حکومت به سبک قجری
در زمان حکومت کریمخان زند بزرگان منطقه تنکابن از دست حاکم منطقه که فردی از ایل قوی اوصلو بود به تنگ آمده بودند به نمایندگی مردم به شکایت به سوی پایتخت آن روز ایران یعنی شیراز رهسپار شدند. کریمخان با پذیرفتن شکایت آنان انتصاب حاکمی جدید را با صلاحدید آنان پذیرفت و این گروه شخصی از طایفه خلعتبری یعنی مهدیخان را به حکمرانی منطقه پیشنهاد کردند. لقب خان نیز از آن زمان به وسیله شاه زند به مهدیخان و خاندانش اعطا شد.
مهدیخان بعدها به سبب ارادتی که به آغامحمدخان داشت قدرتی دو چندان یافت. آغا محمدخان ضمن انتزاع تنکابن از گیلان و ضمیمه کردن آن به مازندران دو ولایت کلارستاق و کجور را نیز به مهدیخان داد و از آن زمان این سه ولایت به محال ثلاث معروف شدند و تا پایان حکومت قاجار این منطقه در ید قدرتخاندان مهدیخان قرار گرفت.
مهدیخان سه فرزند داشت: عابدینخان، اسماعیلخان و هادیخان، هادیخان در زمان فتحعلی شاه قاجار به جای پدر به حکومت این منطقه رسید و حکومت وی تا سال ۱۲۴۴ ادامه یافت. پس از مرگ وی سه پسرش یعنی جعفرقلیخان، فتحعلیخان و ولیخان به ترتیب به حکومت این ناحیه منصوب شدند. پسر سومین یعنی ولیخان در سال ۱۲۴۹ حکومتش آغاز و تا سال ۱۲۵۴ که در رکاب محمد شاه در جنگ هرات کشته شد ادامه یافت. به پاس خدماتش شاه علاوه بر اینکه حکومت این منطقه را به فرزندش حبیب اسدخان ساعدالدوله بخشید طبق رسم و رسوم بیپایه قاجاری منصب سرتیپی پدر نیز به این جوان نورسیده تفویض کرد و حبیب اسدخان لقب سرتیپی گرفت.
عموی حبیب اسدخان یعنی فتحعلیخان و فرزندانش به تهران آمدند که مشهورترین آنان بعدها نصراللهخان خلعتبری مشهور به اعتلاءالملک و آخرین آنان در رژیم پهلوی عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه بود. تیره و خاندان حبیب اسدخان نیز افراد سرشناسی به خود دید که محمدولیخان تنکابنی معروف به سپهدار سرشناسترین آنان بود که در فتح تهران بعد از استبداد صغیر نقش فعالی داشت.
در دوره حبیب اسدخان ساعدالدوله تقرب روزافزون اینخاندان به دربار قاجار چنان شد که افراد وابسته به اینخاندان شروع به دستاندازی به سرزمینهای دیگر و اراضی طوایف همجوار کردند و وسعت املاک آنان چنان شد که پس از حبیب اسدخان سرزمینهایی وسیع از اراضی مزروعی و مراتع نور و کجور و کلارستاق تا حدود غربی رانکوه و مضافات ییلاقی آن در ید تصرف آنان قرار گرفت و سپهدار تنکابنی در درون قدرت خود از ملاکین بزرگ و فئودالهای نامدار عرصه ملکداری ایران گردید. در حقیقت میتوان گفت در زمان حبیب اللهخان سراسر نواحی ساحل خزر از ولایت استرآباد (گرگان و رشت) تا صحرای مغان و کنارههای ارس یکچندی زیر حکومت حاکم تنکابن و نظارت او بود.
چنین حکومت مطلقهای که از دولت مرکزی نیز چندان فرمانبرداری نداشت، در سال اندکی باج به مرکز میپرداخت. دستاورد چنین حکومتی برای مردم منطقه معلوم است که چیست.
