گذشته چگونه روایت شد

تاریخ به روایت مورخان

کدخبر: ۲۱۷۲
کتاب «تاریخ در ترازو»ی عبدالحسین زرین‌کوب با این عبارت آغاز می‌شود: «تاریخ چه فایده دارد؟». انسان تاریخ را آیینه‌ای می‌بیند که تصویر هزاران سال سرگذشت پرکشاکش حیات، اندیشه و تحول را به او نشان می‌دهد.
تاریخ به روایت مورخان

او می‌کوشد از تاریخ، حال، یا جامعه و فرهنگ و سیاست دیروز، معیارهایی بجوید برای احوال و اعمال امروز. همین معنی یعنی پند و عبرت از تاریخ گذشته مشهورترین هدف و فایده‌ای است که مورخان اسلامی به تبع آیات قرآنی برای تاریخ برشمرده‌اند؛ زیرا از مضمون تعدادی از آیات قرآنی پیدا است که مراد اشاره به بعثت انبیا (ع) و سرگذشت آدمیان و اعمال امت‌ها و علل سقوط آنها، تشویق انسان به تحصیل تجربه و عبرت آموزی برای تهذیب اخلاق و جستن راه هدایت است. آیاتی چون آل عمران/ ۱۴۰، هود/ ۱۰۰ و ۱۲۰ از آن جمله‌اند.

از این رو، پس از این مقدمه به بررسی دیدگاه‌های برخی از مورخان مسلمان می‌پردازیم:

مسعودی (متوفی ۳۴۶) در کتاب «مروج‌الذهب» تاریخ را بستر و مجرای همه دانش‌ها و شناخت بشری می‌دانست که اگر به آن پرداخته نشود اول و آخر علم ضایع می‌گردد؛ زیرا همه دانش‌ها از اخبار بیرون می‌آید. آن را معلمی می‌داند که همواره در شب و روز و در سفر و حضر همراه خواننده حضور دارد و معلمی است که به کسی جفا نمی‌کند و در این باره می‌نویسد:

«اگر دانشوران خاطره‌های خویش را ثبت نمی‌کردند، آغاز علم نابود و انجام آن تباه شده بود که هر علمی را از اخبار استخراج و هر حکمتی را از آن استنباط کنند فقه از آن مایه گیرد و فصاحت از آن فایده اندوزد و اصحاب قیاس بنا بر آن نهند و اهل مقالات بدان استدلال کنند و معرفت مردم از آن گرفته شود و امثال حکیمان در ضمن آن یافت شود و فضایل و مکارم اخلاق را از آن اقتباس کنند و آداب سیاست و ملک و آخربینی را در آن جویند و نکته‌های غریب از آن آموزند و دقایق عجیب از آن گلچین کنند. علمی است که عالم و جاهل از سماع آن بهره برند و احمق و عاقل از آن خشنود شوند و با آن انس گیرند و خاص و عام بدان راغب باشند و رو سوی آن کنند و عربی و عجمی به روایت‌های آن متمایل باشند.» [۱]

«و از این بیشتر، هر سخنی را با آن پیوند دهند و در هر مقام زینت از آن جویند و تجمل از آن خواهند و در هر انجمن محتاج آن باشند پس فضیلت علم اخبار بر علوم دیگر روشن است و شرف مرتبت آن به نزد همه کس معلوم است و تنها کسی به‌مرحله فهم و یقین مطالب و احاطه بر وارد و صادر آن تواند رسید که دل بدان دهد و حقایق آن دریابد و از بر آن بچشد و از دقایق آن پرده بر گیرد و به‌خوشی‌های آن دست یابد. حکیمان گفته‌اند چه همدم و یار خوبی است کتاب.

