ﺑﺮرﺳﻲ ﻋﻠﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻗﺤﻄﻲﻫﺎ در اﻳﺮان(۱۲۸۸ ق/ ۱۲۴۹ ش)

قحطی ﻋﺎم و ﻋﻈﻴﻢ

کدخبر: ۲۱۶۹
احمد کتابی استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ﻗﺤﻄﻲ در اﻳﺮان ﺳﺎﺑﻘﻪای ﺑﻪ ﻗﺪﻣﺖ ﺗﺎرﻳﺦ اﻳﻦ ﺳﺮزﻣﻴﻦ دارد. ﺳﺎﻛﻨﺎن اﻳﺮان زﻣﻴﻦ، از ﻛﻬﻦﺗﺮﻳﻦ روزﮔﺎران، ﺑﻪﺻﻮرت ادواری، ﺑﺎ ﻗﺤﻄﻲ و ﻛﻤﻴﺎﺑﻲ ارزاق دﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﺒﺎن ﺑﻮده و ﺑﻪﻛﺮات ﺑﺮ اﺛﺮ آن ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﺎن ﺑﺴﻴﺎر داده‌اﻧﺪ.
قحطی ﻋﺎم و ﻋﻈﻴﻢ

درﺑﺎره اﺳﺒﺎب و ﻋﻠﻞ اﻳﺠﺎدﻛﻨﻨﺪه اﻳﻦ ﻗﺤﻄﻲﻫﺎ ﺳﺨﻦ ﺑﺴﻴﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﻌﻀﻲ از ﻣﺤﻘﻘﺎن، ﺳﺎده‌اﻧﺪﻳﺸﺎﻧﻪ و ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ، ﺑﻪ ﺳﺮاغ ﻧﺰدﻳﻚﺗﺮﻳﻦ و ﺳﻬﻞاﻟﻮﺻﻮلﺗﺮﻳﻦ ﻋﺎﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺷﺎن ﻣﻲرﺳﻴﺪه - ﻗﻬﺮ ﻃﺒﻴﻌﺖ ـ رﻓﺘﻪاﻧﺪ و ﻣﺼﺎئب ﺑﻲﺷﻤﺎری را ﻛﻪ ﻃﻲ ﻗﺮون ﻣﺘﻤﺎدی ﺑﺮ اﺛﺮ ﻗﺤﻄﻲ ﺑﺮای ﻣﺮدم اﻳﺮان ﭘﺪﻳﺪ آﻣﺪه اﺳﺖ، یکباره و یکسره، ﻣﻌﻠﻮل ﺑﻲﻣﻬﺮی ﻃﺒﻴﻌﺖ داﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ. اﻳﻦ ﺗﺼﻮر ﻧﻪ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﺧﺎﻟﻲ از واﻗﻌﻴﺖ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺗﻤﺎم واﻗﻌﻴﺖ را درﺑﺮ دارد. ﺗﺮدﻳﺪی ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻓﻼت اﻳﺮان ـ در ﻣﻘﺎم ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﺑﺨﺶﻫﺎﻳﻲ از ﺟﻬﺎن ﻧﻈﻴﺮ اروﭘﺎی ﻏﺮﺑﻲ و ﺷﻤﺎﻟﻲ، ﻛﺎﻧﺎدا و ﻧﻴﺰ در ﻗﻴﺎس ﺑﺎ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻛﻞ ﺟﻬﺎن ـ از رﻃﻮﺑﺖ و ﺑﺎرﻧﺪﮔﻲ ﻛﺎﻓﻲ ﺑﺮﺧﻮردار ﻧﺒﻮده و ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ، در ﻃﻮل ﺗﺎرﻳﺦ، ﺑﺴﻴﺎری از ﻗﺤﻄﻲﻫﺎی اﻳﺮان از خشکسالی‌های ﻣﺘﻨﺎوب نشأت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.ﺑﺎ وﺟﻮد اﻳﻦ، دور از ﻣﻨﻄﻖ و واﻗﻌﻴﺖ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد اﮔﺮ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﻴﺎر موﺛﺮ و ﺗﻌﻴﻴﻦﻛﻨﻨﺪه ﻋﻮاﻣﻞ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در اﻳﺠﺎد و ﺳﻴﺮ ﺗﺤﻮل ﻗﺤﻄﻲﻫﺎی اﻳﺮان ﻧﺎدﻳﺪه ﻳﺎ دﺳﺖﻛﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮد. اﻳﻦ ﻋﻮاﻣﻞ ﮔﺎه ﻣﻨﺸﺄ و ﻋﻠﺖ ﺷﺮوع ﻗﺤﻄﻲﻫﺎ ﺑﻮده‌اﻧﺪ (ﻋﻮاﻣﻞ اوﻟﻴﻪ) و ﮔﺎه ﻋﺎﻣﻞ ﺗﺸﺪﻳﺪﻛﻨﻨﺪه و اداﻣﻪدﻫﻨﺪه آنها (ﻋﻮاﻣﻞ ﺛﺎﻧﻮی ﻳﺎ ﺟﺎﻧﺒﻲ). در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﺮ آﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺗاﺛﻴﺮ ﻣﺸﺨﺺ ﻋﻮاﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ را در ﺷﻜﻞﮔﻴﺮی و ﺗﺪاوم ﻋﻈﻴﻢﺗﺮﻳﻦ و دﻫﺸﺘﻨﺎکﺗﺮﻳﻦ ﻗﺤﻄﻲ اﻳﺮان در ﻃﻮل ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺎزﻧﻤﺎﻳﻴﻢ؛ تاﺛﻴﺮی ﻛﻪ ﻛﻢ و ﺑﻴﺶ در اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻗﺤﻄﻲﻫﺎی اﻳﺮان ﻣﺸﻬﻮد اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺷﺮوع اﻳﻦ ﻗﺤﻄﻲ و ﻧﻘﺶ ﻋﻮاﻣﻞ ﻃﺒﻴﻌﻲ و ﺟﻮی در اﻳﺠﺎد آن، و ﻧﻴﺰ ﺑﺮرﺳﻲ اﺑﻌﺎد و ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎی ﺟﻤﻌﻴﺘﻲ، ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﻗﺘﺼﺎدی و... آن ﻣﻲﭘﺮدازﻳﻢ.

