اصلاحات اقتصادی امیرکبیر

کدخبر: ۲۵۸۷
بعد از عقد دو عهد‌نامه گلستان و ترکمانچای، ایران به صورت بی‌چون و چرا در اختیار دستگاه صنعتی اروپا، قرار گرفت. شاید اولین ضربه به غرور ایلی ایرانیان در جنگ چالدران وارد شد، زیرا ایرانیان به خوبی ملاحظه کردند که چگونه شاهی که در حد سایه خدا بر روی زمین مورد ستایش قرار می‌گرفت.
اصلاحات اقتصادی امیرکبیر
نویسنده: دکتر مرتضی دهقان‌نژاد

در مقابل توپ‌های دولت عثمانی به زانو در آمده و کسانش اسیر دولت عثمانی شدند. شاید این ضربه می‌توانست زمینه خوبی برای هشیاری ایرانیان باشد، ولی دستگاه تبلیغاتی این دولت، توانست طبق معمول با نسبت دادن این اتفاق به عوامل مختلف زمینی و آسمانی و فقر تکنولوژی خود را توجیه کنند.

بار دیگر، ایرانیان در جنگ‌های روس در ۲ دوره جنگ‌های ده ساله و دوساله همان‌طور که قبلا اشاره شد، با وجود همه فرمان جهاد دادن‌ها و ادعا کردن‌ها، ارتش قبیله‌ای قاجار در برابر تکنولوژی نسبتا برتر روس‌ها به زانو درآمد و با پذیرفتن دو عهد نامه گلستان و ترکمانچای، ایران رسما به دولتی نیمه مستعمره تبدیل شد که وظیفه‌اش جمع آوری مواد خام و صدور آن به روسیه و وارد کردن مواد ساخته شده از این کشور شده است.

بر اساس امتیازات داده، شده همه منابع و مخازن ایران اول در اختیار روس‌ها و بعدا دیگر کشورهای اروپایی گذاشته شد. آن قدر دولت وابسته و استبدادی قاجار در این راه جلو رفت که در اواخر قرن بیستم و در آستانه مشروطه، هر چیز در ایران یا در گرو بانک استقراضی روس بود یا بانک شاهنشاهی انگلیس. آنان امتیاز همه چیز ایران را در اختیار گرفته بودند،از گمرکات، راه‌ها، آب‌ها، جنگل‌ها، توتون، تریاک، گرفته تا سیاستمداران کشور. آن قدر این کار بالا گرفت که در ۱۹۰۷ ایران را به سه قسمت و در ۱۹۱۵ به دو قسمت تقسیم کردند و بعد از انقلاب۱۹۱۷ روسیه، انگلیس‌ها با رشوه دادن به وثوق الدوله نخست‌وزیر ایران قرارداد ۱۹۱۹ را به ایران تحمیل کردند.

به این ترتیب ایران تبدیل به کشوری وابسته شد که همه امکاناتش در خدمت رشد صنایع و تکنولوژی کشورهای دیگر قرار گرفت و مردم ایران با فروش منابع خود، تبدیل شدند به جمعیتی آماده خور و در این راه دولت‌ها به جای اینکه در خدمت منافع ملی قرار گرفته و در جهت اصلاح امور تلاش کنند، با واردات بی‌حد و حصر کالا، هاضمه فرهنگی کشور را در خدمت تولیدات خارجی قرار دادند.

در این میان البته در برخی موارد کسانی هم پیدا شدند که شناخت نسبتا دقیقی از تمدن غرب و مهم‌ترین وجه آن یعنی « تکنولوژی » داشتند و توانستند در برخی موارد مانند شعله کوچکی در بیابان تاریک ایران بدرخشند ولی به سرعت توسط عوامل آگاه و ناآگاه خارجی و داخلی خاموش می‌شدند. یکی از این استثناها میرزا تقی خان امیر‌کبیر است که در سال ۱۲۶۶ ق ۱۸۴۹م توسط ناصرالدین شاه به مقام صدراعظمی ایران رسید.