اگر خواهی لطایف آن سرگرمت کند و نکته‌های آن بخنداندت و اگر خواهی مواعظ آن غنیمت کند و اگر خواهی از دقایق آن شگفتی کنی. اول و آخر و غایب و حاضر و ناقص و کامل و صحرانشین و شهری و هر چیزی را با خلاف آن و هر نکویی را یا ضد آن پیش تو فراهم آرد مرده‌ای است که از مردگان سخن آرد و سرگذشت زندگان گوید، مونسی است که از نشاط تو نشاط گیرد و با خفتن تو بخوابد و جز آنچه خواهی نگوید همسایه‌ای نکوکارتر و معاشری منصف‌تر و رفیقی مطیع‌تر و معلمی پرمایه‌تر و یاری لایق‌تر و امین‌تر و سودمندتر و نکو خصال‌تر و سرگرم‌کننده‌تر و حفظ‌الغیب کن‌تر و ملایم‌خوی‌تر و زود تلافی‌کن‌تر و کم‌خرج‌تر از آن نشناخته‌ایم اگر بدو نظر کنی تو را بهره دهد و طبعت را نیرو دهد و فهمت را قوی کند و علمت را بیفزاید در یک ماه چندان از او بیاموزی که از دهان مردان به‌یک روزگار نتوانی آموخت تو را از زحمت طلب و اطاعت کسی که ریشه از او بیشتر و نسب از او والاتر داری آسوده کند، معلمی است که جفا نکند اگر خوان از او دریغ کنی فایده از تو دریغ ندارد. شب نیز چون روز و در سفر نیز چون حضر مطیع تو باشد.»[۲]

ابوعلی مسکویه (متوفی۴۲۱) مورخ ایرانی اهل ری و از نزدیکان دربار آل بویه، تاریخ را از دیدگاهی اخلاقی و فلسفی نگریسته و آن را همواره تکرار شدنی دانسته و بر آن است که حوادث امروز و آینده شبیه به حوادثی است که در گذشته به وقوع پیوسته است- باید گفت و با گفتن این حرف مسکویه را باید پیش‌رو در فلسفه تاریخ دانست- همچنین مسکویه هدف و فایده دیگر تاریخ را عرضه تجربه و عبرت آموزی از آن برای اصلاح امور دانسته، مانند اتخاذ سیاست‌های درست، توجه به آبادانی و عمران، توجه به زندگی خلق، اصلاحات نظامی و پیشگیری از حوادث نامیمون. از این رو، بیشترین فایده را باید گفت که فرمانروایان و سیاستمداران و وزیران لااقل در سیاست و تدبیر منزل از آن سود می‌جویند و کم بهره‌ترین مردم از تاریخ مردم عادی هستند. با توجه به مطالب گفته شده مسکویه کتاب خود را تجارب الامم نامید و اما مسکویه می‌نویسد:

«من چون سرگذشت مردمان و کارنامه شاهان را ورق زدم و سرگذشت کشورها و نامه‌های تاریخ را خواندم، در آن چیزها یافتم که می‌توان از آنها، در آنچه مانندش همیشه پیش می‌آید و همتایش پیوسته روی می‌دهد، پند گرفت. همچون گزارش آغاز دولت‌ها، و پیدایی پادشاهی‌ها، و رخنه‌هایی که سپس در آنها راه یافته و کارسازی کسانی که آن رخنه‌ها چاره کردند تا به بهترین روز بازگشت و سستی کسانی که از آن بی‌هوش‌ ماندند و رهایش کردند تا کارشان به آشفتگی و نیستی کشید و گزارش شیوه‌هایی از این دست، همچون تلاش در آباد کردن کشور و یک سخن کردن مردم و راست آوردن پندار سپاهیان و فریب‌های جنگی و نیرنگ‌های مردان، که گاه به زیان دشمن انجامید و گاه به زننده نیرنگ بازگشت و آنچه گروهی در نزد شهریار بدان پیش افتادند و آنچه دیگران بدان واپس ماندند و آنچه آغازی پسندیده، لیک فرجامی ناستوده داشت. و آنچه باژگونه این بود، یا آغاز و انجام آن یکسان بود و گزارش شیوه‌های وزیران و سرداران و کسانی که جنگی یا رام کردن مردمی یا چاره کردن کاری یا نگاهداری استانی بدیشان سپرده شد و نیک از پس بر آمدند و راهکار بدانستند، یا باژگونه این بودند.

نیز دیدم، اگر از این گونه رویدادها، در گذشته نمونه‌ای بیابیم که گذشتگان آن را آزموده باشند و آزمون‌شان راهنمای آیندگان شده باشد، از آنچه مایه گرفتاری کسانی می‌بود دوری جسته، بدان چه مایه نیکبختی کسانی دیگر، چنگ زده‌اند. چه، کارهای جهان همانند و در خور یک دیگرند.

رویدادهایی از این دست، که آدمی به یاد می‌سپرد، گویی همگی آزموده خود اوست، گویی خود بدانها دچار آمده و در برخورد با آنها فرزانه و استوار شده است، گویی خود در هنگامه آنها زیسته و خود با آنها روبه‌رو بوده است و سپس، دشواری‌های خویش را چون مردی کاردان پذیره شود، و پیش از روی دادن بازشناسد و همواره در برابر چشمان و در دیدگاه خویش بدارد و با آنها هم با همسان و همانندشان روبه‌رو شود.

