صفویه و خلیجفارس
هر چند بهدلیل بد گمانی از اطرافیان بهویژه قزلباشان و نزدیکان به فرزندان خود هم رحم نکرد، اما به گواه تاریخ در ساختن کشور و برقراری امنیت سرآمد شاهان صفوی بود. این مرد قد کوتاه شرقی که چهرهای گندمگون داشت، سیاستمدار زیرکی بود چرا که در بحرانیترین روزگار سیاسی کشور که از یکسو با ازبکها و از سویی با امپراتوری عثمانی دست و پنجه نرم میکرد توانست از جو سیاسی حاکم بر جهان آن روز بهره کافی بگیرد و دست به ساختن ارتشی نیرومند بزند.
شاه عباس به خوبی دریافته بود که تا امنیتی پا برجا و استوار در مرزهای کشور برقرار نکند پیشرفت و آبادانی در درون کشور امکانپذیر نخواهد شد. او در سراسر کشور با ساختن کاروانسرا راه ارتباطی میان شهرهای پر جمعیت را هرچه بیشتر گسترش داد.
با ساختن پلها و آب انبارها و دیگر نیازمندیها سعی در بهتر کردن اوضاع زندگی مردم داشت. او به خوبی از درآمدهای سرشار ادارات اوقاف و نذر و نذورات امامزادهها و مکانهای مذهبی در راه آبادانی کشور استفاده کرد و تنها به مسجد و بقعه اکتفا نکرد بلکه مدارس و حمام و آب انبار و بهداشت و پل و بوستانهای بیشماری نیز ساخت.
چون پیبرده بود دستهبندیهای خانوادگی خود و سردمداران نیرومند قزلباش که در کاکل ارتش او بودند میتواند کشور را دچار آشوب و نا آرامی کند دست به برنامههای وسیعی زد که از جمله آنها تغییر پایتخت کشور از قزوین به اصفهان بود. هر چند که تا به امروز دلیل عمده و اصلی این تصمیمگیری شاه عباس را پژوهشگران به درستی در نیافتهاند ولی از آنجا که مسایل چندی در این مورد برشمرده خواهد شد شاید علت و معلولها قابل گمانهزنی باشند.
با آمدن پرتغالیها به هرمزگان که به اشتباهاتی در دوران شاه اسماعیل یکم صفوی برمیگردد، پرتغالیها به فرماندهی دریاسالار «آلفونسو د آلبو کرک» درصدد گسترش سلطه استعماری خود بر کلیه مناطق جنوبی خلیجفارس برآمدند. از گزارشها بنا بر آنچه پیشینه نگارانی چون حسن روملو در روزگار صفوی نوشتهاند، دستهای ناپاک ستون پنجم نیز پیدایش استعمار در خلیجفارس را دامن زده است.
یکی از نظریات و تئوریهای پیشین مبتنی بر این بود که دودمان صفوی در احیای آگاهانه ملیگرایی ایران پس از اینکه این سرزمین در درازنای سدههای پی در پی زیر سیطره سلسلههای بیگانه بود نقش و سهم قاطعی داشتند. حال آنکه امروزه برخی آن را نپذیرفته و خط بطلان بر این نظریه کشیده و عدم کارآیی آن را اعلام کردهاند.١
پرتغالیها که در روزگار شاه اسماعیل و جنگ چالدران او را گرفتار جنگ و دفاع در برابر عثمانیها دیدند، وقت را غنیمت شمردند و به هرمز پا گذاشته بودند. پس از آنکه مدتها از ورودشان به خلیجفارس گذشت و «آلفونسو د آلبو کرک» دریا سالار پرتغالی از طرف «دون مانوئل» پادشاه پرتغال با چند کشتی جنگی در سال ۹١٣ هجری قمری بعد از نبردی خونین با ابوالمظفر سیفالدین ابانصر هرمز را توانست به تصرف در آورد، سلطان جوان قبول کرد که دست نشانده پرتغال گردد و خراج بپردازد.
پس از آن پرتغالیها درصدد برآمدند تا برای نقشههای دیگر خود با شاه اسماعیل از در دوستی در آیند و «میگل فرییرا» را به عنوان سفیر همراه با هدایای بسیار به دربار شاه اسماعیل در تبریز فرستادند و به او وعده دادند که به شرط فرمانبرداری سلطان هرمز از پرتغالیها آنان در جنگ با عثمانی، شاه اسماعیل را یاری خواهند کرد. نامههای «آلبوکرک» به شاه اسماعیل که به عنوان سفرنامه «آلبو کرک» است اطلاعات خوبی در مورد لشکرکشی به خلیجفارس داده است.