مقدمه:

فاجعه عظیم قحطی عمومی سال ۱۲۸۸ ق (۱۲۴۹ ش)، به تحقیق، هولناک‌ترین و مرگبارترین روﻳﺪاد در ﻃﻮل دو ﻗﺮن اﺧﻴﺮ ـ و ﺣﺘﻲ در دوران ﺑﻌﺪ از حمله ﻣﻐﻮل ـ اﺳﺖ. ﻣﻬﺎﺑﺖ و ﻣﺨﺎﻓﺖ اﻳﻦ واﻗﻌﻪ و آﺛﺎر ﻫﻤﻪﺟﺎﻧﺒﻪ و ﺑﺴﻴﺎر ﻋﻤﻴﻖ آن ﺑﺮ ﺣﻴﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، اﻗﺘﺼﺎدی، ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ اﻳﻦ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺑﻪ اﻧﺪازه‌ای ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺮدم اﻳﺮان ﺗﺎ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻧﺴﻞ از ﻳﺎدآوری ﺧﺎﻃﺮات ﻳﺎ ﺷﻨﻴﺪهﻫﺎی دﻫﺸﺘﻨﺎک آن دوران ﺑﺮ ﺧﻮد ﻣﻲﻟﺮزﻳﺪﻧﺪ و ﺳﺎل ﺷﻮم ۱۲۸۸ ق را با عنوان «سال مجاعه»[سال قحط] ﻣﺒﺪأ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺧﻮد ﻗﺮار داده ﺑﻮدﻧﺪ. در ﺗﺄﻳﻴﺪ اﻳﻦ ﻣﺪﻋﺎ ﻛﺎﻓﻲ اﺳﺖ ﺧﺎﻃﺮﻧﺸﺎن ﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮآورد ﮔﺎد ﮔﻴﻠﺒﺮ (Gad Gilbar)، ﺟﻤﻌﻴﺖﺷﻨﺎس و ﻣﻮرخ ﻣﻌﺮوف، ﻣﺠﻤﻮع ﺗﻠﻔﺎت ﻧﺎﺷﻲ از اﻳﻦ ﻗﺤﻄﻲ ﺑﻪ ۵/۱ ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻟﻎ ﺷﺪ. ﻋﻈﻤﺖ اﻳﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ آﺷﻜﺎر ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻛﻞ اﻳﺮان در آن زﻣﺎن رﻗﻤﻲ ﺑﻴﻦ ۹ تا ۱۰ میلیون ﻧﻔﺮ ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﺑﻪﻣﻮﺟﺐ ﺗﺨﻤﻴﻦ اوﻟﻴﻮر ﺳﻨﺖ ﺟﺎن (Oliver St. John)، ﺳﻴﺎح اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ، ﺷﻬﺮﻫﺎی اﺻﻔﻬﺎن، ﻳﺰد، و ﻣﺸﻬﺪ، ﺿﻤﻦ ﻗﺤﻄﻲ ﻣﺰﺑﻮر، دﺳﺖﻛﻢ ﻳﻚﺳﻮم ﻧﻔﻮس ﺧﻮد را ﺑﺮ اﺛﺮ ﻣﺮگ‌وﻣﻴﺮ ﻧﺎﺷﻲ از ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ ﻳﺎ ﻣﻬﺎﺟﺮت از دﺳﺖ دادﻧﺪ (Giblar, ۱۹۷۰: ۱۲۵-۱۵۶، به نقل از گرنی و صفت گل، ۱۸۸:۱۳۸۷).

