چادرنشینان بلاتکلیف!
از عوامل مهم این ناپایداری و ناپیوستگی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ۱- محیط نامساعد طبیعی؛ کمبود اراضی زیرکشت و عدم امکان توسعه کشاورزی.
۲- دوام وبقای شیوه تولید چادرنشینی در شرایط فئودالیسم.
۳- بسط بردگی در متن و بطن نظام مسلط.
۴- فقدان شهرهای ممتاز و تسلط نظامیان زمیندار و امرای ممالک بر اصناف و بازرگانان.
۵- تغییرات ادواری در ترکیب طبقه زمیندار و فقدان اشرافیت ثابت و استوار.
۶- سرمایهگذاری اشراف و امرای فئودال در رشته تجارت و شرکت در فعالیتهای تولید شهری.
۷- تعرض اقتصاد سیاسی غربی؛ تسلط فرساینده نیروهای استعماری.
محیط نامساعد طبیعی؛ کمبود اراضی زیرکشت و عدم امکان توسعه کشاورزی.
«عوامل طبیعی؛ مخصوصا عواملی که دیرزمانی دوام آوردند، در چگونگی زندگی و جامعه موثر میافتند و انسان هر چه ابتداییتر باشد، بیشتر میتواند عناصر محیط طبیعی را در خود منعکس کند.» (آریانپور، زمینه جامعهشناسی، ص ۸۲.)
از این رو میتوان پذیرفت که اوضاع و احوال اقلیمی و محیطزیست ایرانی در ساختن روحیه و جهانبینی خاص ایرانی سهمی داشتهاند، مخصوصا بیابانهای کویری بیانتها که بخش بزرگی از این سرزمین را فراگرفتهاند تا حدی که توسعه کشاورزی و پیشرفت اقتصاد زمینداری را ناممکن گردانیدهاند.جامعه فئودالی ایران طی حیات تاریخی خود،دستخوش بحران عمیق و مبارزه مداوم میان مرکزیت دولتی و عدم مرکزیت جریان داشته، آبیاری مصنوعی و شبکه وسیع آبیاری زیرزمینی روبه انحطاط میرفته و در نتیجه از مساحت اراضی مشروب کاسته میشده. بنا بر این نبودن منابع آب کافی با وجود اراضی کشت پذیر و قابل زرع،ویژگی بارز زراعت ایران در سراسر دوران حاکمیت فئودالیسم بوده است.
دوام و بقای شیوه تولید چادرنشینی در شرایط فئودالیسم
برعکس جامعههای فئودالی غرب در ایران و خاورمیانه،نظام ایلی دوام و بقا داشته و شیوه تولید چادرنشینی تا مدت مدیدی به صورت معینی حفظ شده است. در اجتماعات ایلی و در میان طوایف چادرنشین روابط پدرسالاری و اقتصاد طبیعی و تولید دستی خانگی مسلط است. تضاد اقتصادی و فرهنگی میان صحرانشینی و زراعت و صناعت که وجه مشخص غالب ادوار تاریخ ایران است در سرنوشت تولیدات روستایی و شهری انعکاس نا مطلوبی داشته است.« به احتمال قوی به علل خشکسالی و مرگ و میرخانها غارت در یک جامعه چادرنشینی اهمیتی فوقالعاده مییابد و سهم خاصی در تولید پیدا میکند، طرز فکر و روحیه خاص شیوه تولید چادرنشینی به صورت جزو لاینفکی از ارزشهای جامعه چادرنشینان مبدل میشود، با گذشت زمان تبلور یافته و جزئی از فرهنگ چادرنشینان شده است.»(خسرو خسروی جامعهشناسی روستایی ایران،ص ۵۷.)بیشک این عادات طی تاریخ باعث تشدید تضاد بین چادرنشینان و آبادینشینان شهر و روستا شده و به مختصات تاریخی خود، نظام فلاحتی را به رنگ نظام شبانی در آورده است.
