیرپذیری از فرهنگ غرب در زندگی روزمره و تسامح اطرافیان در رعایت سنتهای جاری دانست.
در بازگشت به ایران گرچه مرتضی قلیخان ابتدا به شغل تحویلداری در وزارت تلگراف منصوب شد پس از چندی متکی بر تحصیلاتش در رشته معدن به نیابت وزارت معادن ارتقا یافت.
در این بین، علاقهمندی ناصرالدین شاه به کشف معادن نقره در اطراف تهران و نیز آموزش علم حساب به مظفرالدین میرزا در تبریز، زمینههای مناسبی برای درخشش او فراهم آورد؛ چنان که ازدواجش با زرین کلاه خانم دختر ۱۲ ساله ولیعهد که بعدا لقب احترامالسلطنه را از شاه دریافت کرد، نه تنها در ارتقای خاندان هدایت موثر شد که به ویژه در پادشاهی مظفرالدین شاه مخبرالدوله را در حلقه مشاوران حکومت تا مرز صدارت پیش برد.
به این ترتیب جایگاه خانوادگی و پیوند خویشی با دولتمردان چنان بر وجاهت سیاسی و موقعیت مالی خاندان هدایت افزود که گستردگی املاک و مستغلات مرتضی قلی خان در مشهد مرغاب در نزدیکی شیراز که محصول گندم آن به یزد و دیگر نواحی حمل میشد و اطراف اصفهان، در منطقهای به نام خمسه و قادرآباد مزارع چایکاری سمنکده شمال و املاکی چند در اطراف تهران او را در زمره زمینداران و اعیان متنفذ جای داد.
تشکیل نخستین ناوگان دریایی در خلیجفارس
از دیرباز فقدان ناوگان دریایی مهمترین چالش ایران در خلیج فارس بود. به رغم کوششهای نادرشاه در ساخت کشتی، تلاش برای سیادت دریایی همچنان تا عصر ناصرالدین شاه ادامه یافت. در این زمان مخالفت انگلیسیها شاه را بر آن داشت تا کشتیهای مورد نیاز را از آلمان تامین کند؛ چنان که سابقه آشنایی مرتضی قلیخان با کشور مذکور باعث شد تا به همراه برادرش محمد قلیخان برای سفارش ساخت کشتی عازم شود. کمی بعد نیز مخبرالدوله برای برقراری روابط سیاسی ماموریت یافت.
به رغم ادعای اعتمادالسلطنه که گویا به سبب روابط نامطلوب با خاندان هدایت این سفر را در جبران خسارت ناشی از اقدامات مرتضی قلیخان میداند کشتی خریداری شده که پرسپولیس نامگذاری شد، به همراه کشتی کوچکتری که شوش نام گرفت در ربیعالاول ۱۳۰۲ق/ ژانویه ۱۸۸۵ از بندر برمر (bremer) راهی خلیج فارس شد و مبنایی برای تشکیل نیروی دریایی در عصر قاجار فراهم آورد.
البته هر چند اعتمادالسلطنه هزینه گزاف نگهداری پرسپولیس را عاملی برای به کار نگرفتن آن میداند اما گزارش کرزن از استفاده حاکم بوشهر از این کشتی در مسافربری و برقراری امنیت و پرداخت هزینههای نگهداری کشتی و حتی تعمیر آن در یکی از بندرهای بمبئی نشانه بیپایگی چنین ادعاهایی است. ضمن آنکه خرید این دو کشتی و استفاده از آنها در خلیج فارس و کارون (کشتی شوش در مسیر کارون رفت و آمد داشت)، نه تنها احساس نیاز در کشتیرانی را تشدید کرد که منجر به تاسیس وزارت بحری و اعزام عدهای به لندن برای کسب علوم مرتبط شد همچنین در زمان مظفرالدین شاه نیز مرتضی قلیخان برای خرید کشتی جنگی از انگلستان ماموریت یافت (۱۳۲۰ق) که حاصل این سفر خرید ناوی با چند توپ موسوم به کشتی مظفری بود.
