تاجر بزرگ خود شاه بود
یکی از ماموران سیاسی انگلستان که در اواخر پادشاهی شاهعباس به ایران آمده است، در این باره چنین مینویسد:
«...شاهعباس را ملامت میکنند که به کار تجارت مشغول است ولی به گمان من توجه مخصوص و شرکت وی در امور بازرگانی کشور گناه نیست زیرا در ایران تجارتهای بزرگ و گرانبها از همهکس ساخته نیست. پادشاه ایران اجناس فراوانی را که بازرگانان بیگانه از کشورهای شرق و غرب وارد میکنند به بهایی ارزان میخرد و در مقابل آن اجناس مرغوب ایران را بهوسیله ایشان صادر میکند و آنچه را که خریده است برای فروش به بازرگانان ایرانی میسپارد. در ایران هیچکس جز وزیر مخصوص که از جانب شاه تعیین شده است، اجازه معامله با تجار بزرگ خارجی را ندارد. هرگاه که اجناسی تازه وارد ایران شود نخست انواع آن را از نظر شاه میگذرانند تا اگر پسندید خریداری کند، وگرنه در اختیار دیگران گذارد.
تجارت ایران با دیگر ممالک از پیشتر بهوسیله بازرگانان ترکستان و هندوستان و چین و انگلستان و اسپانی و هلند و از مغرب به دستیاری تجار ونیزی و ارمنی صورت میگرفت. اجناس و امتعه شرقی بیشتر امتعه گرانبهایی مانند پارچههای ابریشمین و چای از چین و ادویه گوناگون و انواع جواهر و نفایس دیگر از هندوستان و کشورهای شرقی آسیا بود. شاهعباس چون میشنید که کاروانی از بازرگانان بیگانه به سرحدات کشور رسیده است، بیدرنگ رعایای خود را از معامله با ایشان منع میکرد، تا ناگزیر امتعه خویش را به بهایی نازل تسلیم او کنند. یا به دروغ شهرت میداد که راهها به سبب لشکرکشیهای تازه خراب و دور از امنیت است.بهطوری که بازرگانان بیگانه ناچار برای احتراز از خطرهای احتمالی، آنچه داشتند به بهای ارزان میفروختند، یا با امتعه ایرانی به قیمتی که او میخواست مبادله میکردند.
از بازرگانان بیگانه، شاهعباس به اتباع ونیز، به سبب آنکه در کار تجارت ابریشم کوشش و مهارت بسیار نشان داده بودند، توجه و علاقه مخصوص داشت و با تجار هندی بدان سبب که در رباخواری و بیرون بردن سرمایههای نقد از ایران افراط میکردند، مخالف بود. ژان باپتیست تاورنیه، جهانگرد فرانسوی در سفرنامه خویش درباره بیتوجه بودن شاه به بازرگانان هندی چنین نوشته است: «شاهعباس اول که شیفته افتخارات و نام نیک بود، پیوسته در ازدیاد وسائل ایجاد ثروت و انتظام در کشور خویش میکوشید. او نمیخواست که پول از کشورش بیرون رود... و هرگز مایل نبود که یک نفر بانیان یا هندی در ایران مسکن گیرد و بهکار تجارت پردازد، زیرا این قوم در کار رباخواری [مشهورند]و هرکجا باشند در اندک مدت نقدینه آنجا را مالک و متصرف میشوند در رباخواری چنانند که پول را از سرمایهداران و بزرگان قوم درصدی هشت یا نه منفعت، میگیرند و در برابر وثیقه یا گروهای زیاده از حد، از قرار صدی سی، یا اگر میسر باشد بیشتر از آن به دیگران وام میدهند.
اهمیت ابریشم در ایران در زمان شاهعباس اول و جانشینان او
ابریشم یکی از بهترین و گرانبهاترین محصولات بازرگانی ایران بود و در کشورهای اروپایی خریداران بسیار داشت، محصول ابریشم از ولایات گیلان و مازنداران و استرآباد(گرگان) و اردبیل و شروان و شماخی و قراباغ و خراسان بهدست میآمد، چنانکه یکی از سفیران بیگانه که درزمان شاه صفی نوه و جانشین شاهعباس به ایران آمده است، مینویسد، محصول ابریشم پرحاصلترین این نواحی در سال به قرار زیر بوده است:
گیلان: در حدود ۸۰۰۰ عدل
شروان: در حدود ۳۰۰۰ عدل
خراسان: در حدود ۳۰۰۰ عدل
مازندران: در حدود ۲۰۰۰ عدل
قراباغ: در حدود ۲۰۰۰ عدل
مجموع حاصل ابریشم ایران نیز در سال نزدیک بیست هزار عدل بوده و هر عدل ابریشم در آن زمان در حدود ۳۶ من وزن داشته است. ولی باید دانست که یک من وزن معمولی ایران در زمان شاهعباس در سراسر کشور یکسان نبوده و از آن جمله یک من تبریز معادل سه کیلو، در گیلان برابر شش کیلو و در شماخی و قراباغ مساوی با هشت کیلو بوده است. مصرف سالانه ابریشم را در سراسر ایران نیز در زمان شاهعباس بسیار کم و در حدود یک هزار عدل نوشتهاند.