سند مورد مطالعه ما نیز به دوران حکومت حبیب اللهخان و فرزندانش باز میگردد و ظاهرا آنچنان ظلم و جور سران این طایفه اوج گرفته بود که اهالی این منطقه جز پناه بردن به افراد سرشناس و علمای دینی آن دوره چارهای برای خود نمیدیدند.
نویسنده این عریضه (متاسفانه نامش برای ما مکشوف نیست) که نامهاش را برای شاه وقت یعنی ناصرالدین شاه ارسال کرده چنان وقایع را با ریزبینی و دقت مطرح کرده که واقعا چونان فیلم سینمایی میتواند وقایع فجیع آن زمان را پیش چشمانمان بیاورد. به بیگاری کشیدن مردم، گرفتن مالیاتهای فوقالطاقه، به بندگی کشیدن فرزندان رعیت و غارت اموال از اصول چنین نظامی بود.
متاسفانه دادخواهی مظلومانه مردم نیز راه به جایی نمیبرد. چون این خانها و حاکمان منطقهای در نظام فاسد اداری آن روز همواره اشخاص قدرتمندی در اختیار داشتند که از آنان جانبداری میکردند و نظر شاه را به سرعت تغییر میدادند و تیر شاکیان طبق معمول به سنگ میخورد. ولی نیروی مردم چنان فنری بود که هر لحظه با شدت یافتن ظلم حاکم فشردهتر میشد و در انتظار روزی بود که آزاد شود و این انتظار چندان طولانی نبود. در جریان مشروطه و ضعیف شدن اقتدار حاکمان محلی و احساس آزادی مردم در این منطقه این فنر فشرده آزاد شد و این نیروی آزاد شده موجب آن گردید که این منطقه تا مدتها دستخوش هرج و مرج و چپاول و غارت اموال سپهدار تنکابنی و پسرش امیر مسعود باشد. البته به دلیل ضعف حکومت مشروطه مجددا امیر مسعود خلعتبری موفق به سرکوبی این قدرتهای متفرقه مردمی شد.
عریضه ارسالی به ناصرالدین شاه
قربان خاکپای جواهرآسای مبارکت شوم عارض این عریضه مواجب بگیر یا مستمری بگیر نیست استدعایی جز فریادرسی خلق سه ولایت به خصوص تنکابن بیچاره ندارد اولا استدعا دارد که این عریضه را امنای دیوانخانه عدلیه به عینهما به حضور مبارک بفرستند اگر بخواهند خلاصه کنند یا آشنایی و دوستی به خرج دهند دشمن سر قبله عالم خواهند بود و نمک حضرت اقدس را به حرا میخواهند خورد. ثانیا مستدعی است که قبله عالم روحنافداه من اوله الی آخره به دقت ملاحظه فرمایند و در جمیع عرایض در خفا رسیدگی فرمایند اگر صدق بود به داد مردم برسند والا آن هم جزو عرایض کاذبه باشد این بنده درگاه را عرض و شکایتی نیست جز آنکه با چند نفر از معارف آنجا سر و کار و آشنایی دارد و اطلاع کامل از حکومت و حالت مردم آنجا به هم رسانیده میخواهد شاید گوسفندی را از چنگ گرگی برهاند و سی هزار نفر دعاگو برای وجود مبارک حاصل نماید و خدمتی هم به دولت کرده باشد.
تصدقت شوم قریب چهل سال است حبیباللهخان حاکم[ولایات] ثلاثه است روزی که حاکم میشد یازده ساله بود تا امروزه که پنجاه ساله است تحقیق بفرمایند که این بیمروت و پسرهای او به خلق بیچاره آن ولایت چه کردند عصمت مردم را ذکورا و اناثا ضایع کردند، املاک مردم را به انواع حیل وزور تصرف نمودند، اشخاصی که فیالجمله اسم و رسم داشتند بالمره تمام نمودند.
