رقابت استعمارگران
فعالیت فرانسویان در ایران، خلیجفارس و مسقط، انگلیسیها را نیز به فکر برقراری ارتباط با ایران انداخت. بهویژه که در همین زمان تیپوسلطان حاکم ایالت میسور هند علیه انگلیسیها سر به شورش برداشته بود و فرانسویها از «زمانشاه» امیر افغانستان و نواده احمدخان دُرانی، موسس کشور نوپای مستقل افغان پس از مرگ نادرشاه درخواست کردند به تیپوسلطان برای بیرون راندن انگلیسیها کمک کند؛ زیرا خود زمانشاه نیز به قصد گسترش قلمرو خویش آماده حمله به سند و پنجاب بود.
درحالیکه لرد ولزلی، فرماندار کل مستعمره انگلیسی هند درحال جنگ با ماراتاها وارثان امپراتوری مغول در هند مرکزی و شمال دکن از یکسو و تیپوسلطان میسور از سوی دیگر بود، این موضوعات عزم فرماندار کل را برای برقراری رابطه با دربار ایران وفتحعلیشاه قطعیتر کرد تا از وجود او برای بازدارندگی زمانشاه افغان جلوگیری کند. بنابراین در راستای همین سیاست در سال ۱۷۹۸م/ ۱۲۱۴ه.ق مهدی علیخان، نماینده کمپانی که در بوشهر اقامت داشت و در اصل خراسانی بود به همراه هدایای گرانبها به دربار ایران اعزام شد. ازسوی دیگر تیپوسلطان نیز که به دوستی و کمک ایران چشم دوخته بود، سفیری به دربار شاه قاجار روانه کرد؛ اما از خوشاقبالی فرماندار کمپانی هند در این هنگام تیپو صاحب در جنگ کشته شد و لرد ولزلی از شر یکی ازسرسختترین دشمنان داخلی هند آسوده شد؛ اما به نوشته سایکس هنوز هم نگرانی انگلیسها کاهش نیافته بود.
بهعلاوه از این تاریخ زمینه برای اقامت سفیری از جانب کمپانی و انگلیس در تهران فراهم شد. چه تا این زمان چنین اجازهای به نماینده کمپانی و آن دولت داده نشده بود. در راستای این سیاست استعماری نماینده کمپانی هند شرقی، فتحعلیشاه پس از ورود مهدی علیخان به تهران به دو اقدام اساسی دست زد؛ نخست دولت ایران هم سفیری را که حاج خلیلخان قزوینی نام داشت به هندوستان فرستاد و حاج خلیلخان در بمبئی مقیم شد. گرچه اندک مدتی بعد در نزاعی که در سال۱۸۰۴ م / ۱۲۱۹ ه.ق بین قراولان هندی و کسان ایرانی او در گرفت، در همان زمان کشته شد؛ اما لرد ولزلی بلافاصله نامهای به فتحعلیشاه نوشت و از این سوءتصادف معذرت خواست. بنابراین شاه به دنبال آن خواهرزاده حاج خلیلخان را به جای او در هند منصوب کرد. تا سال ۱۷۹۹م ظاهرا هنوز خطر ناپلئون برای هند جدی نشده بود و انگلیسیها بیشتر از هجوم افغانها به هند در وحشت بودند؛ لیکن بعد از ۱۸۰۰م، نگرانی اصلی انگلستان خطر اتحاد ناپلئون با پل اول بود که در نهایت امکان عبور ارتشهای این دو کشور اروپایی را باهمکاری ایران به هندوستان فراهم میکرد.
تردیدی نیست که بازیگران سیاسی استعماری بریتانیا برای توجیه و دخالتهای ماموران خود در ایران و افغانستان و سایر نواحی متشبث به دستاویزهای واهی شوند. چنانچه رایت نیز چنین روشی را در کتاب خویش در پیش گرفته است. او تاکید میکند که امپراتوری روسیه، افغانستان و فرانسه نسبت به حضور انگلستان در هند حساسیت از خود نشان میدادند و از همین روی بریتانیا که درباره به خطر افتادن مستعمره خود از سوی دشمنان خارجی به هراس افتاده بود به ناچار به ایران به مثابه یک کشور حائل برای دفاع از قلمرو امپراتوری بریتانیا مینگریست و همین انگیزه موجب شد تا سال ۱۷۹۸م بریتانیا حضور خود در ایران را شدت بخشد. بنابراین در جدایی هرات از ایران نیز در راستای همین روش از نظر انگلیسیها قابل توجیه بود. در ماجرای هرات که به قول مکناپل وزیر مختار انگلیس بی آن هیچ اطمینان و خاطر جمعی برای حفظ هندوستان متصور نبود و فتح آن از طرف ایران افغانستان را از دسترس دولت انگلیس خارج میکرد.»