شاهعباس چون در نخستین سالهای سلطنت دریافت که معاملات بازرگانی ایران با کشورهای بیگانه رواجی ندارد و به سبب افزونی واردات کشور بر صادرات از ارزش و مقدار سرمایههای نقدی کاسته میشود، خرید و فروش بسیاری از محصولات و امتعه گرانبها و مرغوب ایران را که در کشورهای اروپایی خریدار بسیار داشت، در اختیار خویش گرفت و از آن جمله معاملات ابریشم در تمام دوران سلطنتش در انحصار وی بود.به فرمان شاه تولیدکنندگان ابریشم ناگزیر تمام محصول سالانه خویش را به وسیله وزیر مخصوص که مامور مراقبت در امور تجاری بود، به شخص وی میفروختند و فروش محصول ابریشم در سراسر کشور به مشتریان دیگر امکان نداشت. شاهعباس ابریشم را از مالکان آن بهنصف بهایی که مشتریان دیگر، خاصه ارامنه جلفای اصفهان، خریدار بودند میخرید و سپس آن را به بازرگانان ایرانی و بیگانه به قیمتی که خود معین میکرد، میفروخت و همه سال از این راه سود گزافی که به گفته برخی از معاصران وی در حدود هشت میلیون تومان زمان بوده است، به خزانه خویش میریخت. به تجاری هم که احیانا برخلاف دستور او از دیگران ابریشم میخریدند اجازه میداد که آن را از طریق آسیای صغیر و خاک عثمانی صادر کنند و برای هربار به دلخواه خود مبلغی از ایشان میگرفت.
تاورنیه درباره مداخله و شرکت آن پادشاه در امور بازرگانی و منحصر ساختن خرید و فروش بسیاری از امتعه و اجناس ایرانی و بیگانه به خویش چنان نوشته است:
«پادشاه ایران بزرگترین و یگانه تاجر کشور خویش است و هر معاملهای را که سود بسیار داشته باشد بهشخص خود اختصاص میدهد و دیگران را از مداخله در آن بازمیدارد. هیچگونه محصول و متاع سودآوری در ایران نیست که اختیار خود و فروشش در انحصار وی نباشد. چنانکه من در بازار اصفهان بهچشم خود دیدم که عمال او پیازهای مخصوص شاه را به مردم میفروختند!»
نمایندگان بازرگانی ممالک بیگانه و هیچ تاجر خارجی نیز بیاجازه او به خرید ابریشم نمیپرداختند. آنتونیو دو گوهه، یکی از جهانگردان زمان وی مینویسد: «نماینده بازرگانی انگلستان در سال ۱۰۲۹ هجری قمری (سال ۱۶۲۰- ۱۶۱۹ میلادی)برای دیدار شاه به فیروزکوه رفت تا از او برای خرید ابریشم گیلان اجازه گیرد زیرا در حوزه اصفهان بهجز ابریشم خراسان که به دلخواه وی نبود، ابریشمی پیدا نمیشد، شاهعباس به او اجازه داد که به گیلان برود و هر مقدار ابریشمی را که مایل است به حساب او با مناسبترین بها خریداری کند و بهای آن را به نقد بپردازد، یا در مقابل آن از امتعه و اجناسی که کشتیهای انگلیسی از کشورهای بیگانه آوردهاند، به قیمتی که شاه خود معین خواهد کرد، تحویل دهد زیرا نمایندگان بازرگانی بیگانه جز با شخص شاه با دیگری معامله نمیتوانند کرد. امتعه انگلیسی بیشتر از قبیل ماهوت انگلیسی و پارچههای هندی و اجناسی از اینگونه است که در ایران مشتری کافی ندارد و مدت زمانی در دکانها میماند و به همین سبب بازرگانی ایران و انگلیس رونقی نیافته است».
ابریشم ایران هرگاه که شاهعباس با سلطان عثمانی در صلح و مسالمت بهسر میبرد، بیشتر از راه آسیایصغیر و گرجستان و بحرالروم(مدیترانه)و دریای سیاه به اروپا فرستاده میشد و اگر میان دو دولت آتش جنگ برافروخته بود، به وسیله کشتیهای پرتغالی و اسپانیایی یا انگلیسی از طریق بندر گمبرون (بندرعباس) و خلیجفارس و اقیانوس هند حمل میشد. آنتونیو دوگوآ، کشیش کاتولیک که در آغاز سال ۱۰۱۰ ه.ق از جانب فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا برای تبلیغ دین عیسی به ایران آمد، از اینکه محصول ابریشم بیشتر از راه آسیایصغیر و گرجستان به اروپا فرستاده میشده است، در سفرنامه خود اظهار نگرانی کرده و چنین نوشته است: «...هرگاه ابریشم ایران از طریق هرمز و بهوسیله سفائن اسپانیایی به اروپا فرستاده شود، تمام ابریشم جهان در اختیار پادشاه اسپانی قرار خواهد گرفت زیرا که در اروپا جز در شهر گرانادا که در قلب اسپانیا واقع است، در جای دیگر ابریشم جهان نیز از سرزمینهای گیلان و گرگان و یزد و خراسان و آذربایجان فراهم میشود که همه در اختیار دولت است و در اروپا و آسیا مصرف بسیار دارد....».
منبع: بخشی از یک مقاله به قلم نصرالله فلسفی ، مندرج درمجله «وحید» فروردین ۱۳۵۳ ف شماره ۱۲۴