بسط بردگی در متن و بطن نظام مسلط
بسط نیرومند بقایای بردگی در شرایط فئودالیسم و به عبارت دقیقتر، دوام و تجدید روابط بردهداری در درون مناسبات عمده و نظام اقطاعی یکی از علل تنزل تاریخی و پسرفت اقتصادی جامعه ایرانی به شمار میآید. در ایران تا مدت مدیدی بردگان را در تولیدات یعنی در زراعت و حرفهها و صنایع و دامداری صحرانشینان به کار میگرفتند.در شهرهای فئودالی بردگان در زمره تولیدکنندگان شهرها هستند که اختیار کالا و ابزار تولید و حتی اختیار جان خود را ندارند. ناگزیر از آن هستند نیاز فاتحان قدرتمند را بر آورند و دستمایه و دستساخت خود را در اختیار آنان گذارند. در جامعهای که دیری با رسوم فئودالی زیسته و دوران تعالی آن را پیموده است بردگان در کشاورزی و اقتصاد روستایی کشور نقش بزرگی دارند.ناچارند در اراضی و شبکه آبیاری بیگاری کنند.در چنین شرایطی کشاورزی و صنعت دستخوش بحران میگردد و مانعی جدی بر سر راه تکامل و پیشرفت نیروهای تولیدی روستا و شهر پدید میآورد.
فقدان شهرهای ممتاز و تسلط نظامیان زمیندار و امرای مالک بر اصناف و بازرگانان
در ایران به سبب فرودستی اصناف و بازرگانان و فقدان شهرهای آزاد و امتیاز دار و درنتیجه رشد نیافتن تضاد خصمانه میان دو نظام متمایز و متفاوت شهر و روستا، نیروهای تولیدی از تکامل باز ایستادند و قشرهای بههم پیوسته و متشکل پیشهور و صنعتگر و سوداگر که بتوانند به امید بهبود اجتماعی به در بارهای بزرگ دست اتحاد دهند و زمرههای کهن را براندازند یا در تنگنا اندازند، دوام نیاورند. در غالب ادوار فئودالیسم در ایران، در بارهای بزرگ و فئودالهای بزرگ بهرغم هم ستیزی بر شکل مالکیت زمینداری و دارا بودن منافع متضاد اقتصادی و اجتماعی در اعمال سیایت مرتجعانه بر ضدگردانندگان اقتصاد شهرها وحدت نظر و اشتراک مساعی داشتهاند.شهر تحت سیطره این هر دو گروه دارای محیط اختناقآوری است و اصناف شهری که اسلاف بورژوازی بشمارند و قشرهای پیشرو و فرابین جامعه ایستای فئودالیاند و باید پا به میدان تاریخآفرینی گذارند از استقلال و خود مختاری بیبهرهاند.
تغییرات ادواری در ترکیب طبقه زمیندار و فقدان اشرافیت ثابت و استوار
در ایران- به خلاف اروپا- بر اثر هجوم بیگانگان، کشمکشهای سیاسی، بیآرامشی و ناامیدی روز افزون اجتماعی کرارا فئودالان و ملکداران موجود خرد شدند و زمینداران تازهای پدید آمدند.به بیان دیگر، تغییرات ادواری در ترکیب طبقه زمیندار یکی از ویژگیهای مهم فئودالیسم تاریخ ایران است.بیشتر سلسلههایی که در ایران بعد از اسلام قدرت یافتند به نظام فئودالی تعلق نداشتند و متکایشان غالبا زور و قلدری بود.پس از فرو افتادن سلسلهای و قدرت یافتن سلسله تازه قسمت بسیار بزرگی از اراضی و املاک ملکداران پیشین در اختیار نو رسیدگان قرار میگرفت ولی دیری در تصرف آنان نبود و در ظرف چند ده سال، با یک هجوم غارتگرانه، بهدست اربابان و صاحبان جدیدی میافتاد.به سبب این تغییرات دایمی و مکرر در ایران ما هیچگاه اشرافیت استوار و «ثابتی که مبنای آن بر مالکیت زمین باشد وسیله انتقال املاک اشراف از نسلی به نسل دیگر گردد به منصه ظهور نرسید.»(لمبتون، مالک و زراع در ایران، ص ۴۵۹.) بیپایگی و نااستواری اشرافیت و نبودن اشراف مقتدر، تضادها و دشمنیهای میان مدعیان حکومت و اعضای خاندان حاکم را تشدید میکرد و بر دامنه کشمکشهای داخلی میافزود.این رقابتها و ستیزهای میان داعیان حکومت بهویژه پس از قتل یا مرگ امیر خود کام و مستبد شرقی که سراسر تاریخ ما را مالامال ساخته است،به تولیدات شهری و روستایی آسیب میرساند،میزان تولید را پایین میآورد، بر فقر تودههای مردم میافزود و بالنتیجه تکامل جامعه ما را دچار وقفه میکرد.