او فهمیده بود که راه نجات ایران از فلاکت و قطع پای استعمارگران از ایران، خریدن اسلحه یا تربیت نیروی نظامی نیست، بلکه تنها راه رهایی، قوی شدن و صنعتی شدن و بی‌نیاز شدن در تمام زمینه‌ها است. او تلاش کرد که با ایجاد امنیت و آزادی زمینه را برای بروز و ظهور خلاقیت‌های فکری و تولیدی فراهم کند. اصلاحات او عبارت بودند از :

۱- اصلاح امور مالی: او برای اینکه بتواند اقدامات خود را شروع کند در درجه اول باید پول لازم را فراهم می‌کرد، لذا از یک‌طرف جلوی ریخت و پاش‌های بی‌حساب و کتاب، افراد با نفوذ را گرفت و از طرف دیگر تلاش کرد که مالیات‌های عقب مانده را وصول کند. به این ترتیب در مدت کوتاهی، توانست بین دخل و خرج کشور تعادلی برقرار کند.

۲- اصلاح وضع نظام: برای ایجاد امنیت نیاز به ارتش ملی داشت و برای این‌کار اصلاحاتی انجام داد. برقرار کردن جیره و مواجب برای افسران و سربازان، ایجاد کارخانه اسلحه‌سازی (قورخانه)، تهیه لباس اونیفورم به سبک نظام اتریش، با تاکید بر استفاده از پارچه‌های وطنی، تلاش برای تهذیب اخلاق سربازان به‌منظور احترام گذاشتن به جان و مال مردم. امری که در نظام قبیله‌ای ایران چندان شناخته شده نبود.

۳- توسعه فرهنگ: او می‌دانست که مردم هم برای رسیدن به یک جامعه پیشرفته باید تربیت شوند و با فرهنگ ایلی قبیله‌ای نمی‌توان از بن‌بست عقب ماندگی رها شد. لذا اقدام به تاسیس دارالفنون و انتشار کتب فنی و بهداشتی و اعزام محصل به خارج از کشور نمود. ولی مهم‌ترین کار او این بود که سعی نمود با آوردن اساتید خارجی به کشور ضمن انتقال دانش به دانشجویان، آنان را از تحت تاثیر فرهنگ استعماری قرار گرفتن و بلندگوی خارجی شدن حفظ کند.

او در دارالفنون، پیاده نظام، توپخانه، مهندسی سواره نظام، پزشکی، جراحی، داروسازی، معدن شناسی، تاریخ، جغرافیا، علوم طبیعی، ریاضی، زبان فرانسه، آزمایشگاه فیزیک و شیمی، داروسازی، چاپخانه و یک کتابخانه وابسته به دارالفنون تاسیس کرد. او وجود روزنامه را برای آگاهی مردم ضروری می‌دانست، لذا روزنامه وقایع اتفاقیه را تاسیس کرد و نخستین شماره آن روز جمعه پنجم ربیع الثانی ۱۲۶۷در طهران انتشار یافت.

او سعی کرد با چاپ نقشه کشورهای دیگر و ترجمه کتاب‌های برجسته دیگر کشورها، سطح فکر ایرانیان را بالا برده وسعت جهان را به آنان نشان دهد. (رک، آدمیت، ۱۳۶۲ص۳۶۶)

۴- توجه به امور اقتصادی: مهم‌ترین اقدام امیر در این زمینه تاسیس کارخانه‌های تصفیه شکر و قندسازی در مازندران، بلورسازی در تهران و اصفهان و قم، کاغذسازی در تهران و حریر بافی در کاشان، ماهوت و چلوار و کارخانه نخ‌ریسی، اعزام صنعتگر و کارگران فنی به ممالک اروپایی برای کارآموزی و تاسیس نمایشگاه کالای صنعتی ایران در پایتخت و تشویق صنعتگران و صاحبان حرفه و مانند آنها است.

