خطری ما را تهدید نمیکند!
در آن هنگام یحیی دولتآبادی پیشنهاد میکند از آشنایی خود با سفیر عثمانی در ایران استفاده کرده و نامه را از طریق وی به دست شاه برسانند. این اقدام سفیر عثمانی اولین خبر مربوط به روابط وی با مشروطهخواهان به شمار میرود. دولتآبادی در این باره مینویسد: «نگارنده برای مذاکره کردن با سفیر کبیر حاضر میگردد، چون خصوصیت و التفات با یکدیگر داریم. سفیر کبیر عثمانی شمسالدین بیگ از مردمان آگاه خیرخواه است. سالهاست در ایران مامور سیاسی دولت عثمانی است و در این مدت که در طهران است هر وقت خدمتی به دولت و ملت ایران از دستش برآمد، دوستانه اقدام کرده است.»۳
همچنین شمسالدین بیگ رابطه بسیار دوستانهای با برخی از رهبران مشروطه به ویژه با سیدعبدالله بهبهانی داشته و با انجام مکاتباتی مشوق آنان در ادامه راه مشروطهخواهی بوده است. «سفیر عثمانی برای آقای طباطبایی پیغام داد که از الحاق این لفظ عدالتخانه به عریضه مستدعیات اگر مرا ممکن بود و محذوراتی نداشتم هر آینه میآمدم و پای شما را میبوسیدم چه آنچه خواهید در این لفظ مندرج است.۴
او در این گزارش سعی دارد از جریانهای مشروطهخواهی در ایران دفاع کند اما چون مخاطب گزارش، سلطان عبدالحمید دوم است که اساسا هیچ میانهای با اندیشههای نوگرایانه و مشروطهخواهانه ندارد، بنابراین گزارشگر تلاش میکند منویات خود را در قالب منافع دولت عثمانی بیان کند تا شائبه مشروطهخواهی نداشته باشد. با این حال، شمسالدین در نهایت به سبب همین تلاشهای مشروطهخواهانهاش، ظاهرا مورد غضب سلطان عبدالحمید قرار میگیرد و به دنبال آن از سمت خود عزل و به استانبول فراخوانده میشود.
شمسالدین بیگ که برخی او را شمسالدین پاشا هم نامیدهاند۵، متولد ۱۸۵۳ ۶ (وبه قول دیگری۱۸۵۵م. ۷) در قفقاز و متوفی به سال ۱۹۱۷م. در استانبول است. پسر حاجی زاده عثمان بیگ که یکی از دوستان جهادی شیخ شامل بود.۸ شمسالدین در دوران طفولیت در مدارس رشدیه فاتح و بشیکتاش به تحصیل پرداخت و بعد از آن وارد مدرسه سلطانی گالاتاسرای شد و سپس دوره مکتب ملکیه (مدرسه عالی علوم سیاسی) را با موفقیت و رتبه اول به پایان برد.
در سال ۱۸۷۹م. با سمت کاتبی (دبیری) «مابین»* وارد کار دولتی شد. سپس در سال ۱۸۸۵م. در سفارت آتن به مقام سرکاتبی منصوب شد. بعد از آن در سال ۱۸۹۲م. سفیر عثمانی در بخارست شد و دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۹۴م. با عنوان سفیر عثمانی به تهران آمد. اما بعد از یک سال به مقام والیگری وان منصوب شد و ناگزیر به ترک تهران برای مدت زمان کوتاهی گردید. در سال ۱۸۹۷م. دوره دوم سفارت او در تهران آغاز شد که یازده سال(تا ۱۹۰۸م. )دوام یافت، بنابراین او در بحبوحه تحولات مشروطه، در ایران حضور داشته و از نزدیک در بطن قضایا و رخدادها بوده است. از این نظر گزارش شمسالدین میتواند حاوی نکات ارزشمندی باشد.