همچنین «دوارته باربوسا» نیز در سفرنامه خود بهطور مفصل از شهر هرمز صحبت به میان آورده است. ٢ عمر کوتاه شاه اسماعیل که بیشتر از ٣٧ سال مجال زندگی نیافت، شانس بزرگی برای پرتغالیها بود وگر نه او که از سنین خردسالی برای جنگ تربیت شده بود نمیگذاشت به آسانی پرتغالیها در هرمز لنگر بیندازند و کنگر بخورند. البته دلیل اصلی ناکامی او نداشتن نیروی دریایی نیز ذکر شده است. ٣
ولی واقعیت تلختر از زهر این است که در تمامی درازنای تاریخ دشمن در مواقع ضعف و تشدد درونی کشور توانسته است به امیال شوم خود دست یازد. این شرایط و رخدادهای تلخ در پیشینه چند هزار ساله ایران کم نیست. با روی کار آمدن شاه عباس یکم او این را به درستی دریافته بود و اقدامات مهمی انجام داد.
در اصفهان پایتخت جدید ایران که چند کیش و آیین و چند فرهنگیترین پایتخت جهان آن روز بود اقدام مهم شاه عباس آنقدر انقلابی بود که بنای اشرافیت را موقتا یکباره فرو ریخت تا جایی که «شاردن» جهانگرد و طلا فروش فرانسوی در سفر نامه خود نوشته است: «در ایران دیگر طبقه اشراف وجود ندارد و شخص محترم محسوب نمیشود، مگر با نیل به درجات و مقامات مهم و عالی یا ابراز لیاقت و شایستگی در به دست آوردن ثروت».
اسکندر بیک منشی هم در این مورد گفته است: «مردم کار آمدی را تربیت کرد و به مراتب و درجات امارت رسانید». به قول شاردن: او بنیاد خانوادههای قدیمی را بر هم زد و آنهایی که به سمتهای مهم گماشته میشدند غالبا غلامانی بودند که به او پیشکش شده یا در جنگ گرفتار آمده بودند. ٤
البته شاه عباس در این مورد به خطا نرفته بود. حتی در روزگار کنونی نیز بیشتر نخبگان و فرماندهان ارتشهای جهان از دل روستاها و کوهها برگزیده میشوند و در درازنای پیشینه کشور ما نیز پوستین دوزان، آهنگران، بچههای مسگرها و کشاورز زادگان سکان داران کشتی در گردابهای سخت رخدادهای کشور بودهاند که برخی از آنها با پایمردی و تدبیر گل سر سبد تاریخ ایران شدهاند.
در مورد صفویها باید به یاد داشت که پس از جنگ چالدران قزلباشان مال اندوز و راحت طلب شده بودند وخود را طلبکار میدانستند. در واقع نهتنها شاه عباس، بلکه پدر بزرگش شاه طهماسب یکم هم از این بابت رنج میبرد. چون قزلباشان هر طایفه به جز اطاعت از بزرگ قبیله حاضر نبودند از دیگران دستور بگیرند. از این روی دگرگونیها از بالا یعنی بهوسیله شاه عباس یکم آغاز و به پیروزی رسید. پس از آن سراغ خرابکاران طبقات پایین رفت تا آنها سر جای خود نشانده شوند که در راس آنان فرقه نقطویان بود.٥
روزگار زمامداری شاه عباس یکم همراه با سرکشیها و کینه ورزی در میان خاندان صفوی بود که برخی از آنها از یکسو دارای نبوغ بسیار بالا و از سویی روان نژند نیز بودند. هنگامی که شاه عباس به دنیا آمد روزنامه ملاجلال که در سال ١٠٢٠ قمری چاپ میشد نوشت: «خبر تولد شاه عباس را معتمد کاظم آقا ملازم کارپردازی به شاه طهماسب رساند. شاه طهماسب نام او را عباس گذاشت و در ایوان چهلستون قزوین قدم زنان با خود این شعر را میخواند: عباس علی و شیر غازی/ سردفتر لشکرحجازی». ٦
