روایت بازدید ناصرالدینشاه از ورشو
با این حال، سلطان صاحبقران کمترین جد و جهدی برای اندیشیدن به آنچه از نظر میگذرانده، از خود نشان نداده و همه مظاهر تمدن جدید غرب را به دیده حیرت مینگریسته و در باب آن قلمفرسایی کرده است. روایت بازدید او از کارخانهای در ورشو، به تاریخ چهارشنبه پنجم شوال۱۳۰۶ هجری قمری را بخوانید:
«امروز ظهر باید برویم به کارخانه (ژیراردم) که حالا صاحب آن مسیو یطرس آلمانی است. چهل و چهار ورس از ورشو تا آنجا راه است که ۶ فرسنگ ما میشود، خلاصه هوا صاف و آفتابی بود، نه سرد بود و نه گرم. رخت پوشیدم، من و امین السلطان و پاپف توی کالسکه نشسته رفتیم به گار، رسیدیم به گار، جنرال کورکو بود، زن جنرال بود، زن حاکم ورشو، زن نایبالحکومه همان سبیلو بود، بعضی زنهای پیر و پاتال دیگر هم بودند، با همه دست دادیم و احوالپرسی کردیم؛ چون زن حاکم ورشو در این کارخانه دستی یا شراکتی دارد به این جهت خودش و این زنها هم حاضر شدهاند. فرنگی و ایرانی رفتیم توی واگن، همه جابهجا شدیم.» «قدری که راندیم رسیدیم به کارخانه، پیاده شده رفتیم توی کارخانه، کارخانههای بزرگ و کوچک متعدد خیلی بود، زن و مرد و دختر زیادی در این کارخانهها کار میکردند، چرخهای زیاد، دیگهای بزرگ داشت، پشم میریسیدند، میبافتند، پنبه را میریسیدند و میبافتند وریسمان میکردند، زیر پیراهنی درست میکردند، جوراب، پارچههای روی میزی و چیزهای دیگر پتو و... درست میکردند، بسیار کارخانههای معتبری است، جمعیت کارگر هم حساب ندارد، یک کارخانه بزرگ رفتیم که ته کارخانه هیچ پیدا نبود و به قدری جمعیت کارگر توی کارخانه بود مثل مورچه، از صدای چرخ بخار و این همه جمعیت آدم کر میشد، اگر ده دقیقه آدم توی این کارخانه میماند حکما مغزش پایین میآمد، هوای کارخانهها هم گرم بود.»