به خدای لایزال امروز در سه ولایت یک نفر که خدا را که قابل آمدن دارالخلافه و یک ماه توقف کردن باشد در میان نیست. محال ثلاثه سالی گویا پانزده هزار تومان جمعی دیوان داشته باشد که نصف آن به خرج مواجب فوج میرود و نصف دیگر از بابت مواجب او و پسرش و قدری هم دستی بده است، لکن در مقابل از تنکابن به تنهایی سالی بیست هزار تومان به یقین عمل مینماید البته عرض خواهد کرد که ملک من است اما بر قبله عالم لازم است یک نفر آدم امین با صدق که غرض خدمت و دولتی او مقدم بر غرض نفسانی او باشد اگرچه به اعتقاد این بنده دعاگو همچو آدم خیلی قلیل و هر کس را مامور فرمایید در جزء پانصد یا هزار تومان گرفته عرض خواهد کرد که همه دروغ بیاصل است ولی به خداوندی که جان میدهد و به حول و قوه خود نگاه میدارد اگر عریضهنویس غرضی داشته باشد جز استخلاص مردم آنچه را که از چند نفر مردمان درست قول شنیده عرض میکند اگر آدم امین به هم رسید صدق عرض بنده معلوم خواهد شد.
املاکی که حبیباللهخان دارد دو قسم است: موروثی و خریداری، اما موروثی مال جمیع ورثه است که از هادیخان و مهدیخان ارث دارند و حبیباللهخان از برای خود در عوض پانصد تومان مواجب تیول کرده و سالی هفت هزار تومان زیاده عمل میکند چندین دفعه مردم عارض شدند کسی به داد آنها نرسید و اما املاک خریداری یا به زور تصرف کرده که صاحبش لابد(ناچار) به فروش شد یا به انواع حیل چند نفر را تحریک کرده که به صاحبانش جنس فروخته ملک آنها را بیع شرط کنند به محض لزوم بیع به قیمت نازل تصرف نمود یا به اسم باقی دیوان که از یک ده صد تومان پیشکش میگرفت و میداد بعد کدخدا باقی دار میشد ملکش را تصرف میکرد یا به اقسام دیگر که اگر عرض شود جسارت به تفصیل میشود بعد از عزل یا مرگ او معلوم خواهد شد.
اما طرز رفتارش با رعیت این است که رعیت هر چه دارد مال اوست پسر و دختر آنها هم بعد از مرگ آنهاخانه شاگرد و خدمتکار باید باشد تا وقت معین که مبلغی گرفته دختر را به شوهر و پسر را زن بدهند و هر دو باز متعلق خواهند بود و معنی متعلق این است که بدتر از زرخرید است که تمام سال باید مشغول خدمت ارباب باشد، هیزم و تخم مرغ و مرغ متصل بدهد در ییلاق مکرر باید اسباب ببرد زراعت هم هر چه کرد بدهی معلومی دارد هرگاه عریضهنگار بخواهد تفضیل این حکومت را معروض دارد زیاده از پنجاه هزار بیت کتابت خواهد شد، تعدی و خیانت امساله را مختصرا معروض حضور مبارک میدارد بعد از تحقیق فقرات دیگر هم معلوم میشود اما خیانت این است در مدت یک سال که سرباز در استرآباد بود به قول آنها مواجب طلبشان بود یک فقره بعد از مرخصی فوج در طهران هزار و هفتصد تومان برات موجب صادر کرد از جناب مشیرالدوله از بابت جمعی خود حواله گرفته سیصد تومان به جناب وکیل معزالدوله تعارف داده که از نواب را که معزالدوله سند خرج گرفت، یک فقره دیگر هم هشتصد تومان برات به خرج خود گذراندند که یک پول به سرباز بیچاره داده نشد، مواجب پارساله سرباز که متوقفخانه بود در اول از دیوان اعلی حکم شد سه ماهه بدهند آنها هم با بعضی از سرباز