فرق بسیار است میان چنین کس و آن خام و ناآزموده که پیش آمد را جز پس از روی دادن بازنشناسد، و رویدادها در چشم وی بیگانه آیند، چنان‌که در برابر دشواری‌ها سرگشته شود و از هر رویداد تازه‌ای بی‌خود شود. لیک، این‌گونه گزارش‌ها را آمیخته با گزارش‌هایی دیدم افسانه مانند، یا چون متل‌ها که در آنها سودی جز خواب آوردن، یا سرگرم شدن به‌تازگی پاره‌ای از آنها نباشد، آمیخته بدان سان که گزارش‌های درست در میان افسانه‌ها تباه شدند، یا پراکنده گشتند، چنان‌که دیگر سودی نبخشند، و شنونده یا خواننده، پیوندی در میان‌شان نبیند، بلکه هنوز همتاشان روی نداده، نکته‌شان فراموش شود، و پیش از آنکه تکرار همانندشان، در یاد نگاهشان دارد، از یاد بروند، یا ذهن تنها به شیوه گزارش آنها سرگرم بماند، بی‌آنکه از آنها سودی برد.

از این روی، این کتاب را گرد آورده‌ام و آن را «تجارب‌الأمم» [آزمون‌های مردمان‌] نامیده‌ام. کسانی که از جهان بهره‌ای بیشتر برده‌اند، از آن، سودی بیشتر و بهره‌ای بزرگ‌تر برند، مانند وزیران، سرداران سپاه، شهرداران، کارگزاران ویژگان و توده، سپس رده‌های دیگر و آنان را که بهره‌ای اندک باشد، نه کمتر، در تدبیر کارهای خانه، و آمیزش با دوستان و برخورد با بیگانگان از آن سود برند.

با این همه، این کتاب از دلنشینی افسانه‌ها که در آن گونه از گزارش‌ها است و ما آن را رها کرده‌ایم، تهی نباشد. باری، اگر چنان باشد که کارگزار جز بدان چه در نزد فرمانروا کمیاب باشد بدو نزدیکی نجوید، یا جز بدان چه فرمانروا مانندش را نیابد، کار نیکی به نزد او نبرد، آیین پیشکش کردن و ارمغان بردن برافتد، و مهر ورزیدن به ادب و چیزهای نو از میان برود، به‌ویژه نزد کسی که در بلندنگری و فروزش هوش، و پاسداری از آیین و نگاهداری شایسته کشور و مردم، همپایه شهریار بزرگ، که روزگارش بپایاد، باشد».[۳]

ابن اثیر(متوفی۶۳۰) یکی دیگر از مورخان مشهور مسلمان است که خود را دوستدار مطالعه تاریخ و آگاهی از رویدادهای پنهان و آشکار می‌داند. وی نیز همانند ابوعلی مسکویه حوادث تاریخ را مکرر و عبرت‌آموزی را از فواید آن دانسته و آورده که اطلاع از تاریخ بر خرد آدمی می‌افزاید تا در زندگی این جهانی برای مقابله با حوادث و پیش‌بینی وقایع آن را مقتدای خود گرداند. به عقیده او انسان طبیعتا خواهان بقاست و چون تاریخ می‌خواند، بی‌اعتنا به زمان، خود را با قهرمانان تاریخ هم عصر می‌بیند.

به سلاطین نیز با اطلاع از تاریخ، عاقبت ستمگری و نتیجه دادگری را دریافته، با استعانت از تاریخ حوادث پیشین می‌توانند سیاستی در پیش گیرند تا دچار مهالک نشوند. به عقیده او فایده اخروی تاریخ، اعتقاد به ناپایداری جهان و پیش گرفتن زهد و دینداری است. ابن اثیر در مقدمه کتاب خود چنین می‌نویسد:

«اما بعد، من پیوسته دوستدار مطالعه کتاب‌های تاریخ و آشنایی به آنچه در این کتاب‌هاست بودم و به آگاهی از رویدادهای پنهان و آشکار تاریخی علاقه داشتم. به معارف و آداب و تجاربی که در طی آنها نهفته است مایل بودم. و چون در آنها تأمل کردم دیدم که مراد مرا برنمی‌آورند و چه بسا که جوهر معرفت در آنها به عرض باز گردد».[۴]

