بررسی کتاب «نایبیان کاشان» با نگاهی به دوران مشروطه

شورشیان هرج و مرج‌طلب

کدخبر: ۲۴۲۱
از دوره ناصرالدین شاه گروهی در اطراف کاشان به نام نایبیان سر برآوردند و با استفاده از ضعف دولت‌ها برای خویش دم و دستگاهی راه انداختند. آنها توانستند در میان بازیگران مختلف قدرت، برای خود راهی باز کرده و به این طریق جای پای خود را محکم گردانند.
شورشیان هرج و مرج‌طلب
نویسنده: عبدالمهدی رجائی

هسته اصلی آنها شخصی به نام نایب حسین بیرانوند و ۱۰ فرزندش بودند که به قول نوه آنها، آقای امیرهوشنگ آریان‌پور، عده‌ای مردم ستمدیده نیز به گرد آنها جمع شده و صاحب قدرتی در منطقه شدند. انقلاب مشروطیت و بی‌ثباتی‌های مدیریتی پس از آن، موجب شد نایبیان فضایی برای کسب قدرت از طریق غارتگری و ستم به دست آورند و اهمیتی در فضای سیاسی کشور بیابند. دولت‌های متزلزل و شش ماهه مشروطه، ناتوان‌تر از آن بودند که در جایی خود را متمرکز کنند و حملات محمدعلی شاه و برادرانش و نیز اعوان آنها، فرصتی نگذاشت تا دولت‌های مشروطه با کمال فراغت به یاغی‌گری نایبیان بپردازند. از سوی دیگر با هجوم هر سپاهی از سوی تهران، نایبیان که منطقه را به‌خوبی می‌شناختند به داخل کویر می‌گریختند و در فرصتی مناسب، که سپاه اعزامی بازگشته بودند، دوباره بر شهر مسلط می‌شدند. این بازی حدود ۱۵ سال ادامه داشت و نتیجه آن در درجه اول بی‌اعتبار شدن نظام مشروطه در ذهن و دل مردم ایران بود. آنها وقتی می‌دیدند دولت مشروطه از پس یک خانواده یاغی که دو هزار نفر مسلح هم در اطراف خود دارد برنمی‌آیند، خواه ناخواه به یاد روزهای استبداد ناصرالدین‌شاهی افتاده و آرزو می‌کردند به همان امنیت دوره استبداد بازگردند. که البته چنین نیز شد. در واقع آشوب نایبیان و دیگر خودسری‌های آن روزگار، زمینه را برای بازگشت استبداد رضاشاهی آماده کرد.

اما نتیجه دیگر این به اصطلاح طغیان، ناامن شدن راه‌های کشور به مدت دو دهه و بسته شدن راه تجارت و در نتیجه سقوط اقتصاد کشور بود. سقوط اقتصاد ملی نیز نتیجه‌ای جز گرسنگی و فقر مردم عادی جامعه ندارد. در کتاب فقط از یکی دو مورد راهزنی نایبیان آن هم راجع به کاروان انگلیسی لینچ سخن گفته شده است (ص۵۷) اما حقیقت اسناد بر جای مانده (که بخشی از آن در کتاب نایبیان کاشان جمع‌آوری شده‌اند) نشان می‌دهد، این جماعت ثروت و اعتبار خود را از راه دزدی از قافله‌های تجار و کاروان‌های مختلف که از قم تا اصفهان و از آن سو تا خراسان در حرکت بودند، به دست می‌آوردند. در کنار آن غارت شهرهای منطقه مرکزی کشور و سیاه کردن روزگار کشاورزان و دامداران منطقه تفریح همه‌روزه این «لوطی»‌ها بود. مستند این سخن صدها سندی است که در کتاب نایبیان کاشان توسط عبدالحسین نوایی جمع‌آوری شده، اخبار روزنامه‌های آن روزگار و نیز مذاکرات مفصلی که در مجالس محلی مانند انجمن‌های ولایتی شهرهای اطراف از جمله اصفهان صورت می‌گرفت، همه دلیل بر این است که مردم روزگار، نایبیان را راهزنانی می‌دیدند که به خلاف شعار مطرح‌شده در کتاب: «بعد از خدا خلق خدا» و «مال دارا مال ما، مال ما مال ندار!» به هیچ وجه صحت ندارد و غارتگری و بردن اموال مردم، کشتار و غارت در نهاد این جماعت قرار داشت.