از این رو، در همه نشستهای مهم دولتی عباس از اوان نوجوانی حاضر بود. و پس از آن هنگامی که سکان امور کشور را در دست گرفت دگرگونیهای عمدهای در شالوده ساختار فرمانروایی دودمان صفوی صورت گرفت. قاضی احمد قمی در خلاصه التواریخ مینویسد: «روز یکشنبه چهاردهم شهر ذیقعده الحرام شاه سکندر شان ستاره سپاه به دولتخانه مبارکه داخل شده در ایوان چهلستون بر جای مبارک جد جنت مکان قرار گرفتند. ٧
او پس از مطالعات فنی و استراتژیکی در آن روزگار تصمیم گرفت پایتخت را از قزوین به اصفهان جابهجا کند. شاه عباس به هدایت وزیر خود در اندیشه جابهجایی پایتخت افتاد و در سال ۹۹۹ حاتم بیک اردوبادی را که تازه وزیر اعظم شده بود برای بازرسی شهر اصفهان اعزام داشت و سپس آینه و قرآن به این شهر فرستاد و خود در ماههای آخر همان سال به اصفهان منتقل شد. ٨
دکترابراهیم باستانی پاریزی پیشینه نگار خوشنام معاصر به نقل از روضه الصفا مینویسد: شاید یکی از این عوامل سیل معروف قزوین بود که سالهای قبل از آن نصف شهر را ویران کرد و قزوین دیگر آمادگی برای پایتخت بودن و پذیرایی از سپاهیان و امرا را نداشت. دومین عامل بهعقیده دکتر پاریزی این بوده است که شاه عباس با اینکه خودش گاهی ترکی حرف میزد میخواست بدینوسیله قطعا خود را از حیطه نفوذ و استیلای ترکان قزلباش نجات دهد و برای این کار باید شهری انتخاب شود که در مرکز ایران و دور از تسلط آنان و نزدیک فارسیان باشد. برای تجدید نفوذ قزلباشان ناچار دست به رفرمی بزند که یک اصلاح مهم اجتماعی است و اثرات اقتصادی آن بسیار است. او نخستین بار به قول «رابرت شرلی» کوشیده است تا «غالبا اشخاص درجه پست را ترقی داده به مراتب و شئون بزرگ نایل سازد». ۹
شادروان دکتر پرویز ورجاوند پیشینه نگار، استاد دانشگاه نیز مینویسد حوادث و رویدادهای مربوط به نواحی جنوب ایران و منطقه خلیجفارس و رشد فعالیت قدرتهای استعماری مسالهای بود که نظیر تجاوز عثمانیها و ازبکها توجه شاه عباس را به خود معطوف داشته او را بر آن داشت تا پایتخت را به سوی آبهای گرم خلیجفارس نزدیک بسازد و به مفهوم کلیتر مرکزیت بیشتری برای پایتخت در پیوند با بخش فارسی زبانان کشور به وجود آورد.
شاه عباس به مساله تجاوزهای استعماری قدرتهای غربی چون پرتغالیها و انگلیسیها آگاهانه مینگریست و بر آن بود تا برای مرزهای جنوبی و حوزه خلیجفارس و دریای عمان و حفظ منافع کشور در این منطقه اهمیتی برابر با حفظ مرزهای غربی و شمالی قایل شود. او با تغییر پایتخت و نزدیک ساختن آن به مرزهای جنوبی کشور کوشید تا بهطور غیر مستقیم به استعمارگران غربی هشدار دهد که حکومت او از نزدیک هر حرکتی را که خلاف منافع ایران صورت پذیرد زیر نظر خواهد داشت و واکنش نشان خواهد داد. ١٠
شاه عباس در مورد اروپا به مطالعات خوبی دست زد. او با دوستی خود و احترامی که برای «پاپ» رهبر کاتولیکها و همچنین برای پادشاه اسپانیا قایل بود در ملاقاتهای حضوری با «دون گارسیا دا سیلوا فیگوروا» سفیر اسپانیا در اصفهان، به سلامتی پادشاه اسپانیا جام شراب شیراز را بالا میبرد و در پنهان و آشکار پادشاه اسپانیا را برادر خطاب میکرد. همراهان سفیر در یادداشتهای خود نوشتهاند شاه عباس پس از تصرف لارستان عقیده داشت که ایالت هرمز و بحرین و جزایر خلیجفارس را از پرتغالیها پس بگیرد، ولی برای کشمکشی که با عثمانیها و ازبکها داشت تا روز مقتضی دست نگه داشت. ١١