آن چنان که از شواهد امر پیداست، شمسالدین در مدت سفارت خود در تهران بیشتر طرف مشروطهخواهان را داشته است. این موضوع هم در روح گزارش او (بهرغم اینکه مخاطب گزارش، سلطانی ضدمشروطه است) نمود دارد و هم اینکه اساسا علت عزل او گزارشهایی بوده است که مخالفان او به سلطان عبدالحمید میدادند مبنی بر اقداماتی که شمسالدین در تهران در حمایت از مشروطهخواهان انجام داده و به نوعی در مقابل حکومت مطلقه ناصری و مظفری قرار گرفته است. حتی در مورد او گفته شده که از تهران تلاشهایی را برای حمایت از جریانهای مشروطهخواه در استانبول یعنی ترکان جوان صورت داده است که با آگاهی یافتن سلطان عبدالحمید نسبت به این موضوع دستور عزل او را صادر میکند.۹
به همین سبب شمسالدین بعد از عزل از مقام سفارت، عملا از نظام اداری دولت عثمانی خارج شد تا اینکه با رخداد مشروطه دوم عثمانی در سال ۱۹۰۸م. به سمت وزیر اوقاف منصوب شد. بعد از مدتی در سال ۱۹۱۲م. بهعنوان نایبالسلطنه به طرابلس غرب اعزام شد. تا اینکه با آغاز جنگ جهانی اول به استانبول برگشت و در سال ۱۹۲۱م. در همانجا به دیار باقی شتافت. *
متن:
عرض حال متواضعانه و چاکرانه به مقام والای عتبه فلکمرتبه حضرت ولی نعمت بیمنت*
هنگام اقامتم در تهران، شاه ایران با تدارک نیروی کافی و اقدامات و تصمیمات نامناسبی که اتخاذ میکند، سبب وقوع و تداوم هرج و مرج و اغتشاشها شده است. او برای کنترل ناآرامیها سعی در برخورد با مجلسیان و مجازات طرفداران آنان و همینطور اشرافی دارد که از مجلس حمایت میکنند. چاکر بر حسب ریاستی* که دارد با همراه نمودن سفرای دیگر، در نزد شاه سعی کردم او را از برخورد با اشراف منع کنم. حتی مکتوبی را که در تبریک گویی و تشویق مجلس نوشته و در روزنامه حبلالمتین منتشر نموده بودم، به سمع همایون ملوکانه ایشان رساندم. به همین جهت و از سر عبودیت و صداقت و برای رسیدن منافع آن به در سعادت (استانبول) در دایره جلیله کتابت حضور بههم رسانده و توضیحاتی را که خواسته بودند به واسطه سرکاتب پاشا قوللری به پیشگاه ملوکانه ایشان رساندم. چاکر بر خلاف رفتارهای کمترانهای که در اینجا (البته) شیوع پیدا نکرده است، براساس باور شخصی و مبتنی بر منافع صحیحه دولت ابد مدت علیه، صادقانه توضیحات لازم را عرض و تقدیم نمودم. آنچه که بهطور شفاهی در آنجا گفته شد با اضافات و تفصیلاتی بهصورت مکتوب به حضور ولی نعمت بیمنت اعظم بر وجه آتی جسارتا تقدیم میشود.
با توجه به اینکه از ابتدای شروع ماموریت من در سفارت تهران، دستورالعمل خاصی برای پیشبرد یک سلسله اهداف و برنامههای مشخص و دستورهای لازم موجود نبود و در باره ایران و دولت ما نیز چیزی جز انعقاد چند عهدنامه و قرارداد وجود نداشت، اقدام به تنظیم خط و مشی مشخصی گرفتم که با لحاظ پیشینه مناسبات تاریخی دو دولت، برنامههایی را برای روزهای آینده در قالب ماموریت خود ترسیم نمایم. از اینرو با در نظر گرفتن اختلافات مذهبی و سیاسی که قبلا پیش آمده بود، به نظر میرسید ایجاد رابطهای صمیمی و همدلانه از دولت ابد مدت در نزد ایرانیان تقریبا امری محال باشد. از اینرو سعی کردیم، اگر نمیتوانیم دولت و ملت ایران را به دولت ابد مدت نزدیک کنیم، حداقل از افتادن آنها در دامان دولتهای روس و انگلیس جلوگیری کنیم. این در حالی بود که شرایط موجود از وقوع چنین رخدادی خبر میداد. از سوی دیگر، با محروم بودن ایران از اسباب و ابزاری که بتواند وجود سیاسی خود را در مقابل آن قدرتهاحفظ نماید، به نظر میرسد انگلیس و روسیه بتوانند خود را هممرز ممالک محروسه شاهانه(عثمانی)بکنند و این اتفاق به نظر چاکر مشکلات زیادی را برای منطقه بزرگ آناطولی به وجود خواهد آورد. به همین سبب در مدت ماموریت خود، سعی نمودم در ابتدای امر نظر دولت خلافت پناهی را به سمت دولت ابد مدت علیه عثمانی مناسب و متمایل بسازم وهم چنین به برقراری روابط ومناسبات مفید نظر آنها را تامین کنم. ثانیا اگر نتوانستیم روابط حسنهای بین ایرانیان و دولت ابد مدت برقرار کنیم، حداقل سعی کردیم آنها را از طعمه اجانب شدن منع کنیم. درتمام مدت ماموریت سیزده سالهام، تمام مساعی چاکرانه _ در شرایط مناسب و نامناسب_ کاملا در این مسیر قرار داشته است. حتی در این میان از هیچ دشواری و فداکاری شانه خالی نکردهایم و نتیجه حسنه آن، اینکه در دو سال اخیر آنچه مورد توجه ناظران داخلی و خارجی قرار گرفته، ذکر نام حضرت خلافت پناهی در تمامی منابر و محافل میباشد و دعا برای تداوم عمر و عافیت پادشاهشان بهطور مرتب بیان و تکرار میشود.
