مقدمه‌ای بر تاریخ‌نگاری ابن اثیر

راوی حمله مغول و جنگ‌های صلیبی

کدخبر: ۲۲۵۷
محمدبن محمد عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی جزری، معروف به ابن اثیر، در سال ۵۵۵ هجری در جزیره ابن عمر دیده به جهان گشود. پدرش از کارگزاران دولت اتابکه موصل در حکومت عمادالدین زنکی، علاوه بر سمت دولتی به تجارت نیز مشغول بود.
راوی حمله مغول و جنگ‌های صلیبی
نویسنده: عبدالله ناصری‌طاهری

خانواده او از ثروتمندان آن روزگار بودند. او در «التاریخ الباهر فی‌الدوله الاتابکیه بالموصل»بر تملک باغ‌هایی در روستای عقیمه در حومه زادگاهش و نیز تملک روستای قصر حرب در نزدیکی موصل اشارتی دارد.

ایشان سه برادر بودند؛ هر سه ملقب به ابن اثیر: برادر بزرگ‌تر مجدالدین ابن اثیر (م۶۰۶ق) متخصص در علوم دینی، میانه آنها عزالدین ابن اثیر (مورخ معروف و متوفی ۶۳۰ق) و برادر کوچک‌تر ضیاءالدین ابن اثیر (م۶۳۷ق) از مشاهیر ادب عرب و صاحب کتاب معروف «المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر» هستند.

دو برادر بزرگ‌تر و کوچک‌تر از خادمین دربار و دولتمردان اتابکه زنکی و ایوبی بودند؛ اما ابن اثیر خود به خدمات دولتی وارد نشد و به تاریخ‌نگاری روی آورد. ابن عماد حنبلی او را مورخ، ادیب و نسابه(داننده علم انساب) معرفی کرده است.

ابن خلکان درباره او می‌نویسد: (مردی کامل در فضایل مکارم اخلاق و متواضع… حافظ تاریخ متقدمین و متاخرین و آشنای با انساب عرب واخبار ایشان بود…)

قفطی ـ که معاصر او است ـ او را متهم می‌کند و می‌نویسد هنگامی که یاقوت حموی کتب و اوراق خود را قبل از وفات به او سپرد تا بنا به وصیتش وقف کند، در آنها تصرف کرد و برخی را به منظور وقف به بغداد فرستاد و بعضی از اوراق را نزد خود نگه داشت.

ابن اثیر در نیمه دوم قرن ششم و ثلث اول قرن هفتم زندگی کرد. حیات او که معاصر با پنج تن از خلفای بنی عباس بود، بحران‌های سیاسی متعددی را در برمی‌گرفت که مهم‌ترین آنها افول دولت سلجوقی، انقراض فاطمیان به دست صلاح‌الدین ایوبی، تعرض صلیبی‌ها به صفحات شرقی مدیترانه و ورود مغول به جهان اسلام بود. به‌علاوه جریان‌های فکری متعدد که با یکدیگر نزاع داشتند و نیز بحران‌های اقتصادی در آن روزگار، نابسامانی جامعه ابن اثیر را مضاعف می‌کرد.آنچه وی بر جا گذاشته عبارت است از: ۱. اللباب فی تهذیب الانساب؛ ۲. اُسدُالغابه فی معرفه الصحابه؛ ۳. التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه؛ ۴. الکامل فی التاریخ.

از کتب مذکور ابن اثیر در می‌یابیم که او به رشته‌های مختلف تاریخ‌نگاری مانند تاریخ عمومی (الکامل)، شرح‌حال‌نویسی (اسدالغابه…)، نسب‌نگاری (اللباب…) و تاریخ اختصاصی (الباهر…) توجه داشته و این خود یکی از محسنات این مورخ مسلمان است. و بدیهی است این ویژگی و تسلط او بر انساب و شرح احوال در مکتب تاریخی‌اش موثر افتاده است.

اللباب فی تهذیب الانساب

ابن اثیر در این کتاب الانساب سمعانی را تهذیب کرده و همان‌گونه که خود گفته است، ضمن تلخیص آن، اغلاط آن را نیز تصحیح کرده است.

اسدالغابه فی معرفه الصحابه

همان‌گونه که پیداست این اثر شامل شرح حال صحابه پیامبر است و بنا به گفته او، اقوال دیگر شرح‌حال‌نویسان صحابه، مانند ابن منده اصفهانی و ابن عبدالبر قرطبی را جمع کرده است.

التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه

تاریخ اختصاصی ابن اثیر که در مورد حکومت عمادالدین زنکی، موسس سلسله اتابکیه موصل و جانشینان او نوشته شده، حاوی مطالب عمده درباره جنگ‌های صلیبی است.

شایان ذکر است تفاوت این تاریخ با تاریخ عمومی او (الکامل) علاوه بر اینکه به‌تفصیل احوال دولت اتابکه موصل را بیان کرده، بانثر مسجعی آن را پرداخته و به‌علاوه ضرب‌المثل‌ها و اشعار فراوانی را به کار برده است. اما مساله قابل توجه اینکه تاریخ برخی از حوادث بین الکامل و الباهر متفاوت است.

