قتل پرحاشیه یک آمریکایی
عجیب آن بود که سقاخانه در میان ایرانیان اگرچه محلی برای دعا محسوب میشد اما چون هیچ شخصیتی در آنجا دفن نبود کسی انتظار معجزه و کرامت از آن نداشت. به علاوه خیابان شیخ هادی در این هنگام از محلههای اعیاننشین تهران بود و کمتر مورد توجه مردم عادی قرار داشت. با این حال زمانیکه شایعات پراکنده شد و دهان به دهان میچرخید بر معجزات سقاخانه نیز افزوده میشد. مثلا بینا شدن کور، شفای فلج و کور شدن یک بهایی که قصد مسموم کردن چاه سقاخانه را داشته از جمله معجزاتی بود که به آن نسبت میدادند. به این ترتیب مردم از هر سو با نذر و نیاز و برای حاجت گرفتن به این محله میآمدند.
در مورد اینکه قصد ایمبری از رفتن به این منطقه چه بود، به درستی نمیتوان اظهارنظر کرد ولی بهنظر میرسد این از کنجکاویهای معمول خارجیان در مورد مسائلی بود که در شرق جریان داشت. به علاوه ایمبری بهعنوان خبرنگار افتخاری با مجله معروف «نشنال جئوگرافی» همکاری داشت و ماجرای سقاخانه میتوانست موضوع جالبی برای مخاطبان این مجله باشد. روز ۲۷ تیرماه ۱۳۰۳ (۱۸ژوئیه ۱۹۲۴) ایمبری به همراه «بالوین سیمور» تبعه آمریکایی در محل این سقاخانه حاضر شدند. ظاهرا ایمبری در ابتدا تلاش دارد از زاویهای که زنان ایستادهاند، عکسبرداری کند که با ممانعت مردم مواجه میشود اما بعد که جای خود را عوض کرد تا بار دیگر شانس خود را برای عکس گرفتن از سقاخانه و جمعیت امتحان کند با مقاومت جمعیت برای عکاسی مواجه میشود و حتی شخصی کلاهش را روی دوربین او قرار میدهد. به نوشته برخی منابع در این هنگام ماموران به ایمبری هشدار میدهند که بهتر است محل را ترک کند اما درست وقتی او برای این تصمیم قانع میشود، شخصی از میان جمعیت فریاد میزند که او قصد مسموم کردن آب سقاخانه را داشته است.
مردم بدون اینکه بدانند وی وابسته به سفارت آمریکاست صرفا با این تصور که به منظور مسموم کردن آب به آن منطقه آمده به سرش میریزند و به شدیدترین وجه او و همراهش را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و حتی درشکهچی و ماموری که ایمبری به طرف آنها میرود، بهدست مردم خشمگین کشته میشوند. برخی منابع از همدستی قزاقان تحت سرپرستی سردار سپه با مردم خبر میدهند. سرانجام نیروی پلیس از راه رسید و ایمبری به بیمارستان برده شد ولی مردم خشمگین به بیمارستان نیز حمله کردند و بار دیگر او را کتک زدند. سیمور از این قضیه جان سالم به در برد اما ایمبری با ضربات شدید چوب و سنگ و جراحات بیشماری که موجب شده بود پوست صورتش کنده شود، نتوانست مقاومت کند و چند ساعت بعد از دنیا رفت.
برخی بر این باور هستند که آنچه در سقاخانه «شیخهادی» رخداد، یک قتل ساده نبود و پیش از این توسط افرادی برنامهریزی شده بود. قتل ایمبری چه رضاخان در آن نقش داشته باشد یا نه بهانهای شد که بهواسطه آن توانست دست به افزایش قدرت مجدد بزند. از آنجا که واکنش دولت آمریکا به این رویداد بسیار تند بود و اصرار داشت که موضوع هرچه سریعتر پیگیری شده و مقصران آن مشخص شود. سردار سپه نیز این فرصت را غنیمت شمرد. در شهر حکومت نظامی اعلام شد و بازداشتهای بسیاری به این بهانه صورت گرفت که عمدتا بهجای مردم خشمگین عصبانی که ایمبری را به قتل رسانده بودند، شامل مخالفان سردارسپه میشد.
تعدادی تبعید شدند و مخالفانش در مجلس را تهدید کرد. مطبوعات مورد سانسور قرار گرفت و بهطور مشخص در رابطه با این پرونده برای ۲۰ نفر حکم صادر شد و سه جوان ۲۱، ۱۴ و ۱۷ ساله به اعدام محکوم شدند. همچنین ایران ناچار شد مبلغ ۶۰ هزار دلار به خانم ایمبری بپردازد که با اعتراض او ۲۵ هزار دلار دیگر نیز دریافت کرد. سیمور ۳ هزار دلار گرفت و دولت آمریکا نیز برای هزینههای حمل جسد به واشنگتن مبلغ ۱۱۰ هزار دلار دریافت کرد. رضاخان برای آنکه بهرهبرداری لازم را از این وضعیت داشته باشد تا حد امکان با آمریکاییها و بازماندگان ایمبری همکاری کرد تا نشان دهد که ایران تحت حکومت او سرزمین امنتری خواهد بود.
برنده بزرگ دیگر قتل ایمبری شرکتهای نفت انگلیسی بودند. کمپانی نفتی آمریکایی سینکلر قرار بود بهعنوان نیروی رقیبی برای شرکتهای نفتی انگلیسی وارد ایران شود و از این طریق دولتمردان ایرانی قصد داشتند نقش انگلستان را کمرنگ کنند. با این همه با توجه به قدرت جهانی کمپانیهای نفتی انگلستان در آن زمان، آنها فضا را بهشدت برای سینکلر در ایران بستند. بهگونهایکه سینکلر در نهایت فعالیت خود در ایران را ناممکن دید اما با توجه به تعهداتی که به دولت ایران داشت، قادر به خروج از کشور نبود. از آنجا که «رابرت ایمبری» دلال این کمپانی بود، شرکت سینکلر قتل او را بهانهای دانست برای ناتوانی دولت در تامین امنیت و ایران را ترک کرد.