ازاینرو استعمار انگلیس با ایران به دشمنی برخاست و استدلال و مستمسک وی این بود که «اقدامات دولت ایران در تصرف هرات اولا به تحریک دولت روس انجام میگیرد. ثانیا چون ایران با دولت روس معاهده سیاسی و تجاری دارد و تمام مواد این عهدنامه به نفع روسهاست، هرگاه دولت ایران هرات یا قسمت های دیگر افغانستان را متصرف شود، دولت روس در آن قسمتها نیز همان امتیازات سیاسی و اقتصادی راخواهد داشت که به موجب عهدنامه ترکمانچای بهدست آورده است. سوم اینکه دولت ایران به خواهشهای آنها تن درنمیداد؛ به این معنی که از دادن امتیازات روی زمینه همان مواد و شرایط عهدنامه ترکمانچای خودداری میکرد.» گرچه تهدیدات افغانستان و فرانسه دیری نپاییدند، مخصوصا اهداف ناپلئون که به هیچ وجه تحقق نپذیرفت و فقط جنبه تهدید شفاهی بود و بساما همین مسائل به نوشته رایت موجبات شروع دوران جدیدی در روابط بین دو کشور ایران و انگلستان را فراهم آورد.
وحشت از روسیه و فعالیتهای او، زمینه دخالت هر چه بیشتر کارگزاران کمپانی هند شرقی و انگلیسیها را در ایران باعث شد. چنانکه این امر موجب شد تا اندکی بعد فرمانداری کل کمپانی و سپس پادشاهی بریتانیا برای کنترل هرچه بیشتر فضای حائل ایران با عقد قراردادهای نظامی میان دو کشور و اعزام هیاتهای نظامی انگلیس برای تعلیم سپاهیان ایران و متعاقبا استقرار روابط کامل سیاسی میان دو کشور اقدام کنند.
روسها عامل تشدید سیاستهای استعماری
بدون تردید با توجه به آنچه گذشت توجه روسها به خانهای آسیای مرکزی و پیشروی آنها در شرق دریای خزر از قرن هجدهم به بعد یکی از عوامل اصلی و عمده اعمال فشار و مضایق سیاسی بریتانیا بر ایران و ایرانیان بهشمار آمده است. البته تلاشهای سیاسی و نظامی روسها در شرق دریای خزر به آن جهت بود که اگر شرایط تهدید انگلیسیها در هند را نداشته باشند، حداقل بتوانند با تسخیر مناطقی از آن هم قرارگاههای نظامی خود را به مرزهای هند نزدیک کنند و هم افغانستان را که تبدیل به دیوار دفاعی هند شده بود در معرض تهدید قرار دهند. اما تردیدی نیست که روسها پیش از آن نیز به این موضوع توجه داشته و خواهان نفوذ در آن منطقه و یافتن راهی به سوی هند بودند. همین امر باعث شد که در نخستین سالهای دهه۱۸۳۰ محافل حاکمه لندن و کلکته بهطور روزافزونی شاهد گسترش سیاستهای توسعهطلبانه روسیه به طرف هند باشند. بهطوریکه به زودی این نگرانی تبدیل به یک مشغله فکری دائمی در لندن و کلکته شد. بعداز معاهده ترکمانچای اقدامات تهدیدآمیز روسیه نسبت به هندوستان از طریق افغانستان و ایران شکل میگرفت. از همین رو پادشاهی بریتانیا پس از شورش ۱۸۵۸م هندیها و سرکوب آنان، کمپانی را ملی اعلام کرد و آن را مستقیما زیر نظر وزارت امور خارجه برتیانیا قرار داد. پس از آن واقعه بود که دو قدرت استعماری روس و انگلیس در فضای ایران به تقابل مستقیم مشغول شدند.
از مقالهای به قلم عباسعلی آذرنیوشه دانشیار گروه تاریخ دانشگاه سیستان و بلوچستان