ﻗﻬﺮ ﻃﺒﻴﻌﺖ، ﻋﻠﺖ اولیه ﻗﺤﻄﻲ

در اﻳﺠﺎد ﻗﺤﻄﻲ ﺳﺎل ۱۲۸۸ ق، ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎری ﻃﺒﻴﻌﺖــ ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﻲ و ﺳﺮﻣﺎ و ﻳﺨﺒﻨﺪان ﺑﺴﻴﺎر ﺷﺪﻳﺪ ﻧﻘﺶاﺻﻠﻲ و ﻋﻤﺪه را اﻳﻔﺎ ﻛﺮد و ﺳﺎﻳﺮ ﻋﻮاﻣﻞ ﺑﻴﺸﺘﺮ جنبه ﺛﺎﻧﻮی ﻳﺎ ﺗﺸﺪﻳﺪﻛﻨﻨﺪه داﺷﺘﻨﺪ.

ﺑﻨﺎ ﺑﻪ نوشته ﻋﺒﺪاﷲ ﻣﺴﺘﻮﻓﻲ:

... از ﻳﻜﻲ دو ﺳﺎل ﭘﻴﺶ، ﻛﻢﺑﺎراﻧﻲ ﺷﺮوع [ﺷﺪه ﺑﻮد] و ﮔﺮاﻧﻲ و ﻛﻤﻴﺎﺑﻲ ﺧﻮارﺑﺎر ﺧﻮدﻧﻤﺎﻳﻲ ﻣﻲﻛﺮد، وﻟﻲ در زﻣﺴﺘﺎن ۱۲۸۷ ق باران هیچ نیامد و مایه‌های سنواتی هم تمام شده بود ... (مستوفی، ۱۳۴۱: ۱/۱۱۰).

در زﻣﺴﺘﺎن ﺳﺎل ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ در ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﻲ و ﺟﻨﻮﺑﻲ ﻛﺸﻮر ﺑﺎرﻧﺪﮔﻲ ﺷﺪ و از ﻗﻀﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎرﻧﺪﮔﻲﻫﺎ، ﻛﻪ در ﺑﻌﻀﻲ ﻧﻘﺎط ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﺑﺮفﻫﺎی ﺳﻨﮕﻴﻦ و ﻣﺘﻮاﻟﻲ ﻧﺎزل ﮔﺮدﻳﺪ، ﺑﺎ اﻳﺠﺎد راهﺑﻨﺪان، ﻣﺎﻧﻊ اﻧﺘﻘﺎل ﻏﻠﻪ و ﻧﻴﺰ ﻣﻮﺟﺐ اﺗﻼف ﻧﻔﻮس ﺷﺪ (اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۲۸).

ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲﺷﺪ ﻛﻪ در ﺑﻌﻀﻲ ﻧﻘﺎط، ﻃﻲ اﻳﻦ دو ﺳﺎل، ﺣﺘﻲ ﻗﻄﺮه‌ای ﺑﺎران ﻧﺒﺎرﻳﺪ. از جمله ﻣﻨﺎﻃﻘﻲ ﻛﻪ از ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﻲ آﺳﻴﺐ ﻓﺮاوان دﻳﺪ، اﺻﻔﻬﺎن، ﺧﺮاﺳﺎن، ﻳﺰد و ﻓﺎرس ﺑﻮد. در ﺑﺴﻴﺎری از ﻧﻘﺎط ﻣﺤﺼﻮل دﻳﻢ ﺑﻪﻛﻠﻲ ﺳﻮﺧﺖ و زراﻋﺖ آﺑﻲ ﻫﻢ، در ﻧﺘﻴﺠه ﻛﺎﻫﺶ ﺷﺪﻳﺪ آب رودﺧﺎﻧﻪﻫﺎ، ﻗﻨﺎتﻫﺎ و ﭼﺸﻤﻪﺳﺎرﻫﺎ، ﺑﻪﺳﺨﺘﻲ ﻟﻄﻤﻪ دﻳﺪ. ﺣﺘﻲ رودﺧﺎنه زاﻳﻨﺪه‌رود، ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﺮآب ﺑﻮد، ﺧﺸﻚ ﺷﺪ.