مرتضی قلیخان در عرصه معادن و صنایع
به دنبال تحولات صنعتی اروپا و راهیابی تولیدات غرب به ایران عهد ناصری، کارآیی نداشتن صنایع داخلی بروز بیشتری یافت؛ چنانکه در روند تکاپو برای بازسازی صنایع و بهرهگیری از دانش غرب میرزاتقیخان امیرکبیر جایگاهی خاص داشت. در تعاقب چنین رویکردی پسران مخبرالدوله، به ویژه مرتضیقلیخان، درصدد انتقال آموختههای خود برآمدند که این موضوع را در عرصه معدن و صنعت میتوان مشخص کرد.
معدن
کشف معادنی در اطراف تهران (اواخر قرن سیزدهم هجری) همراه با تمایل ناصرالدینشاه در دهه آخر سلطنتش به فلزات گرانبها سبب اقداماتی در شناسایی و استخراج معادن شد. چنین رویکردی که علاوه بر آزمندی شاهانه گویا معلول رکود اقتصادی و کسری عایدات دربار نیز بود، تلاش برای کشف طلا در مناطقی چون پسقلعه و دوشانتپه و شاهعبدالعظیم را در اولویت قرار داد.
با انتشار اخباری در ۱۲۹۸ق، دال بر احتمال وجود نقره در معدن پسقلعه و کشف طلا در منطقه دوشانتپه مخبرالدوله همراه با جمعی دیگر مامور آزمایش و تایید صحت خبر شدند. ارتقای مخبرالدوله به ریاست اداره معادن و همزمانی آن با قصد بازگشت پسرش مرتضیقلیخان از آلمان باعث شد تا او بنا به درخواست پدر همراه با مهندسی آلمانی به نام مسیودیچ (dich) راهی ایران شود.
از جمله اقدامات این دو تحقیق در مورد سیاهکوه و پسقلعه بود که انگیزهای برای احداث کارخانه «سرب آبکنی» شد. تخصص مرتضیقلیخان و موقعیت مخبرالدوله نزد شاه او را به لقب صنیعالدوله (۱۳۰۴ق) و ازدواجش با دختر ولیعهد ارتقا بخشید.
گرچه کارخانه مذکور که با ۲۰ هزار تومان کمک مخبرالدوله راهاندازی شد، در عمل به سبب مخالفت کشورهای بزرگ صنعتی و دسایس درباریان سرانجامی نیافت. در واکاوی علل چنین ناکامیهایی میتوان به نوشتار مخبرالسلطنه استناد جست که مینویسد:
«معدن آبادکردن خرج دارد. خیال میکردند به حضور مهندس زمین سینه خودش را میشکافت و معادن بیرون میریزد. ناصرالدین شاه شمش طلا میخواهد و در طبیعت تدارک نشده است.»
صنایع
احداث کارخانه نساجی
در تعاقب فراهم کردن بستری برای تحول صنعتی یکی از مهمترین اقدامات صنیعالدوله را میتوان در صنعت نساجی شاهد بود. صنایع بافندگی بهرغم قدمت تاریخی در ایران، با وقوع انقلاب صنعتی در اروپا، دچار افتی چشمگیر شد. چرخه تولیدات از الگویی سنتی پیروی میکرد و هرچند در اوایل عهد ناصری، ۱۲۷۵ق به ریاست محمودخان ناصرالملک چرخ بخار و دیگر وسایل موردنیاز از روسیه خریداری شد، پس از مدتی (۱۲۷۹ق) از کار بازماند به دنبال چنین اقداماتی صنیعالدوله با حمایت مالی یکی از تجار تهران به نام حاج محمدتقی شاهرودی درصدد احداث کارخانه ریسمانریسی (۱۳۱۲ق) برآمد.
ادوات موردنیاز را از کارخانه وینترتور (vintertor) سوئیس میخرید و در سال ۳۰۰ خروار نخ به همراه تولیدات چلواری روانه بازار تهران میکرد. در واقع اهمیت این اقدام را با لحاظ وضعیت نابهنجار صنایع بافندگی میتوان محل توجه قرار داد. در شرایطی که عمده تجارت ایران در انحصار روس و انگلیس بود، رشد سریع بازرگانی خارجی توام با ضعف سیاسی و نداشتن برنامهریزی اقتصادی استفاده از کالاهای فرهنگی را رونقی خاص داده بود. گرچه تولیدات داخلی کفاف نیازها را میداد، با ورود پارچههای متنوع و ارزان انگلیسی، این تولیدات توان رقابت خود را از دست دادند.
