اسب تروای استعمار
انگلیسیها دریافته بودند که شاه از روابط حسنه امتناع میورزد. انگلستان عدم قدرت مرکزی را تبدیل به فرصتی برای برقراری ارتباط با تجزیهطلبان و شورشیان کرد. کمک مالی و تجهیز نظامی تجزیه طلبان از سوی انگلیس، نافرمانی و تمرد از حکومت را در پی داشت. استیلای انگلیس در ایران تنها از سوی سفرای سیاسی و کنسولگریاش نبود، شرکت نفت، شعب بانک شاهنشاهی، تلگرافخانه، و میسیونرهای مُبلغ نیز از جمله پازل استعماری این کشور بود، به گفته لرد کرزن «سلطان بیتاج خلیج فارس».
پس از قتل ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه فرزند خلفی برای پدر بود. دربار قاجار سر آن داشت سخاوتمندانه گمرکات بوشهر و کرمانشاه را جایگزین وثیقه برای گرفتن وامهای کلانی کند که از انگلیس گرفته بود. در این مسابقه استعماری، روسیه تزاری گوی سبقت را از حریف انگلیسی خود ربود. پس از استقرار علیاصغر خان اتابک به مسند صدارت عظمی، موضوع اخذ وام ۲۲ میلیون و نیم مناتی از بانک استقراضی روس در اولویت دستگاه دیپلماسی قرار گرفت. با موافقت اتابک و دروموند وولف امتیاز کشتیرانی در رود کارون، امتیاز بانکشاهنشاهی ایران، امتیاز تنباکو و یک سلسله امتیازات دیگر به انگلیس واگذار شد. روسیه تزاری در عرصه رقابت امتیازگیری نمیتوانست نظارهگر این چیرگی چشمگیر رقیباش باشد. زمانی که اتابک برای استقراض به انگلیسیها مراجعه کرد، سرمایهداران انگلیسی با ارائه پیشنهادهای سنگین مخالفت خود را ابراز کردند. معامله در بازار لندن سرنگرفت، اتابک با رجوع به روسها، آنان را به پرداخت وام مجاب کرد و روسها به راحتی آن را پرداخت کردند. سروالنتاین چیرول، آریستوکرات انگلیسی مولف کتاب «مساله خاورمیانه» در رابطه با مبلغ استقراضی ایران از روسها میگوید که؛ «قسمت اعظم این قرض لوطیخور شد». همینگونه نیز شد، مظفرالدین شاه برای مسافرت دوم خود، درصدد استقراضی دیگر برآمد. با توسل به قرارداد بیست و دو و نیممیلیون مناتی، دولت ایران سرشت محتومی جز استقراض دوباره از روسها نداشت. اخذ این استقراض با شروطی بس سنگین توأم بود. قرارداد گمرکی جدیدی با روسها به امضای علی اصغرخان اتابک نماینده شاه و مسیو نوز، مدیر کل گمرکات ایران منعقد شد، با این شرط که موضوع کاملا از انگلیسیها پنهان بماند. انگلیس بعد از آنکه این قرارداد پنهانی فاش شد، در صدد جبران برآمد.
امتیاز دارسی: مظهر کاپیتولاسیون و دولت علیه دولت
انعقاد قرارداد دارسی فصل سیاهی در کارنامه دیپلماسی دولتمردان تاریخ جدید ایران محسوب میشود که هر سطر آن نشان فاجعه باری از برنامه سیاسی-استعماری انگلیسیها در ایران است. نصب و عزل وزرا، وکلای ملت، کارداران حکومتی از صدر حاکمیت تا ذیل آن، نشان از ظهور دولتی در سایه در ساختار متزلزل حکومتی ایران بود.
سال ۱۹۰۱ ویلیام ناکس دارسی، برای گرفتن امتیاز، نمایندهای به نام ماریوت به ایران اعزام کرد. امتیاز نواحی جنوب ایران به دارسی واگذار شد و به نظر مظفرالدین شاه نیز رسید. سرآرنو لد ویلسن در کتاب «جنوب غربی ایران» مینویسد: «وزارت خارجه انگلیس و دولت هندوستان را باید تقدیر کرد که عدهای سرباز هندی به این نقطه (شمالاهواز) اعزام داشتند تا به ایلات محلی بفهمانند که اگر مانع کار یک شرکت انگلیسی شوند...چه عواقبی برای آنها خواهد داشت.» این جمله غفلت کارگردانان حکومتی در ایران، عمق وقاحت و به رخ کشیدن مستعمرات و نفوذ سیاسی و ژئوپولتیک در عصر بیخبری ماست، آنجا که مزرعه ایران را آب آسودگی ناآگاهانه گرفته بود، و دهقان مصیبت زده را خواب عافیتطلبی شاهانه.
داستان سیاست امپریالیستی انگلیس در همه شئون و فرهنگ ما سایه افکنده بود. این سیاست جز برستون استعمارگری استوار نبود. رمزی مکدونالد، رهبر حزب کارگر انگلیس در مجلس عوام، در نطقی آتشین خطاب به چرچیل سیاستمدار پرآوازه میگوید: «دولت مدعی است که قرارداد با شرکت نفت یک قرارداد تجاری است، ولی این برخلاف حقیقت است... سیاست شرکت نفت در ایران روش استعماری دارد و به اقتصاد ایران لطمه وارد میآورد. زیرا که شرکت به وسیله پرداختهایی که به عشایر مینماید، قدرت حکومت مرکزی را متزلزل میسازد و حکومتهای خانخانی و ایلی را ترویج میکند.»