اﻓﺰاﻳﺶﺷﺪﻳﺪ ﺑﻬﺎی ﺧﻮارﺑﺎر

ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ نتیجه ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﻲ اﻓﺰاﻳﺶ ﺳﺮﻳﻊ ﻗﻴﻤﺖ ﻏﻼت ﺑﻮد. ﺑﻪ رواﻳﺖ ﻋﺒﺪاﷲ ﻣﺴﺘﻮﻓﻲ:

... (در ﺗﻬﺮان) قیمت ﻧﺎن، ﻛﻪ در اواﻳﻞ ﺳﺎل ۱۲۸۷ ق ﺑﻴﺶ از یک ﻣﻦ ﻫﻔﺖ ﺷﺎﻫﻲ ﻧﺒﻮد، ﺑﻪ ﻣﺮور ﺗﺮﻗﻲ ﻛﺮد و در اﻳﻦ وﻗﺖ (زﻣﺴﺘﺎن ۱۲۸۷) به یک من یک قران رسید... در زمستان ۱۲۸۸ ق، قیمت نان به یک ﻣﻦ ﭘﻨﺞ ﻗﺮان، ﻛﻪ ﭘﺎﻧﺰده ﺷﺎﻧﺰده ﺑﺮاﺑﺮ ﻗﻴﻤﺖ ﻋﺎدی آن ﺑﻮد، رﺳﻴﺪ ... (مستوفی ۱۳۴۱: ۱/۱۱۰).

اﻓﺰاﻳﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻬﺎی ﮔﻨﺪم و ﻧﺎن، ﻗﻬﺮا ﻧﺎآراﻣﻲﻫﺎ و ﺷﻮرشﻫﺎﻳﻲ را ﻣﻮﺟﺐ ﮔﺮدﻳﺪ. در اﺻﻔﻬﺎن، ﺳﺎدات و زنﻫﺎ تلگرافخانه را ﺗﺼﺮف ﻛﺮدﻧﺪ و ﺧﻮاﺳﺘﺎر ﻣﺨﺎﺑﺮه ﺷﻜﻮاﻳﻴﻪای ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮاﻟﺪﻳﻦﺷﺎه ﺷﺪﻧﺪ. در ﺑﻮﺷﻬﺮ، دو ﻫﺰار ﻧﻔﺮ از اﻫﺎﻟﻲ، ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ﺗﺠﺎرتﺧﺎﻧﻪای اﻧﮕﻠﻴﺴﻲ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﺻﺪور ﮔﻨﺪم از اﻳﺮان اﺷﺘﻐﺎل داﺷﺖ، ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮدﻧﺪ و ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺎرﮔﻴﺮی ﮔﻨﺪم در ﻛﺸﺘﻲﻫﺎ ﮔﺮدﻳﺪﻧﺪ. در ﻗﺰوﻳﻦ ﻫﻢ اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت و ﺗﺤﺼﻦﻫﺎﻳﻲ در اﻋﺘﺮاض ﺑﻪ ﻧﺎﻳﺎﺑﻲ و ﮔﺮاﻧﻲ ﻧﺎن ﭘﺪﻳﺪ آﻣﺪ.

ادامه ﺧﺸﻜﺴﺎﻟﻲ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺼﻮل ﻏﻼت ﺑﺴﻴﺎر ﻛﺎﻫﺶ ﻳﺎﺑﺪ و در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻗﻴﻤﺖ ﮔﻨﺪم ﺑﺎ ﺷﺘﺎب ﺑﻴﺸﺘﺮی ﻓﺰوﻧﻲ ﮔﺮﻓﺖ. در ﻛﺎﺷﺎن، ﻛﻪ در ﺷﺮاﻳﻂ ﻋﺎدی ﻫﻢ ﻃﻲ ۸ ماه از سال ﻧﺎﭼﺎر ﺑﻮد آذوﻗه ﻣﺼﺮﻓﻲ ﺧﻮد را از دﻳﮕﺮ وﻻﻳﺎت وارد ﻛﻨﺪ، ﻗﻴﻤﺖ ﮔﻨﺪم ﺑﻪ ﺧﺮواری ۱۰۰ تومان- بیش از ۲۰برابر بهای عادی آن- بالغ شد (نراقی، ۱۳۴۵: ۲۶۴). اصفهان و یزد هم، ﻛﻪ ﮔﻨﺪم ﻣﺼﺮﻓﻲﺷﺎن را ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﻓﺎرس و ﻛﺮﻣﺎﻧﺸﺎه و وﻻﻳﺎت دﻳﮕﺮ ﺗاﻣﻴﻦ ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ، وﺿﻊ ﺑﻬﺘﺮی ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ.