اما به سبب بیماری و ضعف مظفرالدین شاه که در آستانه مرگ قرار داشت و در همین زمان عینالدوله را به مقام صدارت منصوب کرد، با بیتدبیریهای او و به علت برخی برخوردهای نامناسب، تعدادی از علما به حرکت درآمده و در شهر قم تحصن نمودند. همچنین تعدادی از اهالی تهران به سفارتخانه انگلستان پناه برده و خواستار تشکیل مجلس شدند. مظفرالدین شاه که دستش از هر گونه اسباب و ابزار مقاومت خالی بود، تحتتاثیر سیاستهای اروپا به درخواست علما و مردم پاسخ مثبت داده و امر به تشکیل مجلس داده بود.
طرفداران مجلس از به نتیجه رسیدن درخواستشان - که انتظار پذیرش آن را هم نداشتند - جسارت پیدا کرده، روزبه روز مطالبات شان را افزایش داده و در تهران و شهرهای دیگر به ایجاد اغتشاش دامن میزدند.
با مرگ مظفرالدین شاه و روی کار آمدن شاه جدید امید به اعاده نفوذ و اصلاح اصول از سوی دولت در نزد مردم بهوجود آمده بود. اما به سبب نبودن پشتوانه مالی و نیروی نظامی مقتدر عزم شاه جدید نیز راه به جایی نبرد و اغتشاش و هرج و مرج بهصورت فزایندهای تشدید یافت و حاکمان بدون حکم (و دستورات لازم از سوی حکومت) باقی مانده یا در مواردی از مقام خود برکنار میشدند. در این میان مجلس، قانون اساسی را به تایید و امضای شاه رساند و از این به بعد با آغاز شورش و هرج و مرج، تحصیل مقصد از سوی مجلس و طرفدارانش در چارچوب قانون و نظام درآمد. تعدادی از علما و مردم از این کشاکشها بیزار شده و از بهبود اوضاع و بازگشت آرامش مایوس شده، به دنبال ورود به عثمانی و هجرت به ممالک شاهانه هستند و در این راستا طلب کمک و مساعدت دارند تا جان و مالشان حفظ شود. با توجه به اینکه چنین اقداماتی میتوانست هم موجبات سفک دماء و همین طور دخالت بیگانگان باشد، پاسخهای نه مثبت و نه منفی مصلحتآمیز برای اداره امور داده شد. . . .
با عرض جسارت و موکدا عرض میکنم که ایران با همه معایب، نقایص، منازعات و اختلافاتی که دارد، به نفع سلطنت والا (عثمانی) است که در حفظ و تداوم حیات آن بکوشد و از تبدیل آن به لقمه اغیار جلوگیری کند. زیرا دولت قاجار که حتی توان حفاظت از خود را هم ندارد، نمیتواند هیچ خطری برای دولت ابد مدت _ چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی _ به دنبال داشته باشد. (بنابراین) پیش از آنکه ایران به تسخیر اجنبیها درآید، باید از انجام و بروز هرگونه اقدامات خصمانهای که تمایلات آنان را به بیگانگان افزایش دهد، پرهیز کنیم. مضافا بر اینکه اعتقاد قریب به یقین دارم که با تصرف ایران، در تمام تدابیر و معاملات مربوط به ایران باید دو دولت هم پیمان (روس و انگلیس) را کاملا در نظر گرفت و دخالت و تصمیمگیری آنها را در امور مربوط به ایران طبیعی دانست. در مدت مدیدی که ماموریت چاکرانهام در ایران تداوم داشت تمامی مساعی و اقداماتم، معطوف و مستند به این نقاط و نکات بود.