امیرهوشنگ آریان‌پور، نوه ماشاءلله خان، کتاب خود را مستند می‌داند. البته اسنادی که بسیاری نامربوط به متن هستند و بسیاری را مولف تفسیر کرده و بی‌توجه به نگاه تاریخی، آنچه را که خود از آن خواسته بیرون کشیده‌است. مثلا اگر یکی از دشمنان نایبیان گزارش دهد در موقع ورود نایب حسین به شهر کاشان، «عموم مردم به استقبال او رفتند» او اقبال مردمی را از آن برداشت کرده است، اما توجه به«پیش زمینه تاریخی» به ما می‌گوید، وقتی چند هزار لوطی نایبی قرار است پس از شکست دادن نیروهای دولتی، با خشم فراوان، وارد شهر شده و لابد دق دل خود را بر صغیر و کبیر درآورند، شرط عقل حکم می‌کند، مردم بی‌پناه به استقبال او بشتابند تا جان و مال خود را از دست او و اتباعش مصون کنند. چرا که همین مردم به محض خروج نایب حسین از شهر در تلگرافخانه جمع شده و از دولت مصرانه می‌خواستند آنها را از دست وی نجات دهند.

نویسنده رفتار نیروهای اعزامی دولتی از جمله برخی عشایر را که گاهی خود به غارت مردم مظلوم منطقه می‌پرداختند، دلیلی بر حقانیت راه پهلوان نایب! در نظر می‌گیرد. اما باید بگوییم این دو ربطی به یکدیگر ندارند. باید پرسید چرا نایبیان باید کاری کنند که دولت دست به دامن عشایر شود و مجبور شود پول هنگفتی به آنان بپردازد تا با نایبیان مقابله کنند؟ و البته در این میان مردم منطقه قربانی اصلی هستند. هیچ‌کس از رفتار عشایر دفاع نمی‌کند، اما مقصر اصلی نایبی‌ها هستند که پای آنها را به منطقه باز کردند. نویسنده بدون هیچ استنادی پای مرحوم مدرس و حاج آقا نورالله نجفی را وسط کشیده و آنها را طرفدار نایبیان قلمداد کرده است! چگونه ممکن است این دو بزرگوار چنین رویکردی داشته باشند؟ اگر در مقطع جنگ جهانی اول مرحوم مدرس به‌دلیل روحیه علمگرایی خود، تصمیم گرفت از نیروهای مسلح نایبی علیه انگلیس و روس استفاده کرده و از آنان سود جوید، آیا این دلیل بر صحت عمل آنها در نظر مدرس است؟

نایب حسین و اتباعش هرگز به خود شهر اصفهان نزدیک نشدند. حداکثر تا حدود اردستان و نائین می‌آمدند، کاروانی یا روستایی را غارت کرده و بازمی‌گشتند. اما ایشان شاگردانی پرورش داد که بلای جان مردم اصفهان گردیدند. منظورم رضا جوزدانی و جعفرقلی خان چرمهینی است. اینها هر دو در«پادگان راهزن پروری نایبیان» مدت دو سال زیر دست لوطی بزرگ آموزش دیدند و بعد به منطقه خود بازگشتند، دار و دسته‌ای ترتیب دادند و همزمان به غارت کاروان‌ها و روستاهای اطراف شهر اصفهان می‌پرداختند. حدود دو دهه هر بارگندمی که می‌خواست از روستاهای لنجان به شهر بیاید، باید از راه‌هایی عبور می‌کرد که اتباع رضا جوزدانی کمین کرده بودند. تجار اصفهان هرگز امنیت لازم را برای تجارت خود نداشتند. وقتی تجارت بخوابد، تولید نیز خواهد خوابید. پس فقر و بیچارگی روی خواهد نمود. که چنین شد.بخشی از کتاب «تاریخ مشروطیت اصفهان» نوشته اینجانب راجع به مشکلات حضور این دو نیرو در کاشان و اطراف اصفهان و رویکردی که بزرگان و تجار اصفهان نسبت به آنها داشتند در اینجا درج می‌شود:

معضل نایب حسین بارها دامنگیر انجمن ولایتی اصفهان می‌شد یکبار در سال ۱۳۲۸ق محاسب‌الدوله، رئیس انجمن ولایتی اصفهان، به وزیر داخله تلگراف کرد «‌متجاوز از یکسال است دو سه نفر شریر مفسد، نایب حسین و پسرهایش، تمرد به دولت نموده، اولیای امور به واسطه عدم اهمیت آنها مساهله فرموده و دفع آنها را به عهده اشخاص نالایق گذارده‌اند که پول دولت را گرفته و اقدام به دفع او نکرده‌اند... مأمورین دولت فقط او را کوچانیده، به سمت انارک و غیره رفت... اهالی آن حدود... هم از توقف سوار بختیاری شکایت دارند و هم از مراجعت نایب حسین و انتظام‌الملک متوحش هستند.»[۱] محاسب‌الدوله به دولت پیشنهاد کرد: «یا اینکه حکم فرمایید اردوی بختیاری تعاقب نموده تا به قلع او موفق شوند یا اینکه استعدادی در حدود اردستان به ترتیب صحیح مقرر فرمایند که ضمانت تمام اشرار را بکند»[۲]