ﺷﺪتﻳﺎﻓﺘﻦ ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ

ﻛﻤﺒﻮد ﺷﺪﻳﺪ ﻏﻠﻪ ﻋﻮاﻗﺒﻲ ﺷﻮم در ﭘﻲ داﺷﺖ: ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎن ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﻒﺧﻮاری ﻳﺎ ﺧﻮردن ﮔﻮﺷﺖ ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﺑﺎرﻛﺶ روی آوردﻧﺪ و در ﻣﺮاﺣﻞ ﺑﻌﺪ، ﺑﻪ ﺧﻮردن ﺳﮓ و ﮔﺮﺑﻪ و ﻣﻮش و ﺣﺘﻲ ﻣﺮدار و ﻛﻮد و فضله ﺣﻴﻮاﻧﺎت ﻧﺎﭼﺎر ﺷﺪﻧﺪ. در ﺑﻌﻀﻲ ﺟﺎﻫﺎ ﻛﺎر ﺣﺘﻲ ﺑﻪ آدمﺧﻮاری ﻛﺸﻴﺪ و ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ آن ﺑﻴﺖ زﻳﺮ ﻣﺸﻬﻮر ﺷﺪ:

ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻲ ﻛﻪ آدمﺧﻮری ﺑﺎب ﮔﺸﺖ ﻫﺰار و دوﻳﺴﺖ ﺑﻮد و ﻫﺸﺘﺎد و ﻫﺸﺖ

(جابری انصاری، ۱۳۲۱: ۵۹)

ﺷﺪت ﻗﺤﻄﻲ ﺑﻪﺣﺪی رﺳﻴﺪ ﻛﻪ، در ﺑﻌﻀﻲ ﻧﻘﺎط، ﺑﺮﺧﻲ از ﻣﺮدم ﺑﻪ ﺑﭽﻪ دزدی ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻧﺪ... ﻫﻴﭻﻛﺲ ﺟﺮات ﻧﻤﻲﻛﺮد ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﺑﺎنﻫﺎ و ﻣﻌﺎﺑﺮ ﺑﺮود، ﺗﺎ آنﺟﺎ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﻳﻜﻲ از ﺑﺴﺘﮕﺎن ﻣﺆﻟﻒ ﻣﺬﻛﻮر ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﺷﺪ و اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﻪدﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﮔﺮﺳﻨﮕﺎن آدمﺧﻮار ﺑﻪ ﻗﺘﻞ رﺳﻴﺪ. ﺑﻪ رواﻳﺖ او، در ﺑﻴﺮون ﺷﻬﺮ، اراذل و اوﺑﺎش ﮔﺮﺳﻨﻪ در ﻛﻤﻴﻦ ﻣﺮدم ﺑﻮدﻧﺪ و زﻧﺎﻧﻲ را ﻛﻪ ﺑﺮای ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻗﻮت ﻻﻳﻤﻮت از روﺳﺘﺎﻫﺎی اﻃﺮاف ﻋﺎزم ﺷﻬﺮ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ بهانه اینکه ﻣﻲﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻪ آﻧﺎن ﻏﺬا ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﻓﺮﻳﺐ ﻣﻲدادﻧﺪ و ﺑﻪ گوشه ﺧﻠﻮﺗﻲ ﻣﻲﻛﺸﺎﻧﺪﻧﺪ و ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪﻧﺪ و از ﮔﻮﺷﺖ آنها ﺳﺪ ﺟﻮع ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ ﻳﺎ آن را ﻣﻲﻓﺮوﺧﺘﻨﺪ (ارﺑﺎب، ۱۳۵۳: ۶۰).

