کمپانی هند و زندگی روزمره
شاید این یکی از دلایلی باشد که بازرگانان ایرانی، هلندیها را زیرکترین بازرگانان دنیا دانسته و احساس میکردند که هنگام خرید و فروش با هلندیها گول میخورند. حتی گفته میشد که هلندیها، خلیجفارس را در دهه پنجم سده شانزدهم به «دریاچه هند» تبدیل کردند. هر چند آنها در ابتدا به خرید ابریشم و فروش ادویهجات میپرداختند اما از دهه ششم سده شانزدهم میلادی، به دلیل شرایط جدید، از جمله ورود ارامنه به بازرگانی، ابریشم کمتری میخریدند. با این وجود، آنها جایگاه خود را در بندر عباس حفظ کردند، زیرا آنجا نه تنها لنگرگاهی میان هند و عربستان بود، بلکه امکان کنترل تجارت و امتیازاتی از طرف حکومت صفوی به همراه داشت. هلندیها افزون بر بندر عباس، در اصفهان، کرمان و لار نیز دفاتر تجاری داشتند.
انگلبرت کمپفر، پزشک آلمانی که میان سالهای ۱۶۸۵ و ۱۶۸۸ میلادی در بندرعباس اقامت داشته محل کار خود در این شهر را با یک اردوگاه نظامی مقایسه میکند و مینویسد که آنجا تقریبا خالی از دارو است، بهطوری که وی نمیتواند با مواد موجود به بیماران رسیدگی کند. وی گمان میکند داروها یا تمام شدهاند یا پزشکان دیگر داروها را دزدیدهاند. در نتیجه، کمپفر مجبور میشود برای مدتی نزد عطاری محلی خرید کند تا کشتی دیگر کمپانی هلند به بندرعباس برسد. کمپفر همچنین درخواست میکند تا داروها و دستگاههای برجای مانده پزشک پیشین به نام وینزنس که ظاهرا در شیراز برای کمپانی هلند خدمت میکرده و هنگام ورود کمپفر به بندر عباس به هند رفته بود، به وی انتقال یابند. در کنار کمپفر، پزشک دیگری هم در کمپانی هلند مشغول بود و گاهی حتی سه پزشک همزمان از این کمپانی در بندرعباس حضور داشتند.
از نامههایی که پس از ترک ایران نوشته شدهاند و شامل مکاتبات اصلی این بررسی نمیشوند، میتوان برخی اطلاعات اضافی در مورد شرایط کاری کمپفر به دست آورد. کمپفر ظاهرا از تاریخ ۲۷ آگوست ۱۶۸۶ میلادی، به بعد در تمام مدت خدمتش در بندرعباس، ماهیانه ۳۶ «گلدن» دریافت میکرد، علاوه بر آن کمپفر طی حضور خود به دلیل فقدان دارو، از داروهای خود استفاده کرده است.
کمپفر در برخی جاها به وضعیت ماموران و خدمتکاران کمپانی هند شرقی هلند در بندرعباس اشاره میکند. به گفته وی در خانه باشکوه کمپانی، در کرانه دریا، جوانان برجستهای وجود داشتند و سبک زندگی آنجا شبیه به کالج آکادمیک بود، بهطوری که ردیفی از اتاقها میان افراد تقسیم شده و هر کسی خدمتکار خاص خود را داشت. این خدمتکاران از مهارتهایی چون نوازندگی، رقاصی و پانتومیم برخوردار بودند. البته ممکن است همه این اشارهها طنزآمیز باشند. با این وجود از نامهها چنین برمی آید که اعضای کمپانی، غذاهای مفصل و اغلب ماهیهای تازه و لذیذ میخوردند. ظاهرا کار کردن برای کمپانی هلند در بندرعباس توام با زندگی مجلل و شاهانه بوده است. با این همه میان کارمندان حسادت هم رایج بوده است. زمانی که کمپفر مریض شده و درخواست مرخصی کرد، برخی از افراد کمپانی نمیخواستند که او برای مداوا برود و اظهار میداشتند انسانهای زیادی در بندرعباس مردهاند، کمپفر هم مانند آنها است و فضل و برتری نسبت به دیگران ندارد؛ یعنی عملا میگفتند که کمپفر باید آنجا بمیرد.
از نامهای دیگر چنین برمیآید که تصمیمات کمپانی هلند که در باتاویا صورت میگرفت، گاهی بسیار طولانی بود. کمپفر مینویسد: «به دلیل اینکه در باتاویا، دیرتر از آنچه فکر میکردم تصمیمگیری در مورد من صورت گرفت، من بیهیچ دلیل دو سال خدمت کردم و مرا در این جهنم دو سال دیگر نگه میدارند تا به واسطه عرق کردن فوت کنم.»
