نگاهی به کتاب «تاریخ تحولات اجتماعی ایران»، نوشته جان فوران

آغاز تولید صنعتی

کدخبر: ۲۱۸۸
گفته‌اند جمعیت شهرنشین ایران که تا سال‌های ۱۸۰۰م/ ۱۱۷۹ ش حدود ۱۴-۱۰ درصد کل جمعیت بود در سال ۱۹۱۴م/ ۱۲۹۳ش به ۲۵ - ۲۰ درصد کل جمعیت بالغ شده است. یعنی جمعیت شهری که در سال ۱۸۰۰م/ ۱۱۷۹ش برابر ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر بوده در سال ۱۹۱۴م/ ۱۲۹۳ش به حدود ۲ تا ۵/ ۲ میلیون نفر رسیده است. به نظر می‌رسد تا سال ۱۸۶۸م/ ۱۲۴۷ش این رشد آهنگی کند داشته، اما از آن پس شتاب گرفته است.
آغاز تولید صنعتی

رشد در هر شهر و منطقه حالت خاص خود را داشته و با ضرباهنگ اقتصاد در حال دگرگونی، تناسب داشته است. در دوره قاجاریه بازرگانان قدرتمندترین طبقه شهری بودند. آنان در خرید و فروش محصولات کشاورزی، صنایع دستی و فرآورده‌های ایلی در سراسر ایران و در بازارهای خارجی دست داشتند، بازرگانان ایرانی در ضمن جزو نخستین کسانی بودند که برای اولین بار تلاش در راه صنعتی کردن ایران را آغاز کردند. در فاصله سال‌های ۱۹۱۴-۱۸۰۰م/ ۱۲۹۳-۱۱۷۹ دو گرایش بر وضعیت بزرگ‌ترین بازرگانان کشور حکمفرما بوده است: یکی رشد ثروت بعضی از بازرگانان و دیگری متنوع شدن فعالیت‌های جدید بازرگانی. بازرگانان از دهه ۱۸۷۰م/ ۱۲۵۰ش به ثروت زیادی دست یافتند که علت آن تا حد زیادی افزایش واردات اجناس خارجی و محصولات صادراتی است. آترپت در این باره می‌نویسد: «تا سال ۱۸۸۰م/ ۱۲۵۹ش چند تایی میلیونر و مالک ثروتمند وجود داشت، اما در سال ۱۹۰۰م/ ۱۲۷۹ش تعداد این قبیل ثروتمندان به چند صد نفر می‌رسید.» یکی دیگر از منابع ثروت در دهه‌های ۱۸۸۰م/ ۱۲۶۰ش و ۱۸۹۰م/ ۱۲۷۰ش، علاوه‌بر خطر کردن، شکل‌گیری مجموعه شرکت‌های بانکداری و تجاری بزرگ بود که چند بازرگان عمده در یک شرکت گرد هم می‌آمدند. بعضی از این شرکت‌های بزرگ مثل شرکت تجاری فارس «سال‌های سال» با موفقیت کار کردند؛ اما عده‌ای نیز بر اثر کمبود سرمایه و در مواردی حیف و میل اموال‌شان با ناکامی روبه‌رو شدند. در کنار مشتی معدود بازرگان عمده، تاجران متوسط و خرده‌پا و صرافان قرار داشتند و چون می‌توانستند قرار «ترتیبات خاصی» را با مقام‌های دولتی بگذارند بار عمده مالیات‌ها و عوارض راهداری بر دوش آنان بود. البته اکثریت این افراد ستون عمده بازار را تشکیل می‌دادند، اما در پایین‌ترین سطح این گروه‌ها طوافان، دوره‌گردها و دست‌فروش‌هایی بودند که بخشی از طبقه‌های حاشیه شهری و پایین‌شهری را تشکیل می‌دادند.