ﻣﻴﺮزا ﻋﻠﻲاﻛﺒﺮ ﻓﻴﺾ ﻧﻴﺰ، در رﺳﺎﻟﻪای ﻛﻪ در ﺷﺮح روﻳﺪادﻫﺎی دﻟﺨﺮاش ﻗﺤﻄﻲ ۱۲۸۸ ق ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ، ﺑﻪ ﺗﻔﺼﻴﻞ درﺑﺎره ﺷﺮاﻳﻂ زﻧﺪﮔﻲ رﻗﺖﺑﺎر ﻣﺮدم در آن اﻳﺎم، ﻧﺎﻳﺎﺑﻲ و ﮔﺮاﻧﻲ ﻓﻮق‌اﻟﻌﺎده ارزاق، ﻣﺮگ‌وﻣﻴﺮ وﺳﻴﻊ ﺑﺮ اﺛﺮ ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ و ﻧﺎﮔﺰﻳﺮﺷﺪن ﻣﺮدم ﺑﻪ ﺧﻮردن ﮔﻮﺷﺖ ﺣﻴﻮاﻧﺎﺗﻲ ﻧﻈﻴﺮ اﺳﺐ، ﺧﺮ، ﮔﺮﺑﻪ و ﺳﮓ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ و ﺑﻪ اﺳﺘﻨﺎد ﻣﺸﺎﻫﺪات ﻳﺎ ﻣﺴﻤﻮﻋﺎت ﺧﻮد، از ﻣﻮارد ﻣﺘﻌﺪدی از ﻣﺮدهﺧﻮاری و رﺑﻮدن و ﻛﺸﺘﻦ اﻃﻔﺎل، زﻧﺎن و ﻣﺮدان در شهرها ﻳﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ.

ﻫﻨﺮی ﺑﻠﻮ (Henry Bellow)، ﻛﻪ ﺟﺮاﺣﻲ در ارﺗﺶ ﻫﻨﺪ و ﻣﺤﻘﻖ درﺑﺎره ﭘﺸﺘﻮنﻫﺎ ﺑﻮد، ﺿﻤﻦ سفرنامه ﺧﻮد، ﺑﻪ ﺷﺮح ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ ﺑﺎ ﻳﻚ اﻓﻐﺎﻧﻲ اﻫﻞ ﻏﺰﻧﻴﻦ ﻣﻲﭘﺮدازد. اﻳﻦ اﻓﻐﺎﻧﻲ ﺷﻴﻌﻪﻣﺬﻫﺐ درﺑﺎره وﻗﺎﻳﻊ و ﺻﺤﻨﻪﻫﺎی ﻫﻮﻟﻨﺎﻛﻲ ﻛﻪ در ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎزﮔﺸﺖ از ﻛﺮﺑﻼ ﺑﻪ ﺗﻬﺮان، در ﺳﻪ ماهه اول ۱۸۷۲ م/ اواخر سال ۱۲۸۸ ق، شاهد آنها بوده شرحی به بلو ارائه می‌دهد.

جزئیات سفر دلخراش و مناظر دیده شده وحشتناک بود. اجساد مردگان جاده‌ها را پوشانده و هوا را با تعفن ناشی از گندیدن آنها مسموم می‌کرد. سرای‌ها از افراد در حال احتضار که شیون و رنج‌های آنها مناظر غیرقابل وصفی را به وجود آورده، پر بود. دهات خالی و خاموش، همانند خانه ارواح، توسط دسته‌هایی از سگ‌ها که با زند‌ه‌ها برای تصاحب مرده‌ها مبارزه می‌کردند، مورد تهاجم قرار گرفته بود. زاری‌های او برای ایران بسیار رسا بود. او [می‌] گفت: کشور از دست رفته است. (‌گرنی و صفت‌گل، ۲۰:۱۳۸۷).

از شهرهای دیگر ایران نیز گزارش‌های دهشتناک متعددی از رواج آدم خواری در ایام قحطی در دست است. مثلا، روزنامه تایمز، مورخ ۲۸ ژوئیه ۱۸۷۱، نامه‌ای را منتشر کرد که از تهران فرستاده شده بود. در این نامه ادعا شده بود که مردم «از فرط استیصال بچه‌های خود را می‌خورند؛ به‌طوری که حاکم شهر مجبور شده نگهبانانی در قبرستان‌ها بگمارد تا آنهایی را که درصدد بیرون آوردن اجساد تازه دفن شده از قبرها بودند ممانعت کنند.» نامه دیگری مورخ ۳۰ مه ۱۸۷۲، ادعا می‌کرد که «آدم‌خواری رو به افزایش بوده و ابعاد ترسناکی پیدا کرده بود. بچه‌های کوچک والدینی که در مضیقه نبودند، به دام افتاده، کشته و خورده می‌شدند».(همان: ۷۹)

گزارش‌های کنسول بریتانیا در آن ایام نیز حاوی اخباری جانسوز و دلخراش از، مصیبت‌های قحطی ۱۲۸۸ ق در ایران است. ویلیام بریتل بنک (William Brittlebank) نویسنده کتاب ایران در دوره قحطی، هم از نکبت‌ها و فلاکت‌های آن روزگار شوم ماجراها و واقعیت‌هایی را نقل می‌کند که موی بر بدن آدمی راست می‌کند.