تنوع طرح و ارزانی پارچههای منچستر (Manchester) به حدی بود که ابریشم و اطلسی و ماهوت در میان اعیان و پارچههای نخی و پنبهای در دیگر طبقات اجتماعی اقبال عام یافت؛ به این ترتیب، فقدان تمایل عمومی و ناتوانی در جذب سرمایه داخلی کارخانه مذکور را نیز مانند دیگر تلاشها در بازسازی صنایع نظر کارخانه قندسازی کهریزک و کبریتسازی علیخان امینالدوله دو سال پس از افتتاح به تعطیلی کشاند. درباره عوامل دخیل در این موضوع با آنکه اکثر منابع به دخالتهای خارجی استناد کردهاند، اوضاع اقتصادی ایران را نیز نمیتوان نادیده گرفت.
فقدان امنیت مالی و قانون مدون و آشفتگی وضع قضایی در اساس با روح سرمایهداری ناسازگار بود؛ چنان که در ضمن آن گسترش روابط تجاری و نفوذ سرمایههای بیگانگان عملا اقتصاد بدون پشتوانه و ناتوان در رقابت با کالاهای وارداتی را در معرض بیشترین خطرها قرار میداد. طبق عهدنامه ترکمانچای، روسها علاوه بر آزادی تجارت حق گمرک صدی پنج را نیز برای اتباع خود در اختیار داشتند؛ امتیازی که در حد فاصل ۱۲۵۷-۱۲۹۰ق، تدریجا به الگویی در قرارنامههای بازرگانی ایران با ۱۲ دولت دیگر تبدیل شد، چنانکه پس از انقضای مدت ۱۰ ساله قراردادها نیز به سبب ضعف سیاسی ایران همچنان پایدار ماند.
از این رو، اگرچه توسعه روابط تجاری با دیگر کشورها بر رونق بازرگانی و تعداد سرمایهداران ایرانی میافزود، به سبب نابرابری با نیروهای رقیب و نداشتن رشد طبیعی و درازمدت روند تحولات عملا به سوی ناکامی در سرمایهگذاری صنعتی و وابستگی به کالاهای خارجی پیشرفت؛ چنان که دو قدرت برتر روس و انگلیس نیز با در اختیار داشتن تجارت شمال و جنوب ایران ۸/ ۷ درصد از کل روابط تجاری را به خود اختصاص داده بودند.
در مجموع افزون بر موارد اخیر ناتوانی حکومت در دریافت حق گمرکی از نخ وارداتی هند و بعد مسافت کارخانه از مراکز پنبهخیز صنیعالدوله را مجبور کرد حتی پس از تعطیلی کارخانه، برای بازپرداخت بدهیهای معوقه، بخشی از داراییهای خود را در مشهد و مرغاب فارس بفروشد. با این همه او یک مرتبه دیگر نیز در سلطنت مظفرالدین شاه و طی صدارت امینالسلطان در صدد احیای صنعت نساجی برآمد.
امینالسلطان در ۱۳۱۶ ق با فرمانی امتیاز ریسمانریسی، امور صنعتی و احداث کارخانههای مرتبط را به مدت ۵۰ سال به او واگذار کرد. با واگذاری این امتیاز صنیعالدوله تا پنج سال از پرداخت عوارض و مالیات معاف بود و از سال ششم، بعد از وضع ۶ درصد بابت سرمایه و ۱۰ درصد بابت حقوق کارکنان، پانزده درصد از عایدات را به دولت میپرداخت. بنابر چنین حکمی که نشان از روابط مطلوب خاندان هدایت با امینالسلطان و تحکیم موقعیت صنیعالدوله در پادشاهی مظفرالدین شاه داشت، او (در ۱۳۱۷ ق) با هوتم شیندلر (Houtum- Schindiers) قرارداد همکاری بست و با استخدام مسیو کلیشر (clasher) فرانسوی که از پیش به خدمت دولت ایران درآمده بود او را به منظور تهیه ابزار آلات ریسندگی روانه بلژیک و اتریش کرد.
به هر حال، گرچه تا سالیان متمادی امتیاز مذکور در خانواده صنیعالدوله باقیماند و حتی روسها نیز (در ۱۳۲۱ ق)موفق به اخذ امتیاز نخریسی نشدند، کمبود اطلاعات موجود درباره ادامه یافتن فعالیت صنیعالدوله پس از ۱۳۲۱ ق، گویا با عزل امینالسلطان و جانشینی عینالدوله مرتبط بوده است.
