سه دیدگاه نفتی در پهلوی اول
آنها از اینکه دیگر با یک شرکت خصوصی طرف نیستند، بلکه با شرکتی قرارداد دارند که متعلق به بریتانیا است و تاسیسات عمدهای در خوزستان راهانداخته، معذب بودند. ناتوانی کامل دولت مرکزی در کنار ارتباطات نزدیک و همکاری شرکت با شیخ خزعل اسباب نگرانی بود. برای ایران این دوره دشواری بود، به غیر از فروپاشی دولت مرکزی و مصیبتهای جنگ جهانی که دامنگیر مملکت شده بود، موقعیت استراتژیک کشور در اثر محو شدن دو همسایه پرقدرت سابق، یعنی روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی و جایگزینی آنها با بلشویکهای رادیکال و دولت- ملتهای نوخاسته جدید مثل عراق که تحتالحمایه انگلیس بودند، دولتمردان ایران را با مشکلات عظیمی مواجه کرده بود. در چنین شرایطی دولت ایران چندان توان چانهزنی با انگلیس را نداشت. باید توجه کرد که اکثر ایرانیها تصور چندانی از مکانی به اسم «خوزستان» نداشتند.
خوزستان نه سر راه زیارت بود و نه مقصد تجارت و سیاحت. سفر به آن خطه بسیار پرمشقت بود و پرمخاطره و میتوانست چندین ماه به طول انجامد. با این همه هراس از اقتدار شیخ خزعل و اینکه خوزستان تبدیل به کویتی دیگر شود و در اثر حمایت انگلیس تجزیه شود، باعث دغدغه بود. در دوره رضاشاه سرکوب نظامی خزعل و احداث راهآهن سراسری و دستگاه اداری متمرکز دولتی منجر به این شد که دولت مرکزی ایران برای اولین بار خود را به عنوان یک بازیگر اصلی در خوزستان در مقابل شرکت نفت و دولت انگلستان ببیند.
در ربع قرن بعدی، یعنی از زمان استقرار رضاشاه تا جنبش ملی شدن نفت دیدگاه مقامات دولتی ایران را در مقابل شرکت نفت میشود در سه عامل خلاصه کرد:
۱- چانهزنی دائم بر سر سهم ایران از درآمد نفتی که افت و خیزهای زیادی را به همراه داشت. باید تاکید کرد که صرف استخراج نفت توسط شرکت هرگز از طرف ایران زیر سوال نرفت، بلکه بحث بر سر محاسبه درآمد و میزان سهم هر طرف از آن بود که باعث تنش و چانهزنی شد. گله مقامات ایرانی از ناخن خشکی و تقلب و فرصتطلبی شرکت و اجحاف در مورد حق ایران از درآمد بود و نه حضور آن کشور در خوزستان.
۲- جالب است که شما در مورد «دیدگاه مقامات ملی» سوال کردید. ملیگرایی مقوله یکدستی نیست و گروههای مختلفی میتوانند، تعابیر متفاوتی از هویت جمعی داشته باشند. برای نخبگان دولتی ایران، در این دوره، تثبیت حاکمیت ایران در مقابل شرکت نفت در دو عامل خلاصه میشود: اول ایرانی شدن هرچه بیشتر کارمندان شرکت (در این دوره بیشتر کارگران غیر ماهر ایران هستند)، دوم وادار کردن بیچون و چرای شرکت به رعایت مقررات اداری و دولتی ایران. در واقع کشاکش بر سر پیوستن هرچه بیشتر نخبگان تحصیلکرده ایرانی به صفوف کارمندان شرکت و از طرف دیگر تمکین شرکت به حاکمیت مطلق حقوق دولت مرکزی در خوزستان و بهخصوص در فضاهای مجاور تاسیسات تولیدی شرکت، یعنی فضاهای شهری و مسکونی آبادان، مسجدسلیمان و غیره است.
البته این چانهزنی فرسایشی بین دولت و شرکت منجر به یک تنش هم میشود و آن اینکه هزینه این تحولات را کدام یک از دو بازیگر باید بپردازد.
شرکت میگوید، نمیتواند نیروی متخصص ایرانی استخدام کند چون تجربه، سواد و آمادگی ندارند و دولت ایران باید نیروی ورزیده تربیت کند تا شرکت استخدام کند. شرکت یک بنگاه اقتصادی است و وظیفه اجتماعی ندارد. همین جدل بر سر دیگر هزینههای زندگی جمعی دائم مطرح میشد. دولت مرکزی اصرار داشت شرکت نفتی مسکن تامین کند، بیمارستان، درمانگاه و مدرسه تاسیس کند، خرج پلیس و شهرداری و زیربناسازی و بهداشت عمومی را متقبل شود.
به نقل از یک گفت و گو با دکتر کاوه احسانی، استاد مطالعات بینالملل در دانشگاه «دی پائول» شیکاگو، نویسنده کتابهای «نفت و جامعه: آبادان و مدرنیته شهری در ایران قرن بیستم» و «سیاستهای جدید ایران پسا انقلاب» است.