انبوه قربانیان

چنان‌که قبلا نیز گفته شد، شمار قربانیان قحطی ۱۲۸۸ ق- در مقایسه با قحطی‌های پیشین- به مراتب زیادتر بود. در ۱۸ صفر ۱۲۸۸ ق، عبدالحمید اصفهانی، از تاجران مقیم مشهد، خطاب به حاج محمدحسن امین الضرب در تهران، در توصیف اوضاع فلاک تبار خراسان، چنین نوشت:

... چه خراسانی!... آدم را می‌کشند (و) گوشت او را می‌خورند، دیگر چه رسد به اسب و الاغ! هر روز آدم می‌گیرند که سگ کشته و گوشت او را آورده و فروخته است. (ناطق، ۱۸:۱۳۵۸).

در بهار ۱۲۸۹ ق، که قیمت گندم در مشهد به خرواری ۵۰ تومان رسیده بود، شمار کسانی که روزانه بر اثر گرسنگی جان می‌باختند از ۵۰۰ نفر فراتر رفت.

در سایر شهرها هم تعداد تلفات تکان‌دهنده بود: در اصفهان هر روز چندصد نفر هلاک می‌شدند؛ در کاشان، در روستاهایی که ۱۰۰۰ نفر سکنه داشت، بیش از ۲۰۰ نفر زنده نمانده و آنها هم عموما آواره و پراکنده شده بودند. یک مامور تلگراف‌خانه به نام اسمیت، که در ماه مه (اردیبهشت) از بوشهر راهی اصفهان بود، ضمن یادداشت‌های خود نوشت: «همه راه‌ها از اجساد مردم پوشیده و انباشته است. (اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۲)

شیوع بیماری‌های همه‌گیر

شرایط ناگوار بهداشتی و ناتوانی شدید جسمی مردم بر اثر گرسنگی مداوم که نیروی مقاومت آنها را در برابر امراض به پایین ترین حد رسانده بود، زمینه بروز و شیوع امراض عفونی همه‌گیر، از جمله وبا، را فراهم آورد و، بدین ترتیب، وحشت از وبا به مصیبت گرسنگی افزوده شد. در بهار ۱۲۸۸ ق، بیماری حصبه هم، که عوارض آن تا حدودی شبیه وباست، و نیز تیفوس در بعضی مناطق شیوع یافت.

با توأم شدن قحطی و وبا، میزان مرگ‌ومیر دوچندان و حتی بیشتر شد. در بعضی شهرها، جمعیت، به علت تلفات یا مهاجرت اهالی، به کمتر از نصف کاهش یافت. در کازرون، دوسوم نفوس شهر یا از بی غذایی جان سپردند و یا شهر را ترک کردند. جمعیت سبزوار از ۳۰ هزار نفر به ۱۰ هزار نفر کاهش یافت و جمعیت قم، که در سال ۱۲۸۴ ق بیش‌از ۲۵هزار نفر برآورد شده بود، در سال ۱۲۹۱ ق (سه سال بعد از قحطی) تا مرز ۱۴۰۰۰ نفر تنزل کرد (ارباب، ۱۳۵۳: ۲۹؛ کرزن، ۱۸۹۲: ۱/۲۶۸ به نقل از اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۲).

آثار و پیامدهای اقتصادی

قحطی سال ۱۲۴۹ه.ش از جهات و جوانب گوناگون آثار وخیمی بر اقتصاد کشور به جای گذاشت. در این میان، کشاورزی بیشترین خسارت را متحمل شد. بخش بزرگی از اراضی زراعی اصفهان، در نتیجه خشک‌شدن یا کم‌آب شدن رودخانه‌ها و قنات‌ها و چشمه سارها، به حالت بایر درآمد. شماری از زارعان خرده مالک زمین مزروعی خود را در عوض محصول به پای بهره مالکانه یا مالیات دادند و بعضی دیگر از زارعان صاحب زمین، برای رهایی از بار مالیات، حقوق ملکی خود را به اشخاص معتبر و صاحب نفوذ واگذار کردند.