۵- اصلاحات اداری: تعیین مشاغل و میزان حقوق و مقرری هر شغل و مبارزه جدی با تنبلی و کاهلی کارمندان دولت، جلوگیری از رشوه‌خواری، اصلاح وضع چاپارخانه دولتی برای تسریع در امر حمل و نقل، نظارت دقیق بر کار کارکنان عالی‌رتبه دولتی و حکام ولایات. (شمیم، ۱۳۷۴ص ۱۶۵) (آدمیت، ۱۳۶۲ص۳۳۸)

بسیاری معتقدند که هر چند ایرانیان در این دوران خود مبدع و مخترع فناوری‌های نوین نبودند (و صد البته همه اینها قبلا اختراع شده بود) ولی اگر امیر به دست استبداد داخلی و استعمار خارجی به قتل نرسیده بود، شاید ایران نیز مانند بسیاری از کشورها توانسته بود از مرزهای عقب ماندگی عبور کند. ولی به هر حال قدرت پادشاه مطلق بود، حتی نسبت به وزیران اختیارش مطلق بود.

این را خود امیر هم می‌دانست وقتی که می‌گفت «دست‌خط همایون را مثل وحی منزل دانسته» باید می‌دانست که آن وحی منزل ممکن است تصمیمی سبکسرانه بگیرد.، او باید می‌دانست که نظام سلطنت مطلقه اخلاص نمی‌پذیرد و محبت سلطان لوس خودسر، چون سایه ابر بهاری است. البته فرض دیگری را هم می‌توان در نظر گرفت و آن اینکه او در پشتیبانی صدر اعظم خود بایستد و در برابر وسوسه‌گران کوتاه نیاید (همان اتفاقی که در ژاپن افتاد)، اما پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه نشان داد که چنین توقعی بیجا است.

بنابراین چون اختیار مطلق سلطنت بر جای ماند و سلطان رزانت رای نداشت و مخالفان اصلاح و ترقی منکوب نگردیدند و اخلاق سیاسی اعیان و دربار در حفظ نفع طبقاتی خود، مثل همیشه در نهایت پستی و فرومایگی بود، به گفته خودش: خواستند او را «بالمره خراب» و هم جمیع کارهای پخته را « خام» گردانند و چنین کردند. (آدمیت، ص ۶۸۱) با چنین وضعیتی، عجیب نیست که زمینه سرمایه‌گذاری یا ایجاد کارگاه‌های تولیدی ممکن نبود. زیرا قانونی برای حمایت از افراد وجود نداشت.

به قول ملکم در این چهل ساله هنوز در ایران یک کلمه قانون وضع نشده است...» (روزنامه قانون، شماره اول، سال اول، ۱۳۰۷ ص ۲ و شما ره دوم همان سال ص ۲) بسیاری از صاحب‌نظران اصولا فکر می‌کردند با فرستادن آدم به فرنگ می‌توانستند مسائل صنعتی کشور را حل کنند، ولی میرزا حسین خان نایب اول سفارت ایران در عثمانی در رساله‌ای انتقادی می‌نویسد: «...غافل اینکه اگر فرنگی ترقی کرده و خود را به این مرحله از پیشرفت رسانده است.

از این روست که صبح تا شام در ترویج و تقویت آنچه خود دارد می‌کوشد، چشمش را به طرز کار ما دوخته است، بلکه می‌خواهد افراد ملت خود را در مقابل دیگران بسیج کند و در این راه از تاراج و غارت سایر ملل هراس ندارد... ما می‌پنداریم که هر وقت کارخانه ماهوت بافی و چلوار سازی و فابریک تفنگ و توپ به ایران بیاوریم ایران ترقی می‌کند.» حال آنکه اگر کارخانه بیاوریم باید کارشناس هم بیاوریم متخصص هم بیاوریم.» آن وقت چنین فابریکی چه فایده خواهد داشت؟

حاج میرزا حسین سرتیپ «رساله اوضاع سیاسی ایران» ۱۳۰۱ خطی به نقل از هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حکومت ص ۱۱۴) وزرای صنایع ما امروز هم باز بر این عقیده هستند که بر همان سنت سابق سرمایه‌های ملی را بدهیم و تکنولوژی وارد کنیم، یک روز ابریشم خام صادر می‌کردیم اکنون نفت به صورت انبوه صادر می‌کنیم و تکنولوژی انبوه وارد می‌کنیم، ظاهرا راه دیگری به ذهنمان برای توسعه صنعت به نظر نمی‌رسد.