تفرقهبینداز و حکومت کن
تعداد نفرات پلیس جنوب دائما در حال تغییر بود. طی این مدت میانگین تعداد افراد شاغل در پلیس جنوب ۶۰۰۰ نفر انگلیسی، هندی و ایرانی بود. در پایان سال ۱۳۳۴ هجری قمری (۱۹۱۶م) مجموع نفرات ۵۰۰۰ نفر، در پایان سال ۱۳۳۵ ه .ق (۱۹۱۷) ۶۰۰۰ نفر و در ماههای مارس و آوریل ۱۹۱۸ به بالاترین میزان، یعنی حدود ۸۰۰۰ نفر بالغ میشد. اما از پاییز ۱۳۳۶ ه.ق (۱۹۱۸) تعداد نفرات ایرانی پلیس جنوب بهطور مشخصی کاهش و به ۵۰۰۰ نفر تقلیل یافت. دلایل این کاهش را میتوان، شورشهای مکرر در پادگانهای پلیسجنوب، جنگ با قبایل و عشایر ایرانی، ترک خدمت، پیوستن به جبهه مبارزین در حال جنگ با انگلیسیها، بروز بیماریهای واگیردار نظیر آنفلوآنزا و وبا، مجازاتهای سخت و اعدام اعضای ایرانی پلیسجنوب توسط فرماندهان انگلیسی به جرم خیانت و یا زخمی شدن و مرگ آنان در زد و خوردهای نظامی و اخراج افراد مشکوک به همراهی با مجاهدین،(مشروطهخواهان) نام برد. در فاصله پاییز ۱۳۳۶ (۱۹۱۸) تا بهار ۱۳۳۸ (۱۹۲۰)، تعداد افراد ایرانی قوای پلیس جنوب ۵۵۰۰ نفر بود و در زمان انحلال پلیس جنوب در سال ۱۳۰۰ش. (۱۹۲۱) شامل ۷۰۰۰ نفر میشد. عملکرد نظامی پلیس جنوب ایران را بر اساس درگیریهای آنان با ایلات و عشایر و ساکنان روستاهای استان فارس میتوان به شرح زیر تقسیمبندی کرد:
۱. آغاز درگیری با ساکنان روستاها و ایلات مجاور آنان در منطقه کرمان که به بهانه حمایت آنان از آلمانیها انجام میگرفت (مانند درگیری با مردم سعدآباد و ایل بچاقچی).
۲. حمله به ایلات کوچک و منفرد به منظور آشنا ساختن نیروهای هندی پلیس جنوب با ویژگیهای منطقه و نحوه مبارزه جنگجویان ایلی و حمله به روستاهای کوچک که غالبا با اتهام همراهی یا پناه دادن به افراد ایل به مجازات میرسیدند (مانند حمله به افراد ایل کردشولی و روستای کافتر).
۳. درگیری جدی و وسیع با ایل قشقایی که به بهانهای بسیار کوچک و ساده آغاز شد، به منظور سرکوب مقتدرترین و بزرگترین ایل جنوب ایران به آن امید که سرکوب این ایل راهگشای تسلیم و انقیاد سایر ایلات و ساکنان جنوب ایران باشد.
۴. ایجاد درگیری قومی و قبیلهای میان ایلات و حمایت نظامی از یک گروه برای سرکوب سایر گروهها. این سیاست در پی شکست مقابله مستقیم با ایلات و عشایر، در سالهای پایانی حیات پلیس جنوب به اجرا درآمد. ولی در تمام این مراحل، مقامهای انگلیسی دلیل درگیریها و برخوردهای نظامی با مردم جنوب را فقط و فقط به یک عامل تقلیل میدادند که عبارت بود از راهزنی و غارتگری قبایل مذکور. البته پس از به رسمیت شناخته شدن پلیس جنوب توسط دولت وثوقالدوله، عامل مخالفت با اوامر دولت مرکزی نیز به دلیل قبلی افزوده شد. اما علاوه بر احساسات وطن پرستی و میهندوستی مردم جنوب کشور، انگیزههای آنها را در مبارزه با پلیس جنوب میتوان چنین برشمرد: صدور فتاوی مراجع تقلید که مردم جنوب را تحتتاثیر قرار داده بود، تحریک ماموران آلمانی و دامن زدن آنها به این احساسات، اتخاذ شیوه سرکوب و برخورد خصمانه از سوی فرماندهان انگلیسی در برابر مردم، رقابتهای دیرینه قوامالملک و صولتالدوله، به مخاطره افتادن منافع مالی خوانین محلی به دلیل قطع اخذ وجوه راهداری توسط این نیرو و تایید و تحریک اقدامات خوانین جنوب توسط برخی از دولتهایی که در تهران بر سر کار میآمدند و رویهای مخالف اهداف انگلستان داشتند.
شکست پلیس جنوب از ناصردیوان در دشت ارژن در سال ۱۳۳۴ هـ ق (۱۹۱۶م) فرماندهان نظامی انگلیسی را به این نتیجه رساند که تنها مقابله نظامی نمیتواند منجر به شکست و سرکوب نهضتهای مردمی جنوب ایران شود و لازم است تمهیدات دیگری نیز در کنار عملیات نظامی برای این مهم در نظر گرفته شود. تجربه اتحاد خونین برازجان، دشتی، دشتستان و تنگستان و مشکلات فراوانی که این اتحاد برای انگلیسیها فراهم آورده بود، این نکته را به خوبی مشخص میکرد که تا زمانی که مردم جنوب تحت رهبری خانها و کلانتران خویش بهصورتی متحد و منسجم عمل میکنند، پیروزی بر آنان چندان ساده نخواهد بود، لذا بررسی سیاست ایجاد تفرقه از همین زمان آغاز شد. مانند استفاده از این شیوه توسط سایکس در اختلاف انداختن بین ناصر دیوان و صولتالدوله، بین صولتالدوله و برادرش احتشام، بین صولتالدوله و قشقاییها و تخریب چهره صولتالدوله در مقابل قشقاییها.