رضا جوزدانی و منطقه لنجان

«در اواخر سال ۱۳۳۱ ق رضا جوزدانی و همکارش، دیگر کاملا همتای نایب حسین کاشی در اصفهان شده بودند.

خبر روزنامه از اقدام سرداراشجع:

«‌درچند ماه قبل به واسطه سرقت عمده که کرده بود، از طرف حکمران اصفهان، سردار اشجع، عده‌ای سوار بختیاری مامور به گرفتن او می‌شوند. پس از کشته شدن چند نفر از طرفین خود رضاخان فرار می‌کند و بعضی اتباع او گرفتار و مجازات می‌شوند.»[۳] اما سارق مذکور دوباره در لنجان ظهور کرده بود و با شکلی وحشتناک: «‌درهمین هفته آتشی مشتعل می‌کند که صدای ناله و فغان رعیت بیچاره لنجانی به آسمان بلند است. دود خانه‌های رعیت بیچاره که آتش زده و اذیت و صدمه که به آنها وارد آورده» باید حکمران را متوجه این مساله کند. روزنامه به سردار اشجع هشدار می‌دهد «‌شنیده شد سوارهای بختیاری که مستحفظ گردنه گاوپیسه بودند مامور گرفتاری او فرمودید. ولی رضاخان به این ترتیبات گرفتار نمی‌شود و تدریجا اهمیت پیدا خواهد کرد»[۴]. چنان‌که روزنامه پیش‌بینی کرد سارق مذکور گرفتار نشد و دو ماه بعد خبر آمد که وی در لنجان «‌مبلغ زیادی پول از آنها دریافت داشته است.» روزنامه‌نویس که قدرت‌نمایی نایب حسین را در کاشان می‌دید اضافه کرد «‌اگر اهتمامی ‌در دفع او نشود کم‌کم کسب قدرت کرده و موجب اشکالات خواهد شد.»[۵]

چندی بعد نیز «‌دربدو ورود حضرت حکمران آقای صمصام‌السلطنه استعدادی برای سرکوبی او گسیل فرمودند، ولی چون فرار کرد، به او دست نیافتند. همین‌که سوارهای بختیاری مراجعت نمودند، دوباره به لنجان عودت نموده، بنای سرکشی نهاد»[۶]. روزنامه می‌افزاید که نیروهای اصفهان دوباره به منطقه رفته و در لنجان، نجف‌آباد و علویجه همراه با جنگ و گریز او را تعاقب کرده‌اند و «‌اگر این جدیت استدامه یابد و از طرف دولت حقوق و سایر ملزومات به آنها برسد البته دستگیر خواهد شد. چه مسلم است که عاقبت ذخیره او تمام می‌شود» پس ضمن سپاس از جدیت صمصام‌السلطنه می‌افزاید «‌اگر حکام سابقه بی‌اعتنایی نمی‌کردند، تا این حد موجب اشکال نمی‌شد. حالا هم اگر مجالی به او داده شود که تنفس کند و جمع‌آوری ذخیره بنماید، سرکوبی او در آتیه قدری مشکل‌تر خواهد شد.»[۷]

اما کار رضاخان جوزدانی و همدستانش تا سال ۱۳۳۷/۱۹۱۹ به طول انجامید. ضیغم‌الدوله بختیاری، که خود در قلع و قمع آنها دست داشت، می‌گوید «‌هر کس را حاکم کردند و ملزم به رفع ایشان نمودند از عهده اینها بر نیامدند». تا جایی که «حکومت امیر مفخم که خلعت برایشان فرستاد و طرق و شوارع را به ایشان واگذارد». وی راجع به تعداد نیروهای این راهزنان، که در بلبشوی جنگ جهانی اول چند برابر شده بود، می‌آورد «‌استعدادشان بالغ بر سه هزار سوار و پیاده جرار گردید».