که پادار و رعیت بودند جزئی حسابی کردند بعد از عزل معزالدوله با پیشکار او ساخت هزار و پانصد تومان دستی گرفته شش ماهه به خرج دیوان محسوب داشتند و سرباز بیچاره هیچ خبر ندارد، خرج راه دولتی که سالی پانصد یا ششصد تومان داده میشود خود خورده به ایلچاری مرمتی میکردند اما تعدی که این بنده اغلبی را اطلاع ندارند یک فقره دو هزار تومان وجه امداد عروسی است که سرهنگ حواله کرده و به زور گرفته است، فقره دیگر که آقا میرزامحمد مجتهد تنکابنی در حضور جمعی حکایت کرد در سنه ماضیه یک نفر رعیت فوت شد گفتند که این صاحب پول بود سرهنگ فرستاد زن میت را به زور آوردند که هرچه پول داری بده ضعیفه اقرار نکرد بنای شکنجه گذاشتند از چوب و داغ ثمری حاصل نشد، بعد سنبه تفنگ را داغ کرده به بدنش گذاشتند و سهپایه آهنی را سرخ کرده به مغزش نهادند تا لابد شده نهصد تومان پول قدیم فتحعلی شاهی را از او گرفتند بعد که ساعدالدوله بهدرس آمد او هم فرستاد ضعیفه را آورند نی به ناخن او گذاردند تا صد تومان دیگر از او گرفتند همچنین گرفتن پول به اسم خدمه که به قدر پانصد تومان از مردم گرفتند که یا دختر خود را برای عروس سرهنگ خدمتکار بده یا پول بده، مختصرا عرض این است که بحمداله تعالی پادشاه عادل و رحیم است درجه رحمش به قدری است که در سالی یک نفر نمیکشد و به قدری عادل است که در جمعیت ولایات صندوق عدالت گذاشته، اما چه فایده که مجریکننده حکم پادشاه نیست والا به حق خداوند که هیچ ظلمی در ایران نمیشد بعد از اینکه در چهار منزلی پایتخت در سه ولایت که هیچ قابل نیست، به این درجه ظلم واقع شود و کسی حقیقت را به پادشاه عرض نکند در ولایات بعیده چه خواهد بود چندین مرتبه خلق سه ولایت به عرض آمدند و به مرحوم امیر نظام یک کرور تعدی و بیحسابی او را ثابت کردند که او را معزول نمود بعد میرزا آقاخان محض توسطخانباباخان باز این آتش را به جان خلق افروخت دیگر هر وقت آمدند رشوه داده مردم را دست بسته برگردانید و بالمره تمام کرد، در هذهالسنه هم مجتهد آنجا به عرض و تظلم آمد و خواست این تفاصیل را به عرض حضور مبارک رساند جناب عضدالملک به بهانه اینکه هرگاه عرض کنم خواهند گفت مدعی است به عرض نرسانید او هم واسطه دیگر نداشت لابد(ناچار) شده صلح کرده و مراجعت نمود، هرگاه قبله عالم روحنا فداه در جزو آدم امین با صدقی داشته باشند تحقیق این فقرات در همان طهران ممکن است که در جزو از صاحب منصبان فوج و خلق آن ولایت از قبیل آقابزرگ آقای کلارستاقی و علیرضاخان نایب آجودان پسر مرحوم هادیخان سرهنگ و میرزاخان که الان آنجا است و ۱۲ هزار تومان ملک او را به سه چهار هزار تومان قبول طلب از میان برده و الان کاغذ افلاس نامه از ملاهای آنجا گرفته به نان شب محتاج است حتی مهدیخان پسر او و میرزا آقای یاور که هر دو در تنکابن میباشند اگر چه با آنها خویش دور است اما دور نیست که به مقتضای صدق خود خلاف عرض نکند و فرجالله بیک تفنگدار و کسان دیگر از طلاب که در مدرسهها هستند در خفا تحقیق شود اقلا چیزی معلوم خواهد شد، پس از آنکه صدق عرایض