البته در صورت موفق نبودن این طرح، شیوه مقامات انگلیسی تغییر مییافت و با اعمال نفوذ بر والی و حکمران اقدام به تعویض اشخاص مخالف با سیاستهای انگلیس در شهرها و ایلات میکردند. نمونههایی از این سیاست را میتوان در جایگزینی سردار معتضد به جای ناصر دیوان به دستور فرمانفرما، انتخاب آقایان به حکومت برازجان و عزل غضنفرالسلطنه از این سمت، انتخاب حسنخان تنگستانی بهجای زایر خضرخان در حکومت اهرم و شیخ عبدالله به جای شیخ حسینخان در حکومت چاهکوتاه مشاهده کرد. این شیوه در تعویض حاکمان محلی و کدخدایان روستاها نیز مفید تشخیص داده شد و بر اساس این تصور غلط که تنها حاکمان این مناطق احساساتی ضدانگلیسی دارند و با تعویض آن مشکل رفع خواهد شد، به بهانههای بسیار مختصر این عزل و نصب انجام میگرفت که البته بینتیجه بود و به تشنج منطقه میافزود.
ژاندارمری در پلیس جنوب ادغام شد ولی واقعیت این بود که ژاندارمری ایران بافتی ملیگرایانه داشت که با اهداف انگلستان در تعارض آشکار قرار گرفته بود. سایکس از بیم اقدامات آنها علیه پلیس جنوب و فرار آنها، سیاست تنبیه را برگزید و قوانین سختی را برای فرار و خیانت افراد ایرانی پلیسجنوب وضع کرد اما با وجود اعدام و شلاق زدن فراریان، تعداد دفعات و نفرات فراری رو به فزونی گذاشت. راهحل دیگری که سایکس برای این معضل در نظر گرفت اخراج افراد مشکوک پلیسجنوب بود. در پی اجرای این سیاست که با فرار افراد و ترک خدمت آنان توام شده بود، تعداد نفرات پلیس جنوب بهشدت کاهش یافت و سایکس در ۲۰ سپتامبر ۱۹۱۸ (۱۳۲۶ هـ ق) گزارش کرد: «تیپ فارس پلیسجنوب به سطح یک هنگ سوار و یک گردان پیاده تنزل کرده است.» به منظور تسهیل در انجام عملیات نظامی و امور بازرگانی، اقدامات عمرانی زیر توسط پلیس جنوب مستقر در شیراز و نیروهای انگلیسی مقیم بوشهر انجام شد:
۱. احداث جاده ماشینرو به دشت ارژن در سال (۱۹۱۷ م) که طی سالهای بعد تا گردنه دشت ارژن امتداد یافت.
۲. خط آهن بوشهر به دالکی.
۳. کار تسهیلاتی و بهسازی جاده بوشهر به شیراز.
از دیگر اقدامات عمرانی پلیس جنوب مرمت و حفاظت از خطوط تلگراف بود که به واسطه درگیریهای متعدد میان نیروهای انگلیسی و مردم غالبا قطع میشد. اوج اقتدار پلیس جنوب در ایران، مربوط به زمان ریاستالوزرایی وثوقالدوله بود. او با به رسمیت شناختن و تایید اقدامات این نیرو بسیاری از مشکلات مقامات انگلیسی در اینباره را از پیشروی آنها برداشت. اما قرارداد ۱۹۱۹ موجی از مخالفتهای مردمی را در برابر وثوقالدوله و انگلیس برانگیخت. رئیسالوزراهای بعدی (مشیرالدوله و سپهداراعظم) حاضر به تایید قرارداد نبودند و در زمان سید ضیاءالدین طباطبایی قرارداد ملغی شد. اما قوامالسلطنه شیوهای غیردوستانه در برابر انگلیسیها اختیار کرد و بار دیگر دعوا بر سر انحلال پلیس جنوب از سرگرفته شد و دولت ایران پیشنهاد کرد که اکنون قوا را باید به آنها تحویل دهند و افسران انگلیسی در مدت سه الی شش ماه خارج شوند و قراردادی با بانک شاهنشاهی منعقد شود که در مقابل درآمد گمرک به دولت اعتبار دهد تا بودجه قوا را تامین کند.
همچنین دولت ایران قصد داشت با پرداخت وجهی به دولت انگلستان امنیت استانهای یزد، اصفهان، شیراز و کرمان را به این قوا محول کند. اما انگلستان به دلیل مخالفتها و نفرتهای مردمی، با این طرح موافقت نکرد و ترجیح داد پلیس جنوب را که از آن با عنوان گرفتاری پرهزینه یاد میکرد، منحل کند تا آن را بهصورت قوایی مجهز در اختیار دولت قوامالسلطنه قرار دهد و در این راستا حتی از عودت تسلیحات، مهمات و اسبهایی که به هنگام انحلال ژاندارمری به پلیس جنوب انتقال یافته بود نیز امتناع ورزید.