اما بالاخره نصیرخان سردار جنگ، که از رفتار خفت‌بار برادرش در مقابل راهزنان خشمگین شده بود به دولت قول داد در صورت اعطای حکومت اصفهان آنها را دفع نماید.[۸]

دولت پذیرفت و در سال ۱۳۳۷ حکومت اصفهان را با این شرط به وی دادند. درست در همین زمان رضا جوزدانی موفق شده بود ۸۵ هزار تومان پول شرکت لینچ را بدزدد. سپاه بختیاری شروع به تعاقب او کرد و «‌به قدر پنجاه شب و روز... عقب جعفر قلی‌خان بودیم. همیشه شش فرسنگ از هم دور، به کلی مصادف نشدیم» سرانجام در «‌قدرجان» راهزنان محاصره شدند و پس از حملات سخت، که حتی نیروهای پلیس جنوب هم به کمک آمده بودند، یاغیان ۳۰۰ کشته و ۵۰۰ اسیر دادند. ولی سران آنها رضاخان و جعفرقلی توانستند از نقب قنات بگریزند.[۹]جست‌وجوی وسیع در اطراف اصفهان آغاز شد و سرانجام اندکی بعد سران غارتگر که دیگر تنها شده بودند، به دست نیروهای دولتی افتاده و در اصفهان به‌دار مجازات خود آویخته شدند.[۱۰]»

(تاریخ مشروطیت اصفهان، عبدالمهدی رجایی، مرکز اصفهان‌شناسی، ۱۳۸۵، صص ۲۶۴-۲۶۳)

تاریخ با هیچ‌کس شوخی ندارد! نه کسی را بیجا بر صدر می‌نشاند و نه بدون قرینه بر زمین می‌کوبد. اگرچه شاید چند صباحی «سیاست» بر عکس این عمل کند، اما تاریخ راه خود را می‌پیماید. شواهد تاریخی به ما می‌گوید طغیان نایبیان بر خلاف نظر نویسنده، بر بیداری و دلیری مردم منطقه دامن نزد، بلکه آنان را بیش از پیش ناامید کرد. مردمی که می‌رفتند تا مفاهیم بلندی مثل «مردم سالاری» را تجربه کنند، ناامید شدند و این بزرگ‌ترین گناه نایبیان بود.

منابع:

[۱]- نایبیان کاشان، به کوشش عبدالحسین نوایی و محمد بقایی، سازمان اسناد ملی ایران، چاپ اول، تهران ۱۳۷۹، ص ۵۴.

[۲]- پیشین، ص ۵۴، در مورد نایب حسین و ماشاءالله خان و اقدامات مخرب آنها عده‌ای تحلیل‌های مثبتی نیز ارائه داده‌اند. مثلا دو کتاب فتح نامه نایبی و طغیان نایبیان در جریان انقلاب مشروطیت ایران سعی کرده‌اند وی را در ردیف عیاران به حساب آوردند، اما مجموعه اسنادی که توسط سازمان اسناد ملی و به کوشش دکترعبدالحسین نوایی به چاپ رسید به خوبی نشان می‌دهد، وی نه عیار بلکه راهزنی گردنه‌زن بود که در بلبشوی پس از مشروطه تا جنگ جهانی اول مجالی برای چپاول و غارت یافته بود. در این کتاب ده‌ها تلگراف از انجمن ولایتی و دیگر مقامات کاشان برای دفع نایب حسین دیده می‌شود. تلگراف انجمن ولایتی قم به کابینه که در شکایت از چپاول نایب حسین در بلوکات قم است، نشان می‌دهد نایب حسین ۲ هزار نفر سوار داشته که مجهز به توپ نیز بوده‌اند (پیشین، ص ۵۱).

[۳]- روزنامه زاینده رود، سال چهارم، ش ۲، ۲۲ ذی قعده ۱۳۳۱.

[۴]- همان جا.

[۵]- روزنامه زاینده رود، سال چهارم، ش ۹، ۱۹ محرم ۱۳۳۲.

[۶]- روزنامه زاینده رود، سال چهارم، ش ۳۰، ۳ رجب ۱۳۳۲.

[۷]- همان جا.

[۸]- عکاشه، ص ۶۶۷.

[۹]- پیشین، ص ۶۷۸.

[۱۰]- از رضا جوزدانی و همدست وی جعفرقلی چرمهینی روایت دیگری نیز در دست است. روایتی که می‌کوشد این دو گردنه‌گیر را قبای قهرمان ملی بپوشاند. کسانی که سعی می‌کردند مانع از ورود کالاهای انگلیسی به بازار ایران شوند!! (رک: خدایار قادری، جعفرقلی خان چرمهینی، گلبن، چاپ اول، ۱۳۷۹).