با این توصیفات، پی میبریم که شاید در هیچ کدام از شهرهای ایران عصر صفوی، تفاوتهایی میان وضعیت مردم بومی و خارجیان مقیم، بهاندازه بندرعباس ملموس نبوده است. در حالی که کارکنان کمپانیهای هلند، انگلیس و فرانسه در زیباترین خانههای بندرعباس ساکن بودند، انواع غذاها را در اختیار داشتند و ضیافتهای مفصلی را برپا میکردند، از گزارشهای موجود درکی از زندگی بومیان «بدبخت»، بندرعباس را به دست میآوریم. تاورنیه مینویسد همه مردم، بیش از یک پیراهن ندارند. تنها درآمد آنها، ناشی از ماهیگیری است، درحالی که خودشان نمیتوانستند از انواع خوب ماهیان بخورند و حتی به ندرت نان داشتند. به گفته تاورنیه، تنها تعداد اندکی از مردم، گهگاه میتوانستند برنج بخرند. آنها احتمالا بیشتر میوه میخوردند که از قشم آورده میشد و قیمت بسیار مناسبی داشت. مردم بومی همچنین نمیتوانستند آب نسبتا خوب و گران را بخرند و گاهی مجبور بودند آب باران را بیاشامند که بردگان و گلهها نیز از آن مینوشیدند. از توضیحات اردن که خانهها و قایقهای بومیان را توصیف کرده چنین برمیآید که تنها تجهیزات (برخی از) خانهها، بادگیر بوده است. بنا به توصیف ماندلسلو، مسافر آلمانی که به همراه اولئاریوس به ایران آمده بود، آجرهای خانه از خاک، شن، کاه و پهن اسب ترکیب شده و در آفتاب پخته میشدند؛ اما تعداد زیادی از مردم در کلبههایی که به جای سقف، شاخهها و برگهای نخل خرما پوشیده شده بودند، میزیستند البته بیشتر مردم که خانه سنگی داشتند به دلیل گرما روی سقف خانهها میخوابیدند. بومیان، قایقها را که «سنبک» نامیده میشدند، از چوب درخت نارگیل میساختند. میتوان به خوبی تصور کرد که منظره دریا از ساحل بندرعباس با کشتیهای کمپانی و در کنار آنها، قایقهای محلی چگونه بوده است. نکته جالب اینکه بندرعباس حداقل تا زمان حضور پیترو دلاواله، یعنی چهار ماه پس از تاسیس بندرعباس، با وجود حضور بازرگانان فراوان، مسجد بزرگ و درخشانی نداشت.
از نامههای موجود چنین بر میآید که ماموران کمپانی هلند، انگلیس و افراد دیگر همچون بازرگانان خارجی، در تابستان اغلب به مکانهایی در اطراف بندرعباس که آب و هوای قابل تحملتر داشتند، میرفتند. کمپفر، زمانی که بیمار بود به «بگون»، شهری واقع در لار، با فاصله پنج روز سفر از بندرعباس رفت. آب و هوای آنجا احتمالا موجب بهبودی او شده است. کمپفر ذکر میکند که یکی از ماموران کمپانی انگلیس، در تابستان سال ۱۶۸۷میلادی. در هنگام تعطیلات تابستانی در رودان درگذشت.
در سفرنامههای این دوران نیز به موضوع مهاجرتهای موقت ماموران کمپانیها در تابستان از بندرعباس اشاره شده است. فرایر مینویسد؛ «تمامی افراد ارجمند» از بندرعباس میرفتند. به نظر میرسد که منظور وی از افراد ارجمند احتمالا بازرگانان، ثروتمندان و کارکنان کمپانیها بودند و مردم بومی را شامل نمیشده است. هر چند از گزارشی که ۶۰ سال پیش از آمدن کمپفر درباره بندرعباس نوشته شده، برمیآید که بومیهای «گمبرون» نیز در تابستان به لار و دیگر شهرهایی که دارای نخل و سایه بودند، میرفتند شاردن، همین واقعیت را ثبت کرده و میافزاید که بومیان ثروتمند از بومیان معمولی بیشتر از بندرعباس فاصله میگیرند به هر حال به نظر میرسد که بندرعباس، شهری که در ماههای زمستان پر از بازرگانان ایرانی، هلندی، انگلیسی، هندی، عربی، ترکی و ارمنی... بود، در ماههای گرمای شدید، به نوعی به دست بومیان باز میگشت. برخی از ماموران کمپانیهای اروپایی، خانه شخصی در کوهسار اطراف بندر داشتند خارجیان برای رفت و آمد به مکانهای پیرامون بندرعباس، طبق رسمی محلی، معمولا دو خدمتکار و دو الاغ با خود میبردند.