سرمایهگذاری اشراف و امرای مالک در بخش تجارت و شرکت در فعالیتهای تولید شهری
«در ایران از آنجا که فئودالیسم اداری برای برآوردن نیازهای گوناگون خویش محتاج پول بود و از آنجا که تقسیم کار اجتماعی میان کشاورزی و صنعت بهطور کامل انجام نشد و از آنجا که ایران واسط میان شرق و غرب بوده و بسیاری از راههای بازرگانی از سرزمین آن میگذشته فئودالها و در بارهای بزرگ، غالبا به معاملات تجاری دست میزدند و در بخش تولید صنایع دستی به فعالیت میپرداختند، اما دولت با انحصار خویش، تولیدکننده به شمار میآمد و دارای کارگاههایی بود. وی قدرت خود را حتی در بعضی صنایع خصوصی؛ صنایعی که مستقیما مورد توجه در بار، قشون و ادارات بود بسط داد و در نتیجه قیمت مواد اولیه و دستمزد کارگران را تعدیل کرد و نظمی ایجاد نمود.(گیرشمن، ایران پیش از اسلام)بزرگان و فرمانروایان فئودال علاوه بر فعالیت در بخش صنایع کارگاهی از شرکتهای بازرگانی هم سود فراوان میجستند و با سوداگران کلان روابط دوستانه بر قرار میساختند و خزائن خود را از پول و سرمایه بازرگانی میانباشتند. در میان تاریخشناسان گویا ابن خلدون نخستین کسی است که این مشخصه و پدیده خاص را به بررسی و تحلیل در آورد و از موضوع عینیت علمی به زمینداری-سوداگر (اشرافیت فئودال - بازرگان) و اتحاد و ارتباط تجار عمده فروش و قشرهای در دست دارنده قدرت تاخته است.هشت قرن بعد از نقادی ابنخلدون، تنی چند از محققان شوروی در «تاریخ ایران» چنین آوردند که: «فئودالها... با شرکتهای بزرگ بازرگانی و تجار عمدهفروشی که به تجارت خارجی و ترانزیتی مشغول بودند ارتباط داشتند و بخشی از عواید حاصله از مال الاجاره املاک به شرکتهای بزرگ تجاری میسپردند و اینان سهم سودایشان را به صورت کالا و بیشتر بهصورت منسوجات میپرداختند.اینگونه نزدیکی بعضی از دستجات فئودال با تجار بزرگ یک پدیده خاص تاریخ ایران و بسیاری از کشورهای مجاور آن در مشرق زمین بوده است.»
