سرگردان میان سنت و مدرنیته
حیاط خلوتی به نام حرمسرا
دوستعلیخان از نزدیکان و معروفترین افراد خاندان ناصری در مورد زنان و فرزندان ناصرالدین شاه مینویسد: «خواجههای حرمسرا از سفید و سیاه نود تن بودند. زنهای ناصرالدین شاه به سه دسته تقسیم میشدند، زنهای درجه اول ماهی ۷۵۰ تومان، درجه دوم متفاوت از ۲۰۰ الی ۵۰۰ تومان و صیغههای درجه سوم از ۱۰۰ الی ۱۵۰ تومان مقرری داشتند. به هر یک از زنهای بزرگ یک دستگاه عمارت و حیاط داده بود، زنهای دیگر به تفاوت از یک الی سه اتاق داشتند و صیغهها به زنهای محترمه سپرده شده بودند و در دستگاه آنها میزیستند.
اولین زن عقدی شاه، گلین خانم بود که در زمان ولیعهدی و در سن شانزده سالگی گرفت. از او پسری به نام محمود داشت که در دو سالگی در گذشت. خجسته خانم نوه فتحعلی شاه نیز نخستین زنی بود که پس از استقرار سلطنت اختیار کرد.
آخرین زن شاه هم خجسته خانم نام داشت.جیران (فروغالسلطنه) نیز ازجمله زنانی بود که ناصرالدین شاه تا پایان عمر از مرگ او متاثر بود و سرانجام در چند قدمی قبر جیران در شاه عبدالعظیم با گلوله میرزا رضای کرمانی از پای درآمد.» دوستعلی خان درباره حالات ناصرالدین شاه مینویسد:«شاه را حالت و عادت خوشی بود که هرگز به زنهای خارجی آرزو و هوس نداشت و تعداد زوجات را به همین جهت اختیار کرده بود که به ناموس دیگران تعدی نکند، تنها به شوخی نمکین در حضور جمع با خانمها اکتفا مینمود.»
سقف بلند استبداد و دیوار کوتاه وزارت
ازجمله رویدادهای سیاسی مناقشهآمیز عصر ناصری، قتل صدراعظم اصلاحطلب و توانای وی بود. ملازمان شاه هرگونه دست داشتن وی در قتل امیرکبیر را رد میکنند. دوستعلی خان در باب قتل امیرکبیر مینویسد: «ابدا این کار به میل او نشد و در اثر اسباب چینیها و یک رشته دسیسه کاریها، ناصرالدین شاه را که در آن وقت جوان بدون قدرت و بی تجربهای بود بهاین عمل مجبور کردند.
مسیو ریشار فرانسوی که سمت استادی زبان فرانسه داشت، مشارالیه وقایع روزانه مملکت را با کمال دقت مینوشت بنده آن دفتر را چند مرتبه مطالعه نمودهام، در آنجا خوب میتوان فهمید که قتل میرزا تقیخان در اثر چه حوادث و تحریکاتی بوده است و اکنون آن مجموعه گرانبها در دست هر کس باشد، میداند که منظور دفاع بیجا و تعصب خونی نبوده است.» ناصرالدین شاه در دوره سلطنت خود به تغییر و تحولات یا آنچه در حوزه اصلاحات میگنجد، بهویژه در اوایل سلطنتش معتقد بود. با توجه به همین رویکرد امیرکبیر را بهعنوان صدراعظم برمی گزیند و حتی انتخاب وی را بسته به این میداند که تمام امور مملکت را به او واگذار کند.
این مساله نشان میدهد که ناصرالدین شاه تا چه اندازه به تواناییهای صدراعظم خود واقف بوده است. ناصرالدین شاه برای به قتل نرسیدن صدراعظم خود مقاومت نشان داد، اما از سوی طبقه الیگارشی دربار جهت برکناری امیرکبیر تحت فشار بود. به نظر میرسد قتل صدراعظم از سوی عناصر دربار، طبقه الیگارشی و تمامی بدخواهانش، به شاه قاجار تحمیل شد.