در برخی از نامهها به مساله انتقال نامهها نیز اشاره شده است. کمپفر یک بار به همراه نامه، ریشه دارویی را فرستاد برای اینکه ریشه «پژمرده نشود» آن را توسط یک پزشک ارسال نمود. در کنار پیکهای معمولی که برای کمپانی هلند کار میکردند، گاهی بازرگانان بومی و خارجی و پیکهای شاهی نیز نامهها را جابه جا میکرد؛ افزون بر آن، برخی ایرانیان ثروتمند که خدمتکار شخصی داشتند، برای انتقال نامهها از آنها سود میبردند. نامههای مربوط به امور کمپانی هلند البته از راه آبی، یعنی به وسیله کشتیها جابهجا میشد این روند گاهی مشکل ساز بود، زیرا دزدان دریایی زیادی در این راهها، بهویژه میان ایران و هند، وجود داشتند. به این دلیل، گاهی ماموران کمپانی جرأت نمیکردند نامهها را از این طریق جابهجا کنند. به نظر میرسد انتقال نامهها گاهی به هر دلیل که باشد، مشکل پیدا میکرد. بنا بر نامهای از رافائل دومان، وی یک نامه را با فاصله چند هفته، سه بار فرستاد تا بالاخره به دست کمپفر رسید. به نظر میرسد، گاهی اطلاعات حساس، هر چند به زبان لاتینی نوشته میشدند، اما نمیتوانستند به صورت مکتوب ثبت شوند.
این وضعیت انتقال نامهها در مقابل شبکههای بازرگانان ارمنی ایران، کمی نامنظم و ابتدایی به نظر میرسد، بهطوری که انگار نظامی روشمند برای انتقال نامهها وجود نداشت و کمپفر و دیگر نویسندگان، بسته به مورد، از امکان خاصی سود میبردند. گاه پیک معمولی، یعنی ماموران کمپانی و گاهی پزشکان، بازرگانان، افراد آشنا و خدمتکاران، نامهها را منتقل میکردند. در نتیجه، این واقعیت که نامهها گاهگاه گم میشدند، زیاد شگفتانگیز نیست، زیرا افرادی این کار را میکردند که هیچ تخصص یا علاقهای برای انجام آن نداشتند. برعکس، ارامنه، از همان ابتدای سکونت خود در ایران، یک نظام اطلاع رسانی بر پا کردند و در همه جا خبر رسانهایی داشتند. بخش عمده نامهها، هم از طریق خشکی و هم آبی، توسط پیکهای تخصصی (چاپار، شاطر، قاصد) منتقل میشدند در بعضی بنادر، پیکها در هنگام ورود کشتی، منتظر بودند تا نامهها را گرفته و به مقصدشان برسانند. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که نامهرسانی کمپانی هلند و بهطور کلی خارجیان در ایران نسبتا ضعیف بوده است.
در این نوشتار سعی شد موضوعاتی همچون طبیعت و امور پزشکی و زندگی روزمره در کمپانی هلند در بندرعباس، از درونمایه نامهنگاریهای کمپفر استنباط و استخراج گردد. کمپفر در دو سال حضور خود در بندرعباس، با دو مشکل اصلی روبه رو بود: یکی فقدان دارو که ظاهرا به مرور زمان برطرف شد و دیگری شرایط نامناسب آب و هوایی بندرعباس که برای او غیرقابل تحمل بود. از این رو، درک تلاش وی برای رفتن از آنجا، آسان است. با این همه، به نظر میرسد که کمپفر از شرایط کاری و شرایط دفتر و ساختمان کمپانی هلند نسبتا راضی بوده است.
وی با عشق و علاقه به بررسی گیاهان محلی پرداخت و به این واسطه، مدارکی ارزشمند مربوط به طبیعت و محیط زیست بندرعباس برجای گذاشته است. دوستی با دیگر دانشمندان همچون رافائل دمان و هربرت د یاگر باعث شد که کمپفر به زودی با ایران آشنا شده و بتوانند به پژوهشهای خود بپردازد. با این همه، کمپفر، همچون بیشتر نویسندگان خارجی و بومی آن روزگار، احتمالا مسائل اجتماعی شهر بندرعباس را که از چارچوب کمپانی بیرون بودند، نادیده گرفته است. هر چند بیماری وی حتما هم تاثیری بر فعالیتهایش گذاشت، اما به هر حال، نسبت به مدت دو سال حضور در ایران، اطلاعات موجود در نامهها اندک است و برای نوشتن بخشی از تاریخ بندرعباس، کافی نیستند. به نظر میرسد که در گزارشهای کمپانیهای اروپایی، به ویژه هلند، اطلاعات فراوانی در مورد بندرعباس نهفته است. باید امیدوار بود که کسی گام به آرشیوهای اروپا بنهد و با بررسی گزارشهای برجای مانده، شناخت ما را از بندرعباس - نه تنها در دوره صفوی بلکه در دورههای افشاریه و زندیه - افزایش دهد.
• منابع در دفتر روزنامه موجود است.