ایران در آستانه جنگ جهانی اول کشوری مستقل و دارای نظام سلطنتی مشروطه بود. ایران در این شرایط به لحاظ اقتصادی و سیاسی در بحران بود. وامهای دولتی به ۷ میلیون لیره میرسید بهره آنها نزدیک به یک سوم درآمد سالانه ما را میبلعید، طرف معاملات ما انگلستان و روسیه تزاری بود. سرمایه انگلیسی از طریق بانک شاهنشاهی بر تمام حیات مالی ایران نظارت داشت. روسها نیز بانک استقراضی را در برابر حریف خود علم کردند. بر اساس موافقتنامه ۳۱ اوت سال ۱۹۰۷، انگلستان و روسیه تزاری، ایران را به دو منطقه تحت نفوذ خود تقسیم کرده بودند و «مرکز» بیطرف میماند. لنین ایران را بهعنوان کشوری نیمه مستقل دانست که به لحاظ سیاسی مستقل و از لحاظ اقتصادی در انقیاد بود. انگلستان و روسیه در رقابتی، خواستار امتیاز راهآهن خرمشهر-خرمآباد از دولت ایران بودند. سازونوف و سر ادوارد گری در این باره در لندن به گفتوگو و مواضعه نشستند وبا گزینش سعد الدوله وزیر مستبد محمدعلی شاه و با تحمیل شروطی به ایران توافق حاصل کردند که منافی حیثیت ملت ما بود. این شروط که سرادوارد گری مبتکر آن بود به شرح ذیل بود:
۱-سعدالدوله باید قول دهد در صورتی دولتین بخواهند وضع مالیه ایران را به شکل خوب و صحیحی اداره کنند، به هیچ وجه مانع نشود.
۲-اطمینان به سعدالدوله میدهند بعد از آنکه او و تمام حکامی که او تعیین نماید شروع به فعالیت کنند، در تمام نقاط ایران از طرف دولتین و جمع نمایندگان آنها به ایشان کمک و مساعدت خواهد شد.
مقامات استعماری انگلیس به خلاف شیوه پیشین دیپلماسی خود، که به طور محرمانه برای روی کار آوردن صدراعظم یا رئیس الوزرای مطلوب خود به زمینه چینی میپرداختند، از این به بعد بدون واهمه، تمام قدرت لازم را برای دخالت ایرانیان در سرنوشت خود از بین برده بودند.
امپریالیسم انگلیس و تزاریسم روس هر دو امتیاز راهآهن را در ایران میخواستند، نخستین، راهآهن محمره -خرمآباد، و دومین، خط جلفا-تبریز-ارومیه. در ماه فوریه سال ۱۹۱۳ (برابر با صفر ۱۳۳۱ ه.ق)، مقامات تزاری به تحصیل امتیاز راهآهن دست یافتند. اعطای این امتیاز قانونی نبود، اما مجلس موظف بود آن را تصویب کند. به انگلیسیان نیز قول اعطای امتیاز راهآهن خرمشهر- خرمآباد داده شد. دولتین انگلیس و روس در مقابل، مبالغی بهعنوان مساعده یا وام، البته با بهرهای سنگین به دولت ایران میپرداختند و از همان محل نیز فورا پول خسارتها و هزینه قزاقها و دیگر کسانی را که حافظ منافع ایشان بودند، کسر میکردند. انگلیسیها طبق معمول عهدشکنی میکردند، به علت اطمینانی که به ناتوانی و سرسپردگی مقامات و هیات حاکمه در ایران داشتند، در بهار سال ۱۹۱۳(برابر با ۱۳۳۱ ه.ق) نیروی نظامی هندی را از بلوچستان به بوشهر اعزام کردند.
دیپلماسی امپریالیستی در عصر مشروطیت
در سال ۱۹۰۹ میلادی، انقلاب بورژوازی ایران، که در سال ۱۹۰۵ آغاز شده بود، به نقطه اوج خود رسید. مظفرالدین شاه و جانشین وی، محمدعلی میرزا، که به بانک استقراض روس در ایران بدهکار بودند، و از پشتیبانی دیپلماسی و سرمایه روس به یکسان برخوردار میشدند و زیر چتر بریگاد قزاق ایران، به فرماندهی افسران تزاری، مامن جسته بودند، نفوذ تزاریسم روسیه را در ایران گسترش میدادند.
امپریالیستهای روسی ماسک لیبرالیسم از نقاب برکشیدند. فوریه سال ۱۹۰۷ تحریم کالاهای خارجی و مقدمتا قند و پارچههای ابریشمی روسی، در تبریز آغاز شد. این تحریم به تهران و اصفهان نیز سرایت کرد. لیکن نواحی جنوبی ایران نیز از این تحریم مصون نماند و به منافع انگلیسیان نیز آسیب رساند. در پایان سال ۱۹۰۷، در جنوب ایران تحریم شرکتهای کشتیرانی انگلیس آغاز شد ودر مراکز استخراج نفت دارسی اغتشاشاتی به وقوع پیوست. قیام تودههای مردم علیه علایق کاپیتالیستی انگلیس موجب شد که دولت انگلستان در سال ۱۹۰۷ دست به مداخله نظامی مسلحانه در جنوب ایران زند.
در ۲۲ دسامبر سال ۱۹۰۷ سفیران روس و انگلیس به دیدار شاه رفتند. در ابتدا اعلام کردند که قصد مداخله در امور ایران را ندارند، و سپس به شاه توصیه کردند که آشکارا و رسما به مردم اطمینان دهد که تصمیم قطعی اتخاذ کرده است که قانون اساسی را رعایت کند، در این صورت هر دو سفیر «خواهند توانست این را نزد بعضی از اعضای مجلس تایید کنند. چنین تضمیناتی میتوانست موجبات استقرار آرامش را فراهم آورد»، و به دیگر سخن، اجتناب از تعمیق انقلاب را ممکن سازد.