منابع اساسی این کتاب روایاتی است که از پدرش شنیده. او می‌گوید: (و نقلت اکثره عن والدی رحمه‌الله تعالی…) (بیشتر این کتاب را از پدرم نقل کرده‌ام.) و نیز تاریخ دمشق ابن عساکر، اخبار حلب ابن عدیم و برخی از مصنفات عمادالدین کاتب اصفهانی، از دیگر منابع ابن اثیر است.

الکامل فی التاریخ

کتاب مزبور مهم‌ترین اثر ابن اثیر است. تاش کبری‌زاده در «مفتاح السعاده و مصباح السیاده» آن را کتابی خوب و مناسب توصیف کرده است. ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: (الکامل بهترین تاریخ‌ها در ضبط روشن و مشخص رویدادها است. به‌طور کلی شنونده این احساس را دارد که هنگام روی دادن وقایع حاضر است. به‌علاوه به‌خوبی تنظیم و ماهرانه نوشته شده است.) همچنین کلود کاهن از آن به‌عنوان شاهکار تمامی تاریخ‌نگاران اعراب یاد کرده است.

قرون پنجم تا هفتم هجری، دوره شکوفایی تاریخ‌نگاری در شرق اسلام است. علل این شکوفایی را می‌توان چنین برشمرد:

۱. آشنایی مورخان با علوم متعدد.

۲. سیر و سیاحت مورخان و گردش در مناطق مختلف و خصوصا بغداد که با توجه به موقعیت سیاسی و دینی و علمی به‌عنوان مرکز عالم اسلام و مرکز تدوین تاریخ اسلام تلقی می‌شد و این موضوع خود سبب می‌شد تا مراودات مورخان و تبادل نظر آنها بیشتر شود.

۳. در این دوره به‌علت دو حادثه بزرگ، جنگ‌های صلیبی و حمله مغول، مورخان حوزه شرق اسلامی دچار یک تحول عمیق روحی و سیاسی شدند؛ بنابراین در ابتدای این دوره مسعودی را شاهدیم و در انتها ابن اثیر را؛ آنچه به‌عنوان مشخصات شیوه تاریخ‌نگاری ابن اثیر می‌توان برشمرد، این است:

۱. ایجاد توازن در حجم اخبار شرق و غرب و دولت‌های مختلف: قبل از قرن هفتم هجری در منابع تاریخی شرق چیزی به‌تفصیل از مغرب اسلامی یافت نمی‌شود و آنچه باختصار آمده، برگرفته از تاریخ طبری یا به قول کلود کاهن برگرفته از تاریخ مفقود شده ابن شداد بوده است.

ابن اثیر را باید مبتکر توازن در تاریخ‌نگاری شرق و غرب پنداشت، اگرچه خلف او ابن‌خلدون، به این مهم بیشتر توجه کرده است.

ابن اثیر در مقدمه الکامل می‌گوید: (مورخ شرقی به اخبار مغرب بی‌توجهی کرده و مورخ مغربی به حوادث مشرق اسلام، بنابراین خواننده و پژوهشگر اگر بخواهد تاریخی را مطالعه کند، کتب متعددی را باید طلب کند و من چون این گونه ندیدم، درصدد تالیف تاریخ جامع شرق و غرب از اول زمان تا روزگار خود برآمدم) و یقینا با این انگیزه بود که عنوان الکامل فی التاریخ را برای کتاب خود برگزید.

۲. دقت در برگزیدن اخبار و روایات: کم نیستند تاریخ‌نگاران قدیم و جدید که متون خود را از داستان‌های جعلی و اساطیر پر کرده اند. مطالبی که عقل سلیم آن را انکار می‌کند. ابن اثیر تا حدود زیادی از این ویژگی مبراست و با بصیرت و دقت اخبار را بیان می‌کند و همان طور که خود می‌گوید، این گونه نیست: این مطلب گفتنی است که به‌رغم این نظر و ادعا، آن بخش الکامل که بر تاریخ طبری مستند است، مانند نوشته طبری، متاثر از ساخته‌های امثال سیف بن عمر تمیمی است.

۳. تاریخ‌نگاری بر حسب زمان (حولیات): پر واضح است که ابن اثیر حوادث تا آغاز قرن چهارم را از تاریخ طبری که تاریخ سال‌نگاری است، برگرفته؛ با این تفاوت که در هر حادثه به ذکر یک خبر صحیح‌تر و دقیق‌تر بسنده کرده و در برخی موارد چند خبر را نقل کرده است. بدیهی است که او همانند طبری از سطح سال‌نگاری و وقایع‌نگاری فراتر نرفته است.

۴. توجه به حوادث معاصر خویش: ابن اثیر با نزدیک شدن به‌عصر خویش حوادث تاریخی را به‌تفصیل در (الکامل) بیان می‌کند؛ مانند هجوم مغول به سرزمین‌های اسلامی. این ویژگی را در مورد طبری کمتر و ضعیف‌تر می‌بینیم.