دوستی شاه عباس با سفیر اسپانیا باعث شده بود تا او از اوضاع و احوال اروپای آن روزگار آگاهی بیابد. پس از پیروزی بر ازبکها که آوازه شاه عباس در اروپا پیچید انگلستان به او نزدیک شد. هدف اصلی انگلستان که برای برقراری روابط دیپلماتیک به دوران شاه طهماسب برمیگردد، بازرگانی با ایران بود. چون در همان روزگار پارچهها ودیگر اقلام نساجی انگلستان شهرت خوبی در بازارهای ایران کسب کرده بودند. شاه عباس با سیاست ویژه و برخورد گرمی که برعکس پدر بزرگ خود شاه طهماسب، با فرستادگان انگلیسی داشت از «آنتونی شرلی» و همراهانش پذیرایی کرد و موفق شد تا به یاری کارشناسان انگلیسی نیروی ارتش ایران را به سلاحهای گرم پیشرفته آن زمان مجهز سازد... بعد از تسخیر جزیره هرمز به فرماندهی سرلشکر امامقلی خان و همچنین همکاری انگلیسیها، دولت انگلستان به امید برقراری روابط نزدیک با شاه عباس هیاتی را به سرپرستی «سرداد مور کاتن «به همراهی «سر رابرت شرلی» و «توماس هربرت» به ایران اعزام میدارد. این هیات در بندر گمبرون (بندرعباس) پای به خاک ایران گذارده از راه بوشهر به اصفهان میروند. ١٢
«سر رابرت شرلی» در قزوین درگذشت و همچنین سفیر انگلستان «سر دادمور کاتن» نیز دو هفته پس از او در همان قزوین درگذشت که در گورستان ارامنه به خاک سپرده شدند. با همه آنچه گفته شد دیپلماسی ضعیف و ناکارآمد در روزگار شاه اسماعیل یکم از یک سو، و همچنین درگیر بودن در جنگ با عثمانی و کاهلی و ندانمکاری در دهههای پایانی دودمان صفوی باعث خطاها و دردسرهایی در مورد خلیجفارس شد که همچون زخمی بر گرده ایرانی تا هنوز التیام نبخشیده است. دکتر امیر حسین خنجی پیشینه نگار ایرانی مینویسند: پرتغالیها با وعده به شاه اسماعیل به حضور خود در خلیجفارس مشروعیت بخشیدند... وپای اروپاییان در این نقطه حساس خاورمیانه باز شد. چندی بعد انگلیسیان با توافق قزلباشها میراث پرتغالیها در خلیجفارس را تصرف کردند و صاحب اختیار مطلق العنان تجارت دریایی جنوب ایران شدند و شروع به دخالت در امور داخلی ایران کردند. ١٣
اما از سوی دیگر، پیشینه نگاران بیشماری نیز یکپارچگی ایران را مرهون سیاست روزگارصفویها قلمداد کردهاند. هرچند که در ابتدای کار بهویژه در روزگار شاه اسماعیل یکم خونهای بسیاری نیز بیرحمانه بر زمین ریخته شد.
پانوشتها:
١- یعقوب آژند. هنر صفوی. بخش اول «اسکارچیا». تهران ٨/٨/٧٥. صفحه .٤
٢- دکتر جهانبخش ثواقب. «تاریخ نگاری عصر صفویه». انتشارات نوید شیراز. صص ٢۰۹ - ٢١٠
٣- تاریخ نگاری عصر صفویه. ص ٢٠۹
٤- دکترابراهیم باستانی پاریزی. «سیاست و اقتصاد عصر صفوی». صص ١٣٦ - ١٣٧
٥- سیاست و اقتصاد عصر صفوی. ص ١٣٧
٦- تاریخ ملا جلال به کوشش وحیدنیا. تهران انتشارات وحید ١٣٦٦. ص ٢٠
٧- خلاصه التواریخ. ص ٨٦٢
٨- سیاست و اقتصاد. ص ١٣٢
۹- سیاست و اقتصاد. صص ١٣٣-١٣٤
١۰- دکتر پرویز ورجاوند. «سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین». نشر نی ١٣٧٧ تهران. صص ٢۰٧-٢۹٨
١١- سرهنگ سید محمد علی گلریز. «مینودر» جلد اول. دانشگاه تهران ١٣٣٧. ص ٢٠٥
١٢- دکتر ورجاوند. سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین. ص ٢٢١
١٣- دکترامیرحسین خنجی. «نقش شاه اسماعیل صفوی در تاریخ ایران». ص ٢٠٧