در حوالی قم، تعداد قابل توجهی از دهات ویران و متروک شد، زیرا که مالکان و زارعان روستاها را رها کرده بودند (جابری انصاری، ۱۳۲۱: ۵۵، ۲۷۸؛ ارباب، ۱۳۵۳: ۶۰، ۶۱). در برخی نقاط، ملاکان بزرگ، با اغتنام فرصت، اراضی خرده مالکان و زارعان زمیندار را تصاحب کردند و به این ترتیب، بزرگ مالکی به شدت تقویت شد.

دامپروری و گله‌داری نیز سخت آسیب دید. خشکسالی مراتع زیادی را از بین برد و در نتیجه دام‌ها در معرض نابودی قرار گرفتند. بسیاری از ایلات دام و گله خود را، که سرمایه اصلی زندگی‌شان بود، از دست دادند و به ورطه فلاکت و نیستی افتادند. به روایت کنسول بریتانیا در تبریز: «ایلات خانه به دوش(= کوچنده) بدتر از همه آسیب دیدند» (جونز، ۱۸۷۲: ۱۱۱ به نقل از اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۳). همچنین بسیاری از طوایف به ترک کوچ روی آورده و به زندگی ایلی ناگزیر شدند.

با بروز قحطی، غارتگری قبایل بیابانگرد و نیمه گرسنه تقریبا در سراسر کشور شدت گرفت و روستاهای بسیاری دستخوش تاراج بیابان گردان شد. مجموع عوامل یادشده نظم و امنیت را به نحوی بی سابقه مختل کرد و، در نتیجه، مسافرت به غایت مخاطره‌آمیز شد.

بر اثر قحطی، شمار کثیری از چهارپایان موردنیاز زراعت (گاو، الاغ و...) و نیز حیوانات بارکش کاروان‌ها (شتر، استر، اسب و...) تلف یا کشته شدند و در نتیجه، هم کار زراعت مختل و معطل ماند و هم مال‌الاجاره حیوانات بارکش به چندین برابر- گاهی تا پنج برابر رقم پیش از قحطی رسید(وزیری کرمانی، ۱۳۴۰: ۱۶۲). عامل اخیر، به نوبه خود، مانع حمل‌ونقل‌ غله میان مناطق گوناگون کشور شد، که می‌توانست تا حدودی کمیابی خواربار را در نقاط قحطی زده کاهش دهد.

یکی از مهم‌ترین آثار اقتصادی قحطی، مختل شدن موازنه دخل‌وخرج مردم- به ویژه طبقات و قشرهای کم‌درآمد- بود. در زمان قحطی، میانگین درآمد سرانه یک خانوار کارگر یا کشاورز در سال حدود ۲۰۰ ریال و میانگین مقدار مصرف سالانه گندم، که قوت منحصر یا اصلی آنها محسوب می‌شد، به تقریب دو خروار بود. با توجه به افزایش فاحش قیمت گندم، کل درآمد متوسط یک کارگر یا کشاورز فقط کفاف یک دهم گندم مورد نیاز برای تغذیه یک ساله یک خانوار را می‌داد (گولداسمیت، به نقل از اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۰).

با گسترش فقر و تنگدستی قشرهای مختلف مردم بر اثر قحطی، میزان تقاضا برای کالاهای مصرفی به شدت کاهش یافت، که این امر، به نوبه خود، منشأ پیامدهای وخیمی برای بازرگانی داخلی و نیز بازرگانی خارجی شد. در بازارهای اصفهان، که از آسیب‌دیده‌ترین شهرها بود، از کسب وکار نشانی به چشم نمی‌خورد؛ گویی بر کاروانسراهای پرجنب‌وجوش و حجره‌ها و دکان‌های پررونق سابق گرد مرگ و فلاکت افشانده بودند و سرانجام، قحطی مزبور مهاجرت‌هایی را چه در داخل و چه در خارج کشورموجب شد. از حوالی مه سال ۱۸۷۱ م/ ۱۲۸۸ق سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی و مرکزی به سوی گیلان، که وضع خواربار در آنجا نسبتا مطلوب بود، به راه افتاد. تا ماه نوامبر همان سال- یعنی در فاصله اردیبهشت تا آذر- بین ۲۰ تا ۳۰‌هزار مهاجر به این ولایت که شمار جمعیت بومی آن رقمی در حدود ۱۰۰ هزار نفر بود، سرازیر شده بودند. شماری از این مهاجران به روسیه رفتند (اسناد وزارت خارجه انگلیس، به نقل از اوکازاکی، ۱۳۶۵: ۳۱).