کارخانه آهنگری
مدتی پس از راهاندازی کارخانه ریسمانریسی، صنیعالدوله در صدد احداث کارخانه آهنگری و آهنتراشی برآمد. با اینکه از زمان و مکان آن اطلاعات دقیقی در دست نیست، سفارش ساخت تعدادی پایه فلزی برای نصب فانوسهای سلطنتی و شهرت آنها به چراغ صنیعالدوله مبین حمایت و همراهی ناصرالدین شاه است. حمایتی که پایدار نماند و در نهایت کمبودهای مالی و بیمیلی تجار برای شراکت منجر به تعطیلی کارخانه شد.
کارخانه ماهوتبافی
از جمله دیگر اقدامات صنیعالدوله تلاش در احداث کارخانه ماهوتبافی بود. او هنگام ریاست مجلس (۱۳۲۴ ق) امتیاز ساخت کارخانه مذکور را با حق مشارکت خارجیها بهدست آورد و برای جذب سرمایه با دیپلماتهای آلمان در تهران وارد مذاکره شد. در این میان گرچه آلمانیها چنین مشارکتی را از حیث تجاری و سیاسی، فرصتی برای ورود به عرصه اقتصادی ایران میدانستند، دخالت روسها مانع از تحقق طرح شد.
احداث راهآهن
صنیعالدوله در رسالهای موسوم به راه نجات که در واقع طرحی نظری برای پیشرفت اقتصادی- صنعتی ایران بهشمار میرفت، ساخت راههای مبادلاتی را از جمله مسوولیتهای دولت و عاملی در ازدیاد ثروت میداند. علاوه بر این، او در دفاع از ضرورت احداث راهآهن اوضاع اقتصادی کشورهای صاحب این فناوری را یادآور میشود که:
تجربه سایر ممالک ثابت کرده است به واسطه ساختهشدن راهآهن اسبابهای حمل و نقلی که پیش از این در آن خاک رایج بوده، از کار باز نمیماند، بلکه حاجت به وجود آنها بیشتر میشود زیرا که راهآهن از شاهراه میرود و قرایی که چند فرسخ از راه به کنار واقعاند امتعه خود را باید به سر راه بیاورند. به واقع، گرچه رساله مذکور در عصر مشروطه نگاشته شده، از سالها پیش از این ایام نیز صنیعالدوله کشیدن خطوط راهآهن ویژه میان مازندران و تهران را سرلوحه اقدامات خود قرار داده بود.
در فاصله صدارت اتابک تا امینالدوله، حاجمحمدحسن امینالضرب با احداث هشت کیلومتر جاده ریلی برای حمل چوب از جنگل محمودآباد به مازندران، در احداث خطوط راهآهن پیشگام بود اما خانواده امینالضرب، حاج محمدحسن و پسرش حاجحسین آقا، در حسابرسی از ضرابخانه به سه کرور (یک میلیونوپانصد هزار)تومان جریمه محکوم شدند و راهآهن محمودآباد در ازای ۷۰۰ هزار تومان در تصرف دولت قرار گرفت. صنیعالدوله با کسب اجازه شاه این خط را تعمیر کرد و با امتداد آن تا روستای نور، برای استخراج آهن، علاوه بر گسترش راههای ارتباطی، بر آن بود تا مشکل قحطی پایتخت را نیز چارهاندیشی کند؛ از این رو به منظور اتصال انبار گندم ورامین به تهران با شرکتی آلمانی وارد گفت و گو شد، اما در نهایت، نداشتن حمایت مالی حکومت و نیز تحریکات بیگانگان چنین راهکارهایی را ناکام گذاشت. در مجموع گزارشهایی در دست است که نشان میدهد به رغم قرابت نسبی و سببی صنیعالدوله با خاندان حکومتی، حمایتهایی که منابع از آن یاد میکنند چندان فراتر از جانبداری لفظی نبوده است، دریافت ۶۰۰ هزار تومان مساعده از تجارتخانه طومانیانس (محرم ۱۳۲۳) در ازای گرو گذاشتن ۴۰ هزار ذرع از باغ ۸۰ هزار ذرعی وی که به علت ناتوانی در بازپرداخت، بعد از مرگش به نفع تجارتخانه مصادره شد و نیز اخذ وام از بانک شاهی از جمله این شواهد است.
منبع: جستارهای تاریخی، سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان 1390