میرزا آقاخان نوری و مهدعلیا(مادر شاه) فرشتگان قبض روح امیر بودند. مهدعلیا بهاین علت که امیر فضاحت اخلاقی وی را به شاه اعلام میکرد، از هیچ تلاشی برای قتل صدر اعظم دریغ نکرد. میرزا آقاخان نوری از جمله تبعیدیهای محمدشاه بود که با جلوس ناصرالدین شاه و صدراعظمی امیرکبیر صاحب سمت شد که در آخر نقشه ترور وی را با مهدعلیا طراحی کرد. بعد از قتل امیر در جایی مشاهده نشده که شاه از این عملکرد راضی به نظر برسد، بلکه عکس این قضیه صادق بوده که فقدان صدراعظم اصلاحطلبش قابل هضم نبوده است. ناصرالدین شاه با گذشت سالها از قتل امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار را به عنوان صدراعظم انتخاب میکند. این انتخاب گواهی بر صدق مدعای ما میتواند باشد که شاه قاجار به عناصر اصلاحطلب درون حاکمیت معتقد بوده است.
رویکرد و مشی سیاسی سپهسالار در اداره امور کشورداری، تداوم مسیر کارگزاران اصلاحطلب پیش از خود بود که خروجی آن تداعیکننده تکوین دولت مدرن در ایران بود. تاسیس روزنامه، وضع قانون و منع رشوهگیری در دستگاه اداری مملکت و پاسخگو کردن حکام، همه و همه از جمله اصلاحات سپهسالار بود که در نظام حکومتی سلطان تبیین شد. شاهزاده ملک آرا، عموی ناصرالدین شاه در خاطراتش نقل میکند که شاه از یک تضاد بنیادین در رنج بوده است.
شاه از سویی موافق اجرای اصلاحات بود و از سوی دیگر در این اندیشه بود که اجرای اصلاحات خللی به سقف بسته استبدادش وارد نکند. همین شاهزاده قاجاری در خاطرات خود با اشاره به سفر خارجی شاه مینویسد؛ وقتی شاه از سفر برگشت، همه با جشن و شادی به استقبالش رفتند، هنگامی که برخی از رجال درباری به دیدار شاه رفتند، بر خلاف تصور جمع، شاه چهره عبوس و درهم رفتهای داشت. اندکی بعد از آن که علت این رفتار شاه را جویا شدند، به سخن میآید و میگوید؛ دراین سفر هر آنچه دیدیم ترقی و پیشرفت پارلمان بود که این پیشرفتها ثمره تلاش رجال آنها است در صورتی که شما فقط میخورید و میخوابید و کار مهمی برای مملکت انجام نمیدهید.
این سخنان شاه ایران اگر چه به نوعی قیام بالذات علیه خویش است، اما به این نکته ملتفت نبوده که دخالت در تمامی امور حکومتی مقدمه و آغازگر تمامی بحرانهای به وجود آمده در عرصه کشورداری بوده و شاهان فرنگ، رجال خود را در امور مملکتشان مسلوب الاختیار کردهاند. اما واقعیت نهفته در سخنان شاه، پذیرش اصلاحات بهعنوان برنامهای جهت پیشرفت مملکت است، اگر چه نگرانی شاه از این مساله بوده که نکند فرآیند اصلاحطلبی آمریت وی را بگیرد.
اصلاحات موردنظر شاه از جنس مفاهیمی چون آزادی، احزاب، پارلمان و دموکراسی نبود، بلکه مقولاتی چون تاسیس صنایع و کارخانه، نهادهای آموزشی جدید و مواردی از این دست را شامل میشد. ناصرالدین شاه مخالف هرگونه توسعه سیاسی مدرن بود و با واضعان و تبیینکنندگان این مدل از اصلاحطلبی رواداری و مماشات نداشت.
اعطای نشان شیر و خورشید ملوکانه
در اینکه ناصرالدین شاه با اهالی قلم و معارف و آزادی اندیشه سر ناسازگاری داشت، بر هیچ کسی پوشیده نیست. چند سال پیش از وقوع انقلاب مشروطیت ماموران حکومتی که خفیهنویسی یا تحرکات امنیتی را زیرنظر داشتند، به شاه گفتند که ازجمله مواردی که جوانان بهدنبال آن هستند، تشکیل کلوپ سیاسی است، آنچه امروزه از آن به حزب تعبیر میکنیم.
