در سال ۱۹۵۷، که میشود ۱۳۳۶، به ایران بازگشتم.
پیش از آنکه به ایران برگردم یکی از دوستان من نامهای به من نوشت و گفت که در نخست وزیری مرکزی درست شده برای تحقیقات درباره مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی بینالمللی و بهویژه منطقهای که با منافع ایران سر و کار دارد و همه نوع امکانات پژوهش در اختیار اشخاص میگذارند و اگر من مایل هستم میتوانم در این مرکز بیایم که وابسته به نخست وزیری است. من هم با سپاسگزاری قبول کردم و برگشتم به ایران.
بعد متوجه شدم آن دستگاهی که مرا قبول کرد اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است و ادارهای دارد به نام اطلاعات خارجی که در آنجا اطلاعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره درباره کشورهای دیگر را گرد آورده و تجزیه و تحلیل میکند و به اطلاع شاه و نخست وزیر و دیگر مقامهای مسوول دولت (برحسب موضوع) میرسانند. مسوولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی بکنم.
این دوره برای من فوقالعاده آموزنده بود. دریکی از سفرهایی که به عنوان عضو یک هیات بازرگانی به شیخنشینها رفتم با شیخ شارجه آشنا شدم و چندین بار با او ملاقات کردم. البته باید درنظر بگیرید که درآن زمان این شیخها هنوز به پول نفت نرسیده بودند و زندگی محقری داشتند و تماس و همنشینی با آنها بسیار آسان بود.
شیخ شارجه که کاوشهای نفتی یک شرکت آمریکایی در سرزمین او به نتیجه ای نرسیده بود، این موضوع را با من در میان گذاشت و حاضر شد امتیاز نفتی خودش را در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار بدهد.
بعد هم سفری به ایران کرد و ملاقاتهای بسیار گرم و دوستانهای با مرحوم عبدالله انتظام، رئیس شرکت ملی نفت و امیرعباس هویدا، مدیر امور اداری شرکت، داشت و بهخصوص با هویدا که به عربی با او گفتوگو میکرد روابط نزدیکی پیدا کرد.
ولی متاسفانه کارشناسان نفتی که به شارجه رفتند درآن زمان نتوانستند تشخیص بدهند که این کشور دارای منابع هیدرو کربن به صورت نفت و گاز است و در نتیجه این توافق عاطل ماند وگرنه ایران در همان موقع خودش وارد کار امتیاز نفتی در کشورهای دیگر میشد.
- به نقل از یک مصاحبه با علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد در سال ۱۳۴۸