سلطه فرساینده نیروهای استعماری و تعرض اقتصادی - سیاسی غربی
در نیمه دوم سده نوزدهم، کم کم دگرگونیهایی در سیاست اقتصادی سرمایهداری غرب پدید آمد. دیگر دولتهای استعماری، خود را مسوول پاسداری پایگاههای دریایی و آب راهها، برای سوداگرانش نمیدانست، زیرا برای گسترش تکنیک و فزونی و توانمندی ماشین و کارخانهها نیاز به مواد خام بیشتر میشد.از این رو کشورهای امپریالیست خود اقدام به ایجاد تاسیسات و گرفتن امتیازات برای بهره برداری و غارت دارایی کشورهای خاور زمین کردند تا از این راه اشتهای سیری ناپذیر کارخانهها و مراکز تولیدی خود را فرو بنشانند.از آغاز سده نوزدهم، نیروهای استعماری به گونهای گسترده تر کشور ما را آماج آزمندیهای خود قرار دادند. «ایران با امپریالیسم متجاوز اروپایی که در حال رشد و توسعه بود تصادم پیدا کرد.روسیه از شمال بهطور مداوم به طرف جنوب میآمد و فشار میآورد.انگلیسیها هم از سمت خلیج فارس در جنوب پیش میآمدند.» (نمرو،نگاهی به تاریخ جهان، ج ۳، ص ۱۰۵۲.) روسیه تزاری و انگلیس به منظور تسلط بر منابع و بازار ایران یعنی برای فروش کالاهای خود و هم برای عبور به سرزمینهای دور، به صحنه تاریخ ما آمدند.روس و انگلیس با یکدیگر و طبقات مختلف تقابل مردم در صف بندی گروههای اجتماعی و شدت وضعف تحولات اجتماعی ایران اثر میگذاشت.از نظر اقتصادی، نفوذ سرمایهداری غرب، تعیینکننده نوع کشت و کار در بخش وسیعی از زمینهای کشاورزی شد.آن دسته از رجال ملی و مالکان وطن پرست که از سر صدق با استعمار انگلیس روابط دوستانه بههم رسانده بودند، بهخاطر سودآوری این کشت بدان روی آوردند. بهقول کنسول انگلیسی، در بوشهر چنان سود خشخاش مورد توجه مالکان قرار گرفته بود که تمام زمینهای اصفهان و یزد برای کشت این محصول آماده شد که این خود یکی از دلایل به وجود آمدن قحطی وحشتناک ۱۸۷۲-۱۸۷۱ بود. (فرهاد نعمانی-خلاصه ساختمان اجتماعی ایران در قرن سیزدهم، جزوه درسی دانشکده اقتصاد، ۱۳۵۲، ص۷). فضا را جمالزاده اینگونه ترسیم میکند که اکثر کارخانهها بهسبب تشبثات خارجیان از بین رفت. (سیدمحمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، ۱۳۳۵، ص ۹۵-۹۳.) از آنچه گفته شد میتوان اینگونه استنباط کرد:
الف) نیروهای استعماری رجال ایرانی را به نوکری و گماشتگی خویش پذیرفتند و در خدمت فرو نشاندن تپشهای انقلابی خلق ایران به کار گرفتند. با نیرنگهایی که ماموران سیاسی و استعماری امپریالیسم باختری به کار میبردند، از یک سو بر دستگاه حکومت میافزودند و از دیگر سو کارآیی آن کهنهبساط بیداد را میکاستند.
ب) سودپرستی و بهرهکشی آزمندانه استعمار اثر شومی در اقتصاد روستایی داشته است و سیاهروزی و تنگدستی دهقانان را افزون کرده و تولیدات کشاورزی را به پایان برده است.
ج) چیرهدستی و فزونجویی استعمار وابستگی اقتصادی ایران، به زیان نیروهای مولده جدید و پویش تاریخی انجامیدهاند. نیروهای استعماری سود خود را در آن میدید که سرمایهداری تجاری ایران همواره از صنعت دور بماند و ماهیت بازرگانی خود را نگهدارد.
د) تسلط فرساینده استعمارگران و تضادی که سود و فرهنگ ایشان با اقتصاد و فرهنگ ملی ما داشت خود از عوامل عمده تقویت روانشناسی و جهان نگری خاص ایرانی بوده است.