تفاوت درک مشروطه در اصفهان و تهران
وی، از تجدد طلبانی بود که در تفلیس با آثار مطرح بزرگانی چون مولیر یا گوگول آشنا شده بود؛ در این لحظه آنچه اهمیت شهر به منزله شهری نو گرا و مطلوب نظر اصلاح طلبان عصر قاجار است، توجه به وجود فضای فرهنگی نو گرایانهای است که در همان ایام ناصری، ولو اندک و حتی از سوی درباریان یا دانشجویان و فارغ التحصیلانِ اندک دارالفنون، در حال برداشتن قدمهای اولیه برای ساختِ امکانات و تواناییهای فرهنگی و اجتماعی آن شهر به شیوه «نو» است؛ وضعیتی که به تدریج این شهر را مستعد تحولاتِ اجتماعی و سیاسی سالهای آیندهاش میکند.
چرا که به مرور ایام، به واسطه شرایط ذکر شده، به تدریج در خود قشری را میپروراند که بعدها به منزله طبقهای جدید (بخوانیم طبقه متوسط شهرنشین) به ظهور میرسند، که مطالبات مشخصی در امور فرهنگی و اجتماعی خواهند داشت. بهعنوان مثال این طبقه جدید متوجه این مساله مهم میشود که «تعصب» یا «استبداد سیاسی و امپریالیسم خارجی» ویرانکننده تواناییهای بشرند؛ اما مشکلی که بعدها ایجاد میشود اینجا بود که برخی از این افراد چنان دچار افراط شدند که خود نیز به قلمروِ ارتجاعی دیگر گونه وارد شدند و سر از نژاد پرستی درآوردند و به «ضد عرب» تبدیل شدند.
در یکی از روزنامههای سالها بعد شاهد مقالهای در روزنامه ایرانشهر میشویم که: «قبایل عرب «وحشی» را در حال غارت، تجاوز و قتل عام مردم «متمدنِ» زرتشتی ایران باستان نشان میداد»
اما به چند سال عقب تر برگردیم، و در ادامه بحث، به این مساله بپردازیم که اگر چه برخی از اشرافِ تحصیلکرده، حداقل در آغاز پدیداریِ جنبش اصلاح طلبی، متصل به جنبش بودند، اما فرآیند جنبش فرهنگیِ مدرن و دموکراتیک، به گونهای بود که باعث میشد جریان اصلاح طلبی از قشر اشرافیتِ نوگرا عبور کرده و به قلمرو عمومی و فارغ التحصیلان دارالفنون که خویشاوندی با اشراف نداشتند، راه مییافت.
به هر حال، آن تحصیلکردگان یا به اصطلاح آگاهان و منورالفکرانی (روشنفکرانی) بودند که زاده جریان نوخواهانه ناصری بودند که به محض بلوغ، خواهان سهمی از قدرت شدند؛ اما در ساختار سیاسی قاجاری، جایی برای سهم طلبی آنها نمیتوانست که وجود داشته باشد، به همین دلیل هم خواهان تغییر و اصلاحاتی اساسی در آن بودند؛ ساختاری که چارچوبش به گونهای تنظیم شده باشد تا جایی را به آنها اختصاص دهد. به همین دلیل هم بود که مطالبه شان همزمان هم جدا کردن قدرت از شاه بود و هم زدودن قدرت (حقوقی و اجتماعی) از روحانیون.
با توجه به این توضیحات، درخصوص اصلاح طلبی و نوخواهیِ فرهنگی و اجتماعی شهر اصفهان، چه در ایام ناصری یا بعدتر در زمان مبارزات نهضت مشروطه یا حتی تا قبل از پهلویها چه داریم بگوییم !؟ قدیمی ترین اسنادی که درخصوص جریانهای فرهنگیِ نوخواهانه یِ شهر اصفهان وجود دارد، مربوط میشود به « اعلام پیروزی نهضت مشروطه» که در تهران (۱۳۲۴ ق. / ۱۲۸۵ ش.)؛ پیروزیای که چنانچه در بحثهای گذشته دیدیم، به دلیل مشارکت همهجانبه مردم تهران، تاثیر عمیقی بر مردم داشت.
وانگهی این پیروزی باز چنانچه قبلا گفتیم، بعد از کلی اعتصاب و متحصن شدن و اعتراضات و همچنین بعد از کلی چانهزنیها با مظفرالدین شاه و دربارش به دست آمده بود؛ خبر این واقعه در اصفهان، در بستر و هیاتی کاملا دینی ظاهر میشود؛ عقیلی مینویسد: «...روند مشروطیت اصفهان جنبه دینی و مذهبی داشته وعلت نیز آن است که جریان مشروطه در اصفهان نشان دهنده اندیشههای سیاسی بعضی از مجتهدین مذهب تشیع بوده است. در نتیجه تلاشهای علمیِ فقها و عرفای بزرگ در محلات مختلفِ اصفهان بود که بافت مذهبی و روحیه دینیِ مردم شهر حفظ شد و در جریان مشروطیت در مسیر درستی قرار گرفت.
دیدگاه علما نیز به مشروطه یک دیدگاه کاملا دینی بود. آنها بارها اعلام داشته بودند که مشروطه نه تنها ضد اسلام نیست که همراه با آن و تقویتکننده آن است و مخالفت با آن نه تنها دشمنی با اسلام است، بلکه به منزله بدترین اعمالی است که از نظر یک نفر مسلمان شیعه از کسی میتواند سر بزند»
منبع: زهره روحی، منتشر شده در انسانشناسی و فرهنگ.