این بنده که از قبل سایه ولی نعمت بیمنت اعظم ایشان از حضیض مذلتها و محنتها به مراتب عالیه نائل و برخوردار از الطاف و نعم بینهایت شهریارش شده است، براساس وظایف دینی و عقلی، تمام سعی و تلاشم را به کار بردم تا در حد اعلای صداقت و عبودیت توفیق انجام خدمت داشته باشم. با این حال، برخی از اقدامات من در ایران دچار سوء تفسیرهایی شده و منافی شعار صداقت و عبودیت دیده شده است و خاطر همایون ملوکانه بر این رفته است که قصد عامدانهای برای انجام برخی از آنها وجود داشته است و از آن زمان به بعد خدمات صادقانه چاکرانه به شائبه تهمت مشوب و هدر رفته است که این مساله در حد ما فوق تصور موجب حزن و تاسف این کمترین شده است. باز با مراجعه به درونم در اوقات خمسه و ادعیه خیریهای که ورد زبانم است، خود را در مقابل پادشاه و ولی نعمت مان واجبالذمه میدانم و ذرهای شبهه در کمال صداقت و عبودیت و حسن نیت و استقامتم نسبت به پیشگاه عالی احساس نمیکنم. بنابراین دچار عذاب وجدان نشدم و با اطمینان کامل خشنود و متشکر هستم و در تمامی احوال امر و فرمان از آن حضرت ولی الامر و الاحسان، پادشاهمان، ولی نعمتمان و سرورمان است.
بخشی از گزارش
۱ -Mûcellitoğlu Ali Çankaya, Mûlkiye Tarihi ve Mûlkiyeliler ۱۸۵۹-۱۹۴۹, MM ve S. B. O, ۲. Cilt. s. ۴۴
* درزمان قاجاریه سفیر عثمانی در همه مراسم دربار در ردیف اول کنار پادشاه ایران مینشست و در جشنها و برنامههای مختلف از طرف محافل دیپلماتیک با عنوان «مقدمه السفرا»سخن میگفت. بنگرید: غلامحسین افضل الملک: افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ، تهران، ۱۳۶۱، صص۲۲و۶۰و۲۶۰
۲- مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمی، چاپ سوم، تهران، ۱۳۵۸، جلد چهارم، ص۸۴۲.
۳- یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ؟ ص۲۱.
۴- ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، مجلد اول، امیرکبیر، چاپ ششم، تهران، ۱۳۸۱ش.
۵ - Büyük Lügat ve Ansiklopedisi,onbrinci cilt, Istanbul , Meydan Yayınevi, ۱۹۸۸, s. ۷۵۸.
۶ -Aynı
۷-Türk Ansiklopedisi, Cilt XXX, Ankara, Milli Eğitim Basimevi, ۱۹۸۱, s. ۲۵۱.
۸ -A. g. e, s. ۲۵۱.
* = مابین (Mabeyn) بخشی از دربار عثمانیان میان بخش اندرونی و بخش بیرونی است. سلاطین عثمانی زمانی که قصد بیرون رفتن ازکاخ را نداشتند، اوقات خود را در این بخش سپری میکردند و در این بخش به صرف غذا میپرداختند. از اواخر دوره سلطان محمود دوم به بعد، ایجاد هرگونه ارتباط خارجی بین کاخ و بیرون از کاخ وظیفه اداره و بخش «ما بین» بود. بنگرید:
Midhat Sertoğlu, Osmanlı Tarih Lugatı, Istanbul, s. ۲۰۴.
۹- Büyük lügat ve Ansiklopedisi, s. ۷۵۸.
* در تهیه زیست نامه شمسالدین بیگ از راهنمایی و مساعدت استاد ارجمند دکتر وهاب ولی بهره بردم که به این وسیله مراتب سپاس خود را از ایشان ابراز میکنم.
منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان ۱۳۸۶