ناصرالدین شاه در جواب میگوید: «جوانان غلط کردهاند که چنین چیزی را میخواهند.» دشمنی شاه با اهل قلم در مورد اعتمادالسلطنه صدق نمیکند. آن هم به این دلیل بوده که اعتمادالسلطنه قلماش جز به خدمت دربار و شاه نمیچرخیده است. ناصرالدین شاه با دستخط خود برای صدراعظم خطاب به اعتمادالسلطنه مینویسد: «چهل و پنج سال تمام است که محمدحسنخان اعتمادالسلطنه به نوکری و خدمت ما مشغول است در این مدت متمادی چه در ماموریتهای خارج از ایران و چه در داخله و نظامی و حکومتی و غیره و چه در خلوت همایونی و مترجمی مخصوص جز صداقت و راستی از او مشاهده نشده است به علاوه کتبی که در این ۳۰ سال آخر تالیف و تصنیف و ترجمه نموده و روزنامهها ایجاد کرده حسن تربیت ما را در ماده خود ظاهر ساخته لهذا محض بروز مراحم کامله خودمان درباره او در این موقع که سال چهل و پنج نوکری اوست علاوه بر امتیازات سابقه که در این مدت تحصیل کرده نشان شیر و خورشید مرصع از درجه اول به اعتمادالسلطنه مرحمت و اعطا فرمودیم.» اعطای این نشان گویای آن است که اعتمادالسلطنه تا چه اندازه به دربار نزدیک بوده و از نزدیک به تمام ماجراها و رویدادهای این زمان آگاهی داشته است. یادداشتهای اعتماد السلطنه میتواند زوایای بسیاری از عصر ناصری را برای ما مکشوف سازد و از این جهت از درجه اعتبار برخوردار است.
ناصرالدین شاه در خاطرات حاج سیاح
حاج سیاح در خاطرات خود درباره اوضاع ایران عصر ناصری مینویسد: «وضع اجتماعی در دوره طویل سلطنت این پادشاه، از آنها که خود دیدهام یا شنیدهام، با اینکه من در تهران از موقعیت و احترام خاصی برخوردار بودم و شاه لطفی نسبت به من داشت ولی نمیتوانستم ببینم هموطنانم در زیر چنگالهای عده معدودی دست و پا میزنند و به واسطه نبود قوانین یا اجرا نشدن صحیح قانون شرع که ادعا میکنند پیرو آنند هیچکس نمیتواند جرأت تظلم و دادخواهی داشته و خود را از ستم ایمن گرداند.
بدین جهت نتوانستم مانند دیگران چاپلوسی نموده و بهنوایی برسم بلکه تا آنجا که مقدورم بود در محافل مختلف از وجود قوانین در ممالک فرنگ و رفاه مردم آن ممالک به سبب اجرای صحیح قوانین خودشان صحبت کرده و ترقی آنها را گوشزد مینمودم، به هر کس که میدانستم وجود او برای بیدار کردن مردم به خواب رفته ایران موثر است کمک نمودم کما اینکه من هم از کسانی بودم که آقا سید جمالالدین را برای اولین بار به ایران دعوت کردم، هر چند که سید با بیپروایی و شجاعت خاص خود نمیتوانست با ملایمت حرف بزند ولی وجود او برای روشن کردن ذهن مردم، غنیمت بزرگی بود و همچنین توزیع روزنامه قانون که به من میرسید و خوشحالم که حتی الامکان وظیفه خود را انجام داده ام.»
عصر ناصری از جمله تناقضهای دامنهدار تاریخ ایران است؛ تناقضهایی که هر بار به اشکال جدید بازتولید میشود اگر چه فرآیند تجدد ایرانی متاثر از مدنیت غرب جدید در این دوره تاریخی ریشه دوانید و شکلگیری برخی نهادها و موسسات مدنی نیز در آن عصر نهادینه شد