«من گروهی از کسانی را دیدم که دعوی دانایی و هوشیاری دارند و خود را در دانش استاد می‌پندارند. با این همه، تاریخ‌ها را تحقیر و تمسخر می‌کنند و از خواندن تاریخ دوری می‌جویند و این کار را لغو می‌شمارند و گمان می‌برند که بیشترین سود تاریخ این است که مقداری قصه و خبر در اختیار خواننده می‌گذارد و آخرین حد آشنایی به تاریخ، آگاهی یافتن ازداستان و افسانه‌ها است. کسی چنین گمان می‌کند که از مغز، تنها چشم به پوست دارد و گوهر را خر مهره می‌انگارد. اما کسی که خداوند او را طبعی سلیم داده و به راهی مستقیم رهنمون شده، می‌داند که سودهای تاریخ بسیار و منافع دنیوی و اخروی آن بی‌شمار است. در اینجا برخی از سودهای تاریخ را که بر ما آشکار شده یادآور می‌شویم و پی بردن به فواید دیگر آن را به ذوق و قریحه خواننده تاریخ واگذار می‌کنیم».

«از سودهای دنیایی تاریخ یکی این است که آدمی دوستدار جاودانگی است و می‌کوشد که در زمره زندگان باشد. بنابراین ای کاش می‌دانستم که چه فرقی است میان آنچه دیروز دیده و شنیده و آنچه در کتاب‌هایی خوانده که متضمن اخبار گذشتگان و حوادث پیشینیان است؟»

«پس هنگامی که این رویدادها را می‌خواند گویی با آن گذشتگان همزمان بوده و وقتی از کارهای ایشان آگاه می‌شود مانند این است که در نزدشان به سر می‌برده است».

«یکی دیگر از سودهای تاریخ این است که فرمانروایان و کسانی که زمام امر و نهی را در دست دارند وقتی آگاه شوند از آنچه در تاریخ‌ها راجع به رفتار ستمکاران و سنگدلان نوشته شده و ببینند که اعمال آنان در کتاب‌هایی آمده که مردم به نقل آنها می‌پردازند و آیندگان از گذشتگان روایت می‌کنند، و ببیند که بیدادگری تا چه اندازه مایه بدنامی و رویدادهای زشت و ویرانی شهرها و هلاک بندگان خدا و از دست رفتن اموال و تباهی احوال می‌شود، طبیعتا بیداد و ستم را نکوهش می‌کنند و از میان می‌برند.

بر عکس، هنگامی که روش فرمانروایان دادگر و نیکی‌ رفتارشان را ببینند که پس از درگذشتشان مردم از آنان به نیکی یاد می‌کنند و شهرها و کشورهای ایشان آباد شده و ثروت مردم فزونی یافته، داد و دهش را ستایش می‌کنند و به آن می‌گرایند. دادگستری را پیگیری می‌کنند و آنچه را که مخالف عدل و داد است، کنارمی‌گذارند. از این گذشته با آرا و اندیشه‌های درستی آشنا می‌شوند که پیشینیان به نیروی آنها گزند دشمنان را دفع کرده و از مهلکه‌ها رهایی یافته و شهرهای عالی و کشورهای بزرگ را حفظ کرده‌اند. تاریخ اگر جز این سودها هیچ سود دیگری نداشت، باز هم کافی بود که به ارزش خود ببالد.

«سود دیگر تاریخ این است که آدمی از خواندن آن تجربه می‌اندوزد و با رویدادها آشنا می‌شود و پی می‌برد که هر کاری برای شخصی چه عواقبی به بار می‌آورد، زیرا هیچ واقعه‌ای روی نمی‌دهد جز اینکه عین آن یا همانند آن قبلا پیش آمده باشد.این موضوع خرد را فزونی می‌بخشد و کسی را که از حوادث عبرت می‌گیرد، به راه راست می‌آورد.»[۵]

- بخشی از یک پژوهش

منابع:

۱. مسعودی، مروج الذهب، تحقیق أسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۰؛ همو، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۴۲۸.

۲. مسعودی، ج۲، ص ۴۱؛ ترجمه پاینده، ج۱، ص ۴۲۹.

۳. تجارب الامم، ج۱، ص ۴۷ - ۴۹؛ ترجمه تجارب، ج۱، ص ۵۱ - ۵۳.

۴. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۹۶۵، ج۱، ص ۲؛ همان، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران موسسه مطبوعات علمی، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص ۱۳۲.

۵. ابن اثیر، ج۱، ص ۶ - ۸؛ همان، ترجمه، ج۱، ص ۱۳۸- ۱۴۲.