به‌رغم موقعیت مستحکمی که تاجران در جامعه شهری داشتند، میان آنان با دولت و سرمایه‌داران خارجی در ایران تضاد بزرگی به وجود آمد. بازرگانان از نظر اقتصادی به اندازه سران ایل و زمین‌داران حاکم بر جامعه ثروت داشتند، ولی از نظر سیاسی، در ردیف سایر قشرهای تابع و فرمانبردار جامعه شهری بودند. البته معدودی از اینان می‌توانستند مستقیما در بازارهای خارجی به رقابت بپردازند و سودهای کلانی ببرند؛ اما بقیه به‌صورت واسطه‌ها و حقوق‌بگیران شرکت‌های خارجی درمی‌آمدند. در مواردی، از بازرگانان ایرانی با عنوان پادودکان نام برده شده است. در اوایل قرن بیستم شرکت‌های خارجی تمامی بخش‌های صادراتی کلیدی به جز تریاک، خشکبار و گردو را در کنترل داشتند. سرازیر شدن سیل کالاهای خارجی به بازارهای ایران و تلاش‌های ناکام در ایجاد کارخانه‌های جدید، به بسیاری از بازاریان آسیب وارد آورد. با این حساب تماس با غرب موجب سود سرشار معدودی از بازرگانان می‌شد که پیوندهایی با خارج برقرار کرده بودند و در نتیجه، شکاف میان اینان با تاجران خرده‌پا وسیع‌تر شد و خصومت شدید آنان را به حکومت قاجاریه و قدرت‌های خارجی حاکم بر ایران برانگیخت.

فعالیت‌های تولیدی شهری باز هم در حیطه طبقه پرشمار صنعتگران و پیشه‌وران باقی ماند. در قلمرو بخش صنایع دستی، عمده‌ترین گرایش، انحطاط صنایع کارگاهی ایران در طول سده نوزدهم (۱۱۷۹ تا ۱۲۷۹ ش) بود. عیسوی با احتیاط از اینکه مبادا در مورد میزان این انحطاط به راه گزافه برود، می‌نویسد این انحطاط دیرتر آغاز شد و روند آن به‌شدت سایر مناطق خاورمیانه نبود. با وجود این، اگر به تحلیل یکایک فرآورده‌ها و شهرها بپردازیم متوجه می‌شویم که بافندگی، هم‌جنبه محوری خود را از دست داده و هم رو به انحطاط گذاشته است در حالی که در بعضی از شهرها پایگاه‌های جدید اقتصادی مثل فرش‌بافی و شال‌بافی (عمدتا خارج از حوزه صنفی) ایجاد شده است. اغلب دست‌اندرکاران بخش بافندگی دستی شاهد انحطاط تدریجی و زوال نهایی این صنعت بودند. وقتی در حوالی سال‌های ۱۸۷۰-۱۸۶۰م/ ۱۲۴۹-۱۲۳۹ش پارچه‌های کارخانه‌ای انگلیسی به بازارهای جنوب رسید تعداد دستگاه‌های بافندگی دستی شیراز از ۵۰۰ واحد در ۱۸۰۰م/ ۱۱۷۹ش به ۱۰ واحد در ۱۸۵۷م/ ۱۲۳۶ ش تنزل کرد (که آنها هم پارچه‌های زبر و خشن می‌بافتند). شهرهایی مثل کاشان که طی نسل‌های متوالی عمدتا به بافندگی پارچه‌های ابریشمی و نخی متکی بودند عمیقا از این روند دچار آسیب شدند. فلاندن که در سال ۱۸۴۰م/ ۱۲۱۹ش از کاشان دیدار کرده می‌نویسد: واردات مصنوعات انگلیسی، کارخانه‌های [کارگاه‌های] بزرگ کاشان را نابود کرده است.» در اصفهان نیز کاهش تا حد شتاب‌زده‌ای در تولید صنایع دستی پدید آمد. در صنف حریربافان تعداد کارگاه‌ها از ۱۲۵۰ واحد در دهه ۱۸۲۰م/ ۱۲۰۰ش به ۴۸۶ واحد در دهه ۱۸۴۰م/ ۱۲۲۰ش، ۲۴۰ واحد در اوایل دهه ۱۸۵۰م/ ۱۲۳۰ش و ۱۲ واحد در اواخر دهه ۱۸۷۰م/ ۱۲۵۰ش رسید. کرزن در دهه ۱۸۹۰م/ ۱۲۷۰ش می‌نویسد: اصفهان مصرف‌کننده «پارچه‌های نخی کارخانه‌ای که تقریبا همه آنها از منچستر و گلاسکو می‌آید» شده بود. سقوط صنعت بافندگی دستی به نوبه خود بر سایر اصناف وابسته نظیر رنگرزان، حلاجان و کارگران بخش تمیز کردن پارچه‌ها تاثیر گذاشت و می‌توان گفت این مشاغل «عمدتا از میان رفتند.» با کمتر شدن دامنه زیربنای اقتصادی، تقاضا برای کلاه‌مالان، کفاشان و منبت‌کاران نیز کاهش یافت و صنعتگران و بازرگانان این کالاها شهر را ترک کردند. میرزاحسین وقایع‌نگار در ۱۸۷۷م/ ۱۲۵۶ش شاهد بوده که «اغلب تراشکاران [خراطان] اصفهانی، در تهران مشغول کار شده‌اند» و نیمی از صرافان اصفهان در تهران، تبریز و سایر شهرها اقامت گزیده‌اند. در همان حال که تعدادی از فعالیت‌ها به روال پیشین ادامه یافت. اکثر صنعتگران شهری ایران و خاصه بخش وسیعی از دست‌اندرکاران بافندگی نیمه نخست سده نوزدهم (۱۱۷۹ تا ۱۲۷۹ش) بازارهای خود را از دست دادند و درآمدهای‌شان پایین آمد و به‌ناچار دست از کار کشیدند، در یک صناعت جدید یا کارخانه مشغول کار شدند، به روسیه مهاجرت کردند یا جزو طبقه‌های حاشیه شهری درآمدند.

