انتقال قدرت از «ممالیک» به «خاصه»
اگر دولت بتواند از قدرت خود برای برقراری نظم اجتماعی پایدار بهره گیرد، میتوان این قضیه فرعی را مفروض دانست که دولت در عین حال بتواند از قدرت خود برای تغییر نظم اجتماعی بهرهگیری کند و ما در مورد دولت صفوی به یک مثال بسیار روشن در این باره برخورد میکنیم. البته من به انتقال گسترده قدرت اقتصادی از «ممالیک» به «خاصه» اشاره دارم، انتقالی که با تغییرات شایان توجه در ساختار جامعه صفوی همراه بود. این مساله از زمان شاهطهماسب آغاز شد و در زمان شاهعباس اول شدت پیدا کرد و در دوره شاه صفی به اوج خود رسید. در زمان حکومت شاه اسماعیل اول، جامعه صفوی به جوامع قومی ترک و فارس تقسیم شده بود، بخشبندیای که بهگونهای گسترده و بهصورت کامل با طبقهبندی جوامع کلاسیک اسلامی به «مردان شمشیر» و «مردان قلم» همخوانی داشت. چنانکه مینورسکی تصریح دارد: «ترکمانان و ایرانیان مانند آب و روغن به راحتی با هم در نمیآمیزند.» یک قزلباش در کل یک ایده روشن از وظایف و مناصب یک تاجیک یعنی غیرترک داشت.
تاجیکان فقط برای مراقبت از حسابها و کارهای دیوانی مناسب بودند. به باور قزلباشان آنها حق نداشتند محافظ شخصی داشته باشند یا نیروی نظامی را در میدان جنگ فرماندهی کنند. اگر از یک قزلباش خواسته میشد تحت فرماندهی یک ایرانی خدمت کند، آن را گونهای بیحرمتی تلقی میکرد. تاجیکها نیز متعاقبا دیدگاه معینی درباره قزلباشان داشتند: قزلباشان برای این ساخته شده بودند که بجنگند اما از آنها انتظار نمیرفت که از هوش و ذکاوت یا از دانش کشورداری برخوردار باشند. در نتیجه اگر افسران قزلباش به سمتهای سیاسی گمارده میشدند، ایرانیها از آنان رنجیده خاطر میشدند. در زمان حکومت اسماعیل اول حکومتهای ایالات بهگونه گستردهای از کنترل دولت مرکزی دور شدند؛ زیرا حکام ایالات که بیشتر بدون استثنا از افسران قزلباش بودند، اراضی زیر قلمرو خود را در اشکال گوناگون واگذاری زمین که با واژه کلی «تیول» شناخته میشدند، تحت اختیار خود درآوردند. به این ترتیب قزلباشان در اوایل دوره حکومت صفویان به نخبگان سیاسی و اجتماعی تبدیل شدند.
وقایع دوره میان مرگ شاهتهماسب در سال ۱۵۷۶/ ۹۸۴ و زمان جلوس شاهعباس اول ۱۵۸۸/ ۹۶۶، او را متقاعد ساخت که به منظور حاکمیت خود، باید بهگونه شدیدی از قدرت قزلباشان بکاهد. یکی از شیوههایی که توانست شاهعباس را به این هدف برساند که به نوبه خود تحولی در نظام اجتماعی تلقی شد، تشکیل یک «نیروی سوم» در حکومت بود که نه از عناصر ترک و فارس بلکه سازمانیافته از گرجیها، ارامنه و چرکسها بود. مبانی این تحول را شاه طهماسب بنیان گذاشت که طی چهار مرحله لشکرکشی به گرجستان بین سالهای ۱۵۴۱-۱۵۴۰ / ۹۴۷ و ۱۵۵۴-۱۵۵۳/ ۹۷۱ در بازگشت شمار بسیاری اسیر که بیشتر زن و کودک بودند با خود به ایران آورد. در پایان دوره سلطنت شاه طهماسب از فرزندان این زنان گرجی و چرکس عنصر نوین و صاحب نفوذی در جامعه ایران پدید آمد. علاوه بر این تعداد زیادی از نجیبزادگان گرجی به سمتهای دولتی برگزیده شدند که پیش از آن در اختیار قزلباشان بود. این امر نشان میدهد پیش از جلوس شاهعباس اول به سلطنت از برتری قزلباشان تا اندازهای کاسته شده بود.
اما به هر حال این شاهعباس اول بود که با تشکیل «غلامان خاصه شریفه» به این نیروی سوم شناسایی رسمی عطا کرد و بخش مهمی از تشکیلات اداری کشوری و لشکری را به آنها واگذاشت. این غلامان برپایه اینکه در کدام بخش از موسسات تازهبنیان غلامان ثبتنام میشدند و اینکه به خدمت خانواده سلطنتی در میآمدند یا در شعب گوناگون اداره خاصه به خدمت گرفته میشدند، آموزش و تربیت بایسته را فرا میگرفتند. بنیان مالی سازمان غلامان، بهگونهای کامل از نظام شبهفئودالی که قزلباشان مواجب خود را از آن دریافت میکردند، متفاوت بود. برای تهیه و تدارک پول برای پرداخت به غلامان شاهعباس اول شمار رو به افزایشی از ایالات را از ممالیک به خاصه تغییر داد و به آنها سپرد. غلامان مانند حکام ایالات خاصه گماشته میشدند و درآمد آن ایالات از سوی داروغهها یا مامورانی که مستقیما از سوی شاه برگزیده میشدند، گردآوری میشد. این مبالغ بیشتر بهجای انتقال به خزانه حکومتی مستقیما به خزانه شاهی واریز میشد. با افزایش تبدیل ایالات از ممالیک به خاصه اقتدار آنها نیز افزایش مییافت و مبالغ پولی که برای خزانه شاه گردآوری میشد، بالا میرفت و شاه با تقویت عنصر نیروی سوم، از اقتدار بیشتری برای تغییر جامعه ایران برخوردار میشد. بهطور خلاصه میتوان این سیاست را دگرگونی اجتماعی در نتیجه مسائل سیاسی و تاثیرگذار بر مسائل اقتصادی توصیف کرد.
منبع: راجر سیوری، تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی، ترجمه عباسقلی غفاریفرد و محمدباقر آرام، امیرکبیر، ۱۳۸۲.