۵. ابن اثیر بر خلاف بسیاری از مورخان، مانند ابن مسکویه و مسعودی که به مسائل جغرافیایی و اخبار سرزمین‌ها توجه دارند، چنین عنایتی را ندارد.

۶. ابن اثیر نسبت به تاریخ و رجال شیعه و نهضت‌های اسلامی منصف است، برخلاف طبری، یافعی، ذهبی و امثال آنان. مثلا طبری که معاصر دولت علویان طبرستان است و حق بود که بتفصیل تاریخ این دوره را می‌پرداخت، بسیار مختصر و محدود به آن اشاره کرده و در این مختصر حق را نیز نادیده گرفته است. اما ابن اثیر در مورد حسن بن زید علوی می‌گوید: (حسن بن زید کان متواضعا لله). یا ناصر کبیر علوی معروف به اطروش را عادل بی‌همتا و بی‌بدیل می‌داند و در مورد معزالدوله دیلمی به هنگام ورود به مقر دولت خود نوشته است: (نادی فی الناس بالامان و بث العدل). یعنی او ندای امنیت و عدالتخواهی داد. اما طبری نهضت‌های اسلامی را که در عصر او فراگیر بوده به‌عنوان عامل متزلزل‌کننده ارکان حکومت معرفی می‌کند و به برخی، مانند نهضت صاحب الزنج، عنوان فسق و جنایت داده است. همین‌طور در مورد شهادت امام رضا(ع) که طبری آن را مرگ طبیعی دانسته، ابن الاثیر ضمن درود بر امام معتقد است که حضرت مسموم شده است.هر چند ابن اثیر حوادث تا سال ۳۰۱ هجری را از طبری گرفته، اما مواردی متنوع و متعدد و در عین حال متفاوت با قول طبری تا زمان ۳۰۱‌هجری در تاریخ الکامل یافت می‌شود؛ خصوصا در اعلام و اماکن. به‌عنوان مثال در نهضت صاحب الزنج با این تفاوت‌ها روبه‌رو می‌شویم: وقتی زنگیان از بصره عازم بغداد می‌شوند، طبری از منطقه‌ای به نام هورو کارگزار آن به نام عمرو بن عمار سخن می‌گوید، و ابن اثیر از بطیحه و کارگزاری به نام عمید بن عماره. در ادامه مطلب بعد از مراجعت از بغداد و سفر به بصره، طبری نقل می‌کند که جماعتی با صاحب الزنج بودند، از جمله علی ابن آبان که این فرد بنا به قول طبری و ابن اثیر در بصره به صاحب الزنج پیوسته بود. اما طبری در یک صفحه بعد می‌نویسد که ابن آبان در مدینه السلام (بغداد) به صاحب الزنج پیوسته است. (این‌گونه مطالب در تاریخ طبری فراوان است و دلیلی است بر تکیه بی‌حد و حصر طبری بر روایت و پرهیز از نقد و تفحص).

طبری و ابن اثیر اخبار درگیری صاحب الزنج در ابله و آبادان (عبادان) و اهواز را مشابه هم نقل کرده‌اند، جز اینکه تفاوت همیشگی اختصار و تفصیل مشهود است.

طبری در حوادث سال ۲۶۴ هجری از منطقه‌ای به نام مازروان نام می‌برد، در حالی که ابن اثیر مازوران ثبت کرده است. در سال ۲۶۷ قمری به هنگام درگیری موفق خلیفه عباسی با صاحب الزنج در واسط، طبری از نهرسندان‌سخن می‌گوید و ابن اثیر آن را به شداد ثبت کرده است.

در بخش دوم الکامل (بعد از ۳۰۱هـ) ابن اثیر به آثار عمادالدین کاتب اصفهانی، خصوصا البرق الشامی، تکیه می‌کند.

نتیجه:

۱. هرچند ابن اثیر مانند مقتدای خویش طبری، هم وقایع‌نگار است (آن هم وقایع‌نگار از نوع سال‌نگار، نه وقایع‌نگار موضوعی مانند مسعودی) و هم گرفتار ساخته‌های مورخین پیشین، ولی مواردی در تاریخ دریافت می‌شود که حاکی از دقت و برخورد او با نقل اخبار و روایات است؛ مثلا قول طبری را در مورد مرگ امام رضا(ع) نقل می‌کند، اما نظر خود را مبنی بر مسمومیت امام نیز ذکر می‌کند.

۲. تسلط ابن اثیر به انساب باعث شده تا نسبت به شخصیت‌های تاریخی واصل و نسبشان (که در تحلیل تاریخ موثر است) تامل کند. مانند تامل او درباره صاحب الزنج که علوی بودنش را باطل می‌داند.

۳. تفصیل حوادث تاریخی معاصر خود، مانند حمله مغول یا جنگ‌های صلیبی، که هر دو از نقاط عطف تاریخ اسلام است، از محاسن تاریخ‌نگاری اوست.

منبع:

آیینه پژوهش، ۱۳۷۲ شماره ۲۳

منابع این تحقیق در روزنامه موجود است.