دعاگو معلوم شد بقای چنین وجود خبیثی در دنیا حکم بقای اژدها و مار یا سگ هار خواهد داشت وانگهی مثل او آدمی که خود قبله عالم میدانند با آن همه رعایتها که از عهد شاهنشاه مغفور تا حال در حق او شد وچندین هزار نفر محض خاطر او تمام شدند امروز چه امتیاز دارد اقلا یک کرور مال دولت و رعیت به مصرف او رسید حاصلش جز یک وجود معطله که قابل هیچ منصبی و ماموریتی نیست چیست در این چهل سال کدام جمع در عمل خود افزود کدام نوکر علاوه کرده جز خیانت چه خدمت کرد کشته شدن یک ولیخان این همه رعایت لازم ندارد و الان سالی سی هزار تومان مداخل و منافع حکومتی دارد که ۳۰ دینار به کار خدمت دیوان نمیآید، یک فوج سرباز دارد که به نظر مبارک رسید بعد از ۱۵ سال ترتیب این است اینها هم اغلبی را غربا و چلیک گرفته چون امسال بهطهران میآورد از ترس عضدالملک زیاده از صد نفر غایب ندارد و الا به جیقه مبارک قسم است از قول کارگزار خارجه استرآباد که غرضی با آنها نداشت نقل کردند که مکرر این فوج در استرآباد شمرده شد زیاده از چهار صد نفر نبودند این بنده هم در استرآباد دید اما مباشرین به جهت مداخل خود ابراز نمیکردند آن هم حالت یک فوجی که دارد پس از تحقیق این فقرات و فقرات دیگر البته قبله عالم به مقتضای عدالت شاهانه راضی به بقای حکومت از برای اینها نخواهد شد و در عوض خیانت چهل ساله و اذیتهای مردم این املاک را که اقلا دویست هزار تومان قیمت دارد متعلق به قبله عالم خواهد شد و جزو خالصه خواهد شد و سی هزار نفس در کمال شوق و آزادی و با شعف تمام دعاگوی وجود مبارک خواهند بود، آن وقت هرگاه در حق عریضهنویس که مظلوم و فقیر و محتاج است عنایتی شود بجا خواهد بود ولی عجالتا مقصودی جز رفع ظلم و ظهور عدالت حضرت اقدس شهریاری نیست و این بنده دعاگو به تکلیف خود عمل کرده تفصیل را به شاهنشاه خود عرض کردم. دیگر اگر اعتنایی نشود، مورد مواخذه خداوند خود نخواهم بود، عدل کن زانکه در اقامت دل در پیغمبری زند عادل هرگاه این عریضه دعاگو در قلب مبارک قبله عالم روحنافداه که محل نزول انوار خداوند است تاثیری بکند و رای مبارک به عدالت قرار گیرد، بهطوری که آنها و دوستان آنها که منجمله سرکار معتمدالملک است، باید نفهمند و در جزو رسیدگی این تفصیل به عهده شخص امینی محول شود. هرگاه صدق عرض دعاگو معلوم شد که به مقتضای عدل عمل خواهند فرمود والا همین که از مضمون عریضه مطلع شود نسبت به جمعی بیچارگان بدگمان شده در مقام تمامی آنها هم خواهد برآمد آن وقت این بنده مظلوم را ارباب غرض قلمداده و عرض صدق بنده را به واسطه اغراض خارجه مشوب نموده به این واسطه همهکس جرات نمینمایند که عرض خود را معروض حضور دارد آن وقت عارض عریضهنگار مورد مواخذه خواهد شد انوشیروان عادل همیشه در همه ولایات روزنامهنویس مخفی داشت که بیغرضانه اعمال حکام را عرض میکردند، بهطوری که در یک روز صد نفر حاکم را سر برید و در حقیقت، مقصود قبله عالم از صندوق عدالت همین است که مقرر فرموده اند ولی چه فایده که خائنها به انواع مختلف بهجهت جلب منفعت خود کارها دارند.