در واکنش به کاهش چشمگیر تولید صنایع پیشه‌وری، کارگاه‌های بزرگ کارخانه‌گونه‌ای ایجاد شد که هنوز حالت گذاری داشتند و در فرآیند کار از مهارت صنعتگران و پیشه‌وران استفاده می‌کردند [و هنوز چندان ماشینی نشده بودند.]بعد از سال ۱۹۰۰م/ ۱۲۷۹ش واحدهایی با ۱۰ تا ۵۰ کارگر در صنایع چرم‌سازی، تهیه و بسته‌بندی حنا، تریاک، تنباکو رنگرزی، آجرسازی، صابون‌سازی، سفال‌گری و مانند اینها ایجاد شد. بالاترین فعالیت هنوز در صنایع قالی‌بافی بود که به بهترین وجه توانست با تاثیرگیری از غرب در سازمان تولید خود تغییراتی ایجاد کند. تا سده نوزدهم (۱۱۷۹ تا ۱۲۷۹ ش) فرش‌بافی عمدتا یک صناعت ایلی یا روستایی و به منظور مصرف داخلی بود (نوعی پس‌انداز خانوادگی برای روز مبادا به شمار می‌رفت.) و یا صناعتی شهری بود که بافندگان مرد در آن به تولید قالی برای مصرف نخبگان ایرانی مشغول بودند. وقتی به سال ۱۹۰۰م.۱۲۷۹ش می‌رسیم، شرکت‌های اروپایی و آمریکایی بخش عمده بازار را در کنترل گرفته‌اند. دامنه نظام صنایع خانگی بر مبنای قراردادی، از روستاها به شهرها کشیده شده و برای بافندگان بیکار حریر و پارچه نخی ایجاد اشتغال کرده است. بعد از سال ۱۹۰۰م/ ۱۲۷۹ش کارگاره‌های بزرگ، کارگران را زیر یک سقف جمع می‌کرد؛ در تبریز ۱۵۰۰ کارگر در یک کارگاه کار می‌کردند. در نتیجه این تغییرها، صدور فرش افزایش یافت و تقاضای فرش از ۷۵۰۰۰ پوند استرلینگ در دهه ۱۸۷۰م/ ۱۲۵۰ش به یک میلیون پوند در ۱۹۱۴م/ ۱۲۹۳ش رسید. در آن هنگام فرش یک هشتم کل تجارت خارجی ایران و عمده‌ترین قلم صادراتی کشور را تشکیل می‌داد (البته اندکی بعد نفت به جای فرش در مقام اول قرار گرفت) بنا به یک برآورد، در سال ۱۹۱۰م/ ۱۲۸۹ش تعداد ۶۵ هزار کارگر در صنایع فرش کار می‌کرده‌اند و هیچ یک از تولیدات صنعتی یا پیشه‌وری از این لحاظ به پای صنعت قالی‌بافی نمی‌رسیده است. شرایط کار که بد بود بی‌رحمانه شد. ساعت کار زیاد، مزد اندک و ناسالم بودن محیط کارگاه از ویژگی‌های صنعت فرش بود.

در همین دوره تولید صنعتی به یاری تجهیزات ماشینی در ایران آغاز شد. بعد از تلاش‌های منفرد اولیه توسط حکومت یا افراد خصوصی، کارخانه‌های کوچک کاغذسازی، مینا، باروت‌سازی، قند و نخ‌ریسی در دهه‌های ۱۸۵۰م/ ۱۲۳۰ش و ۱۸۶۰م/ ۱۲۴۰ش ایجاد شد. اما به زودی معلوم شد جز صنایع تسلیحاتی بقیه ضرر می‌دهند. در دیدار گروهی از بازرگانان با شاه در سال ۱۸۹۳م/ ۱۲۷۲ش، امین‌الضرب به نبود صنعت در ایران و وابستگی کشور به صنایع غربی اشاره کرد: «ما در مورد کارخانه‌ها و صنایع چه کرده‌ایم که بگوییم کالاهای فرنگی را نمی‌خواهیم؟»

طی دو دهه بعد موج دیگری از کارخانه‌ها توسط بازرگانان داخلی یا سرمایه‌گذاران خارجی ایجاد شد و این بار مبارزه برای بقا نیز آغاز گردید. در بخش کارخانه‌های متعلق به ایرانیان، حدود ۲۰ کارخانه ۵۲۴ کارگر را در صنایع بافندگی، کاغذ، شیشه، صابون، آجر، فواید عامه، فشنگ و نوشابه در استخدام داشتند. کارخانه ابریشم‌تابی امین‌الضرب سود خوبی داشت، کارخانه‌های تولید برق راه افتادند اما اغلب اینها عمدتا بر اثر رقابت مستقیم خارجیان و ارزان‌تر بودن کالاهای وارداتی شکست خوردند. موانع دشوار و پرهزینه حمل و نقل تجهیزات و فرآورده‌های تمام شده، هزینه سوخت و کمبود منابع انرژی، نبود نفرات ماهر و ورزیده، کوچکی اندازه بازار داخلی و قصور یا ناتوانی دولت در حمایت از صنایع داخلی در برابر رقابت شدید خارجی نیز همگی مزید بر علت می‌شدند. فهرست مشتریان بانک استقراضی روسی در ۱۹۰۹م/ ۱۲۸۸ش نشان می‌دهد که (در میان مشتریان)، ۱۰۶ ایرانی در تجارت و امور مالی فعالیت می‌کرده و تنها ۹ نفر به کار صنعت مشغول بوده‌اند.

چشمگیرترین موفقیت‌ها در کارخانه‌های جدید ازآن خارجیان بود. بزرگ‌ترین شرکت‌های «صنعتی» در ایران شرکت‌ نفت انگلیس و ایران با ۷ تا ۸ هزار کارگر و شیلات دریای خزر متعلق به روس‌ها با ۴ تا ۵ هزار کارگر بودند. علاوه بر این، خارجیان ۲۱ کارخانه جدید و کارگاه بزرگ ایجاد کردند که ۱۱۳۲ کارگر در آنها مشغول کار بودند.

کارخانه‌های پارچه‌بافی روس‌ها در مقایسه با کارخانه‌های ایرانی مجهزتر بودند و از سوخت نفتی استفاده می‌کردند، روس‌ها انحصار پالایش نفت (با نفت خام باکو) را در اختیار گرفته بودند و بر صنایع جنگل‌داری و راهسازی شمال ایران سیطره داشتند.آلمان‌ها نیز در صنایع آجرسازی، چوب‌بری، مهمات‌سازی، کارخانه فرش بافی و صنایع ساختمانی فعال بودند. در سال ۱۹۱۴م/ ۱۲۹۳ش اروپاییان بر تجارت خارجی ایران در بخش صنایع جدید تسلط داشتند، هر چند این بخش در مقایسه با بقیه اقتصاد کوچک به نظر می‌رسد.

جدول(۱) به ما کمک می‌کند تا ترکیب طبقه کارگر ایران را در مفهوم گسترده آن- و از جمله بخش‌های «سنتی» در حال تغییر نظیر فرش‌بافی و صنعتگران و نیز کارخانه‌های جدید و مجتمع‌های صنعتی و ساختمانی- را در دوره مورد بحث تا سال ۱۹۱۴م/ ۱۲۹۳ش بشناسیم. در جدول، تفوق صنایع سنتی به خوبی مشهود است، یعنی از میان ۱۴۵ هزار کارگر، ۱۲۰ هزار نفر یا ۸۳ درصد در بخش صنایع سنتی کار می‌کرده‌اند. تنها صنعت فرش نیمی از کل کارگران را جذب کرده و از این تعداد ۶۵هزار قالی‌باف، تنها معدودی در کارگاه‌های فرش‌بافی جدید کار می‌کرده و جزو طبقه کارگر شهری بوده‌اند. همچنین ۸ درصد کل کارگران در صنایع «جدید» کار می‌کرده‌اند، یعنی جمعا ۱۰۸۵۰ نفر کارگر کارخانه بوده و بخش اعظم اینها نیز در صنایع نفت جنوب متعلق به انگلستان یا شیلات شمال متعلق به روس‌ها کار می‌کرده‌اند. تنها ۱۶۵۰ کارگر در کارخانه‌ها کار می‌کرده‌اند که تقریبا همه این کارخانه‌ها کوچک یا متوسط بوده و بین ۵ تا ۳۰ کارگر را در خود جای می‌داده و از این میان دو سوم در کارخانه‌های متعلق به خارجیان و یک سوم (۵۲۴ نفر) در کارخانه‌های متعلق به ایرانیان مشغول کار بوده‌اند. در بخش «خدمات» ۱۲هزار نفر اشتغال داشتند (۹ درصد کل نیروی کار) که ۵ هزار نفرشان خدمتکار بوده‌اند. تعداد قابل توجهی باربر و کارگر بندر بوده یا در صنایع راهسازی عمدتا شمال کشور فعالیت داشته‌اند. ۳۰۰ کارگر ایرانی به عنوان کارگر ماهر در صنعت چاپ مشغول کار بوده‌اند. در جدول به خوبی پیدا است که طبقه کارگر صنعتی جدید ایران در زمان مورد بحث، یعنی در هنگام سلطه سرمایه خارجی بر بخش صنعت جدید، چقدر کوچک بوده است.

منبع: مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، جان فوران

file