تاثیر اصلاحات ارضی بر روستاییان
بنابراین در اوایل دهه ۱۳۵۰، سه طبقه متمایز در روستاها وجود داشت:
۱) مالکان غایب، که عبارت بودند از خانواده سلطنتی، اوقاف، دستاندرکاران کشاورزی تجاری، از جمله شرکتهای چند ملیتی و زمینداران قدیمی که از گریزگاههای عمدی موجود در قانون-گریزگاههایی که به زمینداران اجازه میداد تا به بهانه کشت مکانیزه، اجازه یا کشت چای و خشکبار و مرکبات، زمینهای بسیاری را برای خود نگهدارند- استفاده کرده بودند. براساس گزارشهای اداره بینالمللی کار در سال ۱۳۵۱، ۳۵۰ خانواده بیش از ۳۰۰ هکتار، ۱۰۰۰ خانواده بین ۳۰۰ و ۲۰۰ هکتار و ۴۰۰۰ خانواده بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ هکتار زمین در اختیار داشتند. افزون بر این تعداد از زمینداران بزرگ، حدود ۴۰۰۰۰ زمیندار جزء - بیشتر از کارمندان دولت، افسران ارتش و سرمایهگذاران شهری- وجود داشتند که ۵۰ تا ۱۰۰ هکتار زمین داشتند. بهطور خلاصه ۴۵۳۲۰ خانوار روستایی، حدود ۳۹۰۰۰۰۰ هکتار یعنی نزدیک به ۲۰درصد اراضی قابل کشت ایران را در دست داشتند.
۲) زمینداران مستقل: که دهقانان صاحب زمین پیشین و حدود ۱۶۳۸۰۰۰ خانواده بهرهمند از اصلاحات ارضی را در بر میگرفت. روستاییان بهرهمند از اصلاحات ارضی اغلب کدخداها، مباشران و نسقداران بودند. نسبت کشاورزان مستقل به کل جمعیت روستایی که پیش از اصلاحات ارضی کمتر از ۵ درصد بود پس از اصلاحات ارضی به ۷۶ درصد جمعیت روستایی رسید. گرچه اصلاحات ارضی شمار دهقانان صاحب زمین را بالا برد، اما نتوانست زمین کافی به آنها بدهد تا به کشاورزانی توانا و متکی به خود تبدیل شوند. از مجموع ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار خانوار روستایی که در سال ۱۳۵۱ صاحب زمین شدند، زمین دریافتی ۱۸۵۰۰۰۰ خانوار (۶۵درصد) زیر پنج هکتار- دو هکتار کمتر از حداقل میزان لازم برای یک زندگی مناسب در اکثر مناطق- بود. تنها ۶۰۰هزار خانوار دهقانی (۱۲ درصد جمعیت روستایی) صاحب زمین کافی (۱۰ تا ۱۵ هکتار) شدند.
پس از سال ۱۳۴۶ دولت برای تسهیل در مشکل خردهمالکان، دهقانان فقیر را تشویق کرد تا به تعاونیهای زراعی زیر پوشش دولت بپیوندند و با واگذاری زمینهایشان در این تعاونیها سهیم شوند. در راستای این سیاست، تا سال ۱۳۵۵، بیش از ۳۳۰۰۰ خانوار به ۸۹ تعاونی پیوسته بودند. به این ترتیب، دولت از حرکت به سوی هدف اصلی ارسنجانی یعنی ایجاد یک طبقه دهقان مستقل منحرف شد. ۳) مزدبگیران روستایی، اغلب از خوشنشینهایی که مشمول اصلاحات ارضی نشده بودند و جمعیتهای کوچنشین پیشین که مسیرهای کوچ آنها بسته شده بود، تشکیل میشدند. این افراد طبقه پایین که در مجموع بیش از یک میلیون و صد هزار خانوار را تشکیل میدادند از راه کمک به کشاورزان، چوپانی، کار در ساختمانسازی روستایی، رفت و آمد روزانه به شهرهای نزدیک و کارهای روزمزدی در کارخانههای متعدد و کوچک که طی دهه ۱۳۵۰ در روستاها ایجاد شده بود- کارخانههای کوچک تولیدکننده فرش، کفش، لباس، کاغذ، شکر، تنباکو، ظروف برنزی و وسایل خانگی امرارمعاش